🍂
🔻 سهمیه نان خشک
در عملیات فتح المبین به آشپزخانه میرفتم و غذا می آوردیم؛ در یکی از همین ایام بچهها گفتند «میروی غذا بیاوری، نان هم بیاور» غذا را گرفتم و روی تویوتا گذشتم؛ به آشپزخانه رفتم و گفتم «برای ما نان هم بدهید» مسئول آشپزخانه گفت «کمی جلوتر برو و کرکره را بزن بالا و نان بردار». رفتم انبار و دیدم، حدود 100 تا گونی روی هم انباشته شده است؛ برگشتم گفتم حاج آقا! نان نیست، از کجا بیاورم» گفت «دیروز نان خالی کردیم» ایشان آمد و خودش کرکره انبار را بالا داد و گفت «گونیها همهاش نان خورد شده است و سهمیه شما هر روز یک گونی نان خشک است».🤔
با تعجب نانهای خشک را که در پشت جبهه دور می ریختیم، گرفتم و با خود به مقر آوردم. آنهم از نوع سهمیهایش
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
دل هوای لالهزاران میکند بهر یاران بیقراری میکند دیده پرخون من شب تا سحر دامنم را اشکباران میک
🔴 یادش بخیر،
این عکس را در کنار رودخانه کرخه و در نزدیک جسر نادری گرفتیم. منطقه ریگزاری که سالها مقر گردانمان شده بود.
چادرهایی برافراشته بودیم که هر کدامش تابلویی از عشق به نماز بود و عبادت و گاهی هم خنده و شلوغ بازی.
سال 63 بود و برای عملیات بدر خود را آماده می کردیم. گاهی دوربینی که به دستمان می رسید، رفقا را جمع می کردیم و چند عکس یادگاری می گرفتیم و چند چاپ مجدد می گرفتیم و به هم می دادیم.
یادش بخیر آن روزها و آن دوستانی که دیگر تکرار نمی شوند ❣😭
@hemasehjonob1 - boo.MP3
زمان:
حجم:
1.28M
🔴 نواهای ماندگار
مثنوی خون
حاج صادق آهنگران
❣ بوی خون می آید این سرزمین
بوی خون می اید از این سرزمین
بوی شبنم های مدفون در زمین
بوی هجران ،بوی غم، بوی فراق
از سوی یک قبر بی شمع و چراغ
ای زمین بوی غریبی میدهی
بوی قران های جیبی میدهی
@defae_moghadas
🍂
🔻 عقب عقب می رویم
🍃 از خاطرات طنز
حاج صادق آهنگران
💠 در کشور ما هر برنامه ای که عمومی شده و در سطح کشور فراگیر می شود داستانهای طنزی هم درباره ی آن پرداخته و در سطح جامعه منتشر می گردد.
💠 نوحه هایی هم که من می خواندم از این قاعده مستثنی نبود و برای بعضی از نوحه ها شعرهای طنزی هم ساخته می شد مثلاً برای نوحه ی
بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت
از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت
شعر طنزی با این کیفیت ساخته بودند:
بهر آزادی شوش از مولوی باید گذشت
از کنار دکه ی احمد یخی باید گذشت
و نمونه هایی از این قبیل حتی این شوخی ها به جبهه ها هم رسیده بود.
💠 مثلاً هر وقت در عملیاتی عدم الفتح و عقب نشینی داشتیم وقتی کمی جلو می رفتم تا ببینم اوضاع از چه قرار است بعضی از رزمندگان که در آن شرایط روحیه خوبی داشتند و شوخ بودند به محض اینکه مرا می دیدند می خواندند: به کربلا می رویم عقب عقب می رویم که این طنز مربوط می شد به نوحه ی سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم.
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂