eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
این حالت شیرین و طنزی که عبدالحسین مدتی بود در عکس ها به خود می گرفت در اصل تکه ای بود که به نماز شب خوان ها می انداخت و باعث خنده 😄 همگی می شد. حالا این عبدالحسین ما خودش توی عملیات بدر چنان اوج گرفته بود که تا شهادت بالا رفت و همه دوستانش رو جا گذاشت
شب عملیات، زمانیکه برای بار دوم در آب هور افتاد، با همان شوخ طبعی همیشگی رو به جمع کرد و گفت "این یکی دیگه غسل شهادتم بود." و زمانی نگذشت که به زیبایی هر چه تمام تر بر سیل بند دشمن، بال های خود را برای پروازی همیشگی گشود و اوج گرفت.....
امروز توفیقی شد گذرم بیفتد طرفش و یک عکس یادگاری ازش بگیرم. هنوز هم با همان خضوع و خشوع خودنمایی می کند. یک مزار ساده یک لبخند شیرین و یک دل آرام در کنار بقیه شهدا ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 تصاویر پربازدید فضای مجازی @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 من با تو هستم 7⃣1⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان "رسم بندگی" در مدتی که در شهر بود تمام اوقات فراغتش را باهم بودیم. هفته ای دو بار به دیدار خانواده ی شهدا می رفتند. برای ملاقات خانواده ی شهدایی که متأهل بودند مرا هم می برد. روزهای دوشنبه باهم می رفتیم سر خاک شهدا می گفت: «دوست دارم در خلوت با اونها حرف بزنم.» بعضی مواقع هم برنامه ریزی می کرد که با بچه های کمیته به صورت متأهلی، برویم بیرون. ناهار یاشام را کنار رودخانه یا در باغی می خوردیم. قبل از غذا حتما باید نماز جماعت می خواندیم حتی اگر فقط دو خانواده بودیم. وقتی امام جماعت بود، نمازش را معمولی می خواند؛ اما نمازش در خلوت دیدنی بود. حالت عجیبی داشت. نماز خواندن را فقط به عنوان یک تکلیف نمی دانست که نمازی بخواند و بلند شود!... بلکه با طمأنینه و آرام و بدون هیچ عجله ای وضویش را می گرفت و بعد می رفت مقابل آیینه و شانه می کرد و عطر میزد. سجاده اش را که پهن می کرد! اول کمی روی آن می نشست و به مهر نگاه می کرد. نمیدانم در چه فکری بود؛ ولی یک حالت خاصی پیدا می کرد. وقتی که نمازش را شروع می کرد، واقعا احساس می کردم که خودش است و خدای خودش! احساس می کردم که دیگر اینجا نیست و روح او جای دیگری سیر می کند. اگر کسی می خواست بفهمد او چقدر بنده است، چقدر عبد است و یک آدم خاشع چگونه است، باید هنگام نماز او را می‌دید! بعد از نماز هم هیچ وقت ندیدم سجاده را سریع جمع کند. اول به سجده می رفت و بعد با طمأنینه ی خاصی تسبیحات حضرت فاطمه (ع) را می خواند؛ دانه به دانه و آرام آرام. به قول حاج آقا قرائتی ما چنان سریع می گوییم سبحان الله سبحان الله... که تنها یک صدای پیس پیسی از دهانمان می آید، ولی او این ذکرها را به آرامی می گفت؛ یعنی نگاهش که می کردی این دانه های تسبیح یکی یکی و آرام کنار گذاشته می شد وذکرها را با توجه می خواند. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
سردار شهید سید جمشید صفویان @defae_moghadas