eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید علی رضا جعفر زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 من با تو هستم 8⃣1⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان بعد هم با همان حالت دوزانو که نشسته بود، دستانش را بالا می برد و دعا می کرد؛ در حالی که سرش پایین بود. همان طور که خدا به حضرت موسی (ع) می فرماید وقتی می خواهی زیر درگاه من دعا کنی، مثل یک آدم ذلیل باش. خاشع باش... واقعا این طور بود؛ یعنی وقتی نگاهش می کردی متوجه میشدی که طوری خودش را تصور می کند که بنده بسیار ناچیزی است در برابر پروردگار بسیار باعظمت. دیدن عشق و علاقه اش به نماز، واقعا انسان را به نماز ترغیب می کرد و نه تنها در نماز بلکه در تمام کارها، اگر کسی می خواست از او درسی یاد بگیرد، با عملش یاد می گرفت. هیچ وقت به من نگفت که خانم! چادرت را این طور بزن یا نمازت را این طور بخوان... هر بار که از جبهه برمی گشت، باهم به تمام فامیل من و خودش سر میزدیم. در بین اقوام کسانی بودند که عقیده شان با ما همخوانی نداشت و با جنگ و این جور مسائل موافق نبودند و به اصطلاح انقلابی نبودند ولی سید جمشید اصلا با آنها وارد بحث نمی شد. نه رفت و آمدش را قطع می کرد و نه وارد بحث سیاسی می شد. می گفت: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. در محیط خانواده نباید وارد این جور مسائل بشیم و اختلاف درست کنیم. خانواده یک جا است و کلاس و جلسات سیاسی هم جای دیگه.» وقتی هم به خانه می آمدیم در مورد آنها و عقیده شان هیچ حرفی نمی زد. هیچ وقت ندیدم کسی را مسخره کند یا به اسم خاصی صدا بزند یا پشت سر کسی حرف بزند. دیگران هم به این خصوصیت او واقف شده بودند و جلوی او در مورد دیگران حرف نمی زدند. نسبت به بیت المال نیز بسیار حساس بود. یک بار داشبورد ماشین را باز کردم. یک بسته پسته در آن بود. بی اختیار برداشتم که بخورم. سریع از دستم گرفت و گفت: «نه! این مال جبهه است.» گفتم: «مگه سهم خودت نیست؟» گفت: «نه! من سهم خودم رو خوردم. این سهم یکی از بچه ها بوده، مانده اینجا.» آن را گذاشت سر جایش. من هم دیگر حرفی نزدم. برایم عادی بود. راست می گفت، سهم دیگران بود و باید به صاحبش میداد و یا بر می گرداند به اموال جبهه. لحظاتی بعد مسیرش را عوض کرد. در خیابان ها می چرخید و مغازه ها را نگاه می کرد. پرسیدم: «دنبال چیزی می گردی؟» گفت: «کمی صبر کن الآن می فهمی.» بالاخره کنار یک مغازه ایستاد. پیاده شد و با یک پاکت پسته برگشت. پاکت را داد دستم و گفت: «بفرما.. وقتی میلت کشیده که پسته بخوری دیگه نمیشه... باید برات می گرفتم.» همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
🍂 ما ازتبارلاله و گل های پرپریم ازسرزمین حادثه های مکرریم اجداد ما به پیروی از عشق مفتخر ماوارثان خندق و بدریم وخیبریم جانبازی و رشادت ومردیست کار ما ما نخلهای تابه فلک رفته بی سریم شیریم درکمین عدو روز واقعه غران ولی صبور به فرمان رهبریم افسوس میخوریم که دیروز وقت کوچ ماندیم تا شداید امروز بنگریم زادمکاری @defae_moghadas 🍂
رفتـن ها؛ یا نــه! اینطـور بگویـم: بعضــے ها؛ فـــرق میڪنـد جنـسش انگار براے بعضے بنده هایش! را بـاز ڪرده اس @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 آرزوی شهادت ... شهیدی در شلمچه در خاک عراق پیدا کردیم که دو نامه در جیبش بود یکی از خانواده‌اش و یکی هم خودش نوشته بود که نتوانسته بود پست کند. 🌷 برای شناسایی‌اش، بنده این نامه را خواندم. 📝 نامه‌ای که از خانواده‌اش رسیده بود، برادرش نوشته بود: «برادر از وقتی که تو رفتی مادر گریه می‌کند و مریض است و حالش بد است. اگر شما بیایی، مادر حالش بهتر می‌شود.» و در آخر هم نوشته بود، که آن حواله موتوری که اسم نوشته بودی، دادند و برای دومین بار دارد باطل می‌شود. 🔻 جوابی که این شهید داده بود جالب بود. 🌷نوشته بود: «من خیلی از نامه‌ شما ناراحت شدم و باور نداشتم که یک خانواده‌ی رزمنده چنین نامه‌ای بنویسد. اینجا صحنه‌ی حق و باطل است و شما باید خیلی خوشحال باشید که من در جبهه حق می‌جنگم. موتور چیست؟ من آرزوی شهادت دارم»... 🎤 راوی: سردار شهید حاج عباس عاصمی 📖 منبع: کتاب به سمت شقایق، ص۲۹ @defae_moghadas 🍂
🔹🍃🌸 🌸🍃🔹 نسیم عطر تو را صبح با خودش آورد و گفت: روزی عشّاق با خداوند است @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 آمادگی جسمانی در جنگ از جمله امور مهم برای نظامی ها و رزمندگان حفظ آمادگی جسمانی برای ورود به مناطق عملیاتی و شرایط سخت بود. لذا ورزش و دوی صبحگاهی از جمله اموری بود که در اولین لحظات صبح انجام می شد و البته با شعارهای به یادماندنی که در اذهان رزمندگان بعنوان بخشی از خاطرات شیرین شان باقی مانده است ویدیوهای زیر قبل از عملیات بدر و در پادگان شهید عبدالعلی بهروزی (پلاژ اندیمشک) در کنار رودخانه دز در پاییز 1363 گرفته شده است. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پادگان آموزشی پلاژ اندیمشک - دی ماه سال 63 - از راست: مجید نصاری،شهید حمید محرابی،؟،شهید محمد برندکام @defae_moghadas
🍂 💢سربند یا زهرا (س) پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو میکرد … پرسیدم : دنبال چی میگردی ؟ گفت : سربند یا زهرا ! گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟ گفت : نه ! آخه من مادر ندارم … 🌹 #شهدا_هویت_جاویدان_تاریخ @defae_moghadas 🍂