eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
@defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 من با تو هستم3⃣2⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان هم زمان هشت موشک دوازده متری به دزفول اصابت کرده بود. واقعا وحشتناک بود. صحنه ای که هیچ وقت با شنیدن، قابل تصور نخواهد بود هنوز هم آن صداها را در گوشم احساس می کنم. صدای انفجارها که تمام شد تازه به خود آمدیم و رفتیم زیرزمین بالاخره آن شب به صبح رسید. صبح زود سید جمشید کوله پشتی اش را برداشت و وسایلش را آماده کرد که برود، با اعتراض گفتم: «میخوای بری؟! خدا خیرت بده، پس دیشب ندیدی اینجا چه وضعیتی بود؟ هیچ به فکر ما نیستی؟» گفت: «چرا هستم. به فکر همه هستم. الآن خدا میدونه چقدر زن و بچه زیر آوار ماندن. خب اگه من نرم، دیگران هم نرن پس چطور این ها رو دفع کنیم. وظیفه ی ماست که بریم. شما هم با خانواده ی پدرم با خانواده ی خودت یه جای امن پیدا کنید و برید. بالاخره کسی هست که اینجا مراقب شما باشه... میدونم خیلی اذیت شدی، خسته شدی، من که اینجا نیستم شما تنها، با یه بچه ی کوچیک و موشک باران... میدونم خیلی سخته. ان شاء الله بعد از این عملیات، اگر عمری بود باهم میریم مشهد، پابوس امام رضا(ع)» گفتم: «اون هم نمیشه!.. با بچه ی چندماهه، توی این هوای سرد، فعلا نمیشه...» گفت: «نه! شما نگران نباش. توکل بر خدا می ریم.» ولی من با رفتن مخالفت کردم. چند روز بعد از رفتنش، عملیات بدر در اسفند ۱۳۶۳ شروع شد. با شروع عملیات، تهدیدهای عراق برای موشک باران دزفول شدت گرفت. در آن چند روزی که عراق زیاد تهدید می کرد، وسایلمان را جمع کردیم و رفتیم به مرغداری پسرعموی سید جمشید. آنجا چادر زده بودیم و زندگی می کردیم. کلید خانه و آدرس مرغداری را طبق قرار قبلی گذاشتیم زیر درختی که اگر سید جمشید یا برادرش از جبهه برگشتند، پشت در نمانند. دو، سه روزی در مرغداری بودیم. با شنیدن مارش عملیات و صدای آژیر آمبولانس ها، انواع فکر و خیال ها از سرم می گذشت. داشتم لباس میشستم و بی اختیار اشکم سرازیر شده بود. یکی از اقوام که آنجا بود نگاهی به من کرد و گفت: «پس چته؟... چی شده؟» در حالی که بغض کرده بودم، گفتم: «خیلی دلم گرفته. اصلا امروز دارم می ترکم. اعصابم خرد شده، دیگه نمیتونم خودم رو کنترل کنم.» همین طور که حرف میزدیم از دور یک ماشین پیکان آبی رنگ داشت به طرف مرغداری می آمد. مردها یا جبهه بودند یا در شهر. با نگرانی گفت: «ما پیکان نداریم این کیه؟!» من گفتم: «فکر می کنم یه بار سید جمشید رو با یه پیکان آبی دیدم. کمیته یه پیکان آبی داره.» گفت: «آخه اینکه لباسش نظامی نیست. یه کلاه هم سرشه!» نزدیک تر که شد دیدم خود سید جمشید است. دیگر همه می دانستند که هر وقت زیاد دل تنگ می شوم و طاقتم تمام می شود، سیدجمشید می آید. از ماشین پیاده شد. سلام و احوال پرسی کردیم. قسمت پائین دماغش کمی بخیه شده بود. گفت: «نمی گی زیارت قبول؟!» گفتم: «برای چی بگم زیارت قبول! مگه کجا بودی؟» با خودم گفتم حتمامنظورش زیارت خاک جبهه است. به طرف ماشین رفت و یک پاکت آورد و داد به من. داخلش یک لباس و سجاده بود. گفتم: «مگه تو جبهه نبودی؟! پس اینها چی اند؟» گفت: «چرا جبهه بودم؛ زیارت امام رضا (ع) هم رفتم. من دلم خواست برم زیارت امام رضا (ع)، امام رضا (ع) هم دلش خواست منو ببینه...» گفتم: «حالا بگو ببینم چی شده؟ جریان چیه!» گفت: «توی عملیات، یه ترکش پائین دماغم رو پاره کرد. چیزی نشده بود، فقط خون مثل فواره میزد بیرون و تمام صورت و لباس هام رو پر از خون کرد. هر چی می گفتم چیز مهمی نیست، کسی به حرفم گوش نداد و انداختنم توی هلی کوپتر و فرستادند مشهد. توی بیمارستان فقط بخیه زدن، بعد لباسم رو عوض کردم و مستقیم رفتم حرم.» همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
تصویر پربازدید مجازی امروز 👆 @defae_moghadas
اینجا مسجد یا حسینیه نیست نماز جماعت شب ازدواج برادر صداقت است که به امامت شهید ابوجمال برگزار شد. حماسه جنوب در ایتا 👇 @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AZME SAFAR DARAND ANSARE HOSSEINI.mp3
زمان: حجم: 2.58M
🍂 🔴 نواهای ماندگار ❣ حاج صادق آهنگران ❣ اعزام 🎤 عزم سفر دارند انصار حسینی دست دعا بردار مولا جان خمینی 🔴 به ما بپیوندید ⏪ هر شب با یک نوحه خاطره انگیز از دوران نورانی دفاع مقدس 🔴 در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
اول هفته تون عالی باتوکل بخدا کرکره شنبه روبالابکش انشالله شروع هفته تون پرازموفقیت پرازخیروبرکت پرازسلامتی و پرازنگاه مهربان خداباشه 🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 طلبه زبل نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچه‌های ناآشنا را دست به سر می‌کرد، ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمی‌آیی برویم نماز؟» پاسخ می‌دهد: «نه، همینجا می‌خوانم» آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«ان‌الصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سه‌تایی. و او که فکر نمی‌کرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت: «گفته، تن‌ها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ... و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند. @defae_moghadas 🍂
◾️🍂 🔻 نماز شب در عملیات قدس 4 پس از شروع عملیات و آغاز درگیری، زمانی که شب از نیمه گذشته بود، زیر بمباران و آتش شدید دشمن ، شهید اسماعیل دقایقی فرمانده دلاور لشکر بدر را دیدم که در قایق ایستاد و نماز شب خواند: گر وصال دوست خواهی، یک زمان از کف مده گریه های نیم روز و ناله های نیمه شب روای: محسن رضایی @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 خاطرات کوتاه 🔅 مجلس ختم دور هم نشسته بودیم.حسام می گفت: مجلس ختم من را تو مسجد نبی می گیرن,فلانی و فلانی و... هم تو صف اول مجلس من می شینن! حسابی خندیدیم. بعد از کربلای ۴ بود.رفتم مسجد نبی, دیدم ختم حسام است. وارد که شدم, صف اول را که دیدم, دیدم همان ها هستند که حسام گفته بود... همان جا نشستم به گریه کردن. هدیه به شهید حسام اسماعیلی فرد صلوات 🔸 کانال حماسه جنوب، @defae_moghadas 🍂