eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
یادمان نرود روزهایی را که برای دلمان می نوشتیم "تا کربلا راهی نیست" و عکس یادگاری می گرفتیم شهدا جایتان خالی..... که راه را خود باز کردید و به زیارت خودش رفتید. گوارای وجودتان، نازنینان @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خاطراتی از مقام معظم رهبری در جبهه 🔅 من تضمين میدهم! فروردين ماه سال 60 بود. در مسير بازگشت از دهلران، از مقر لشکر با ماشين فرمانده لشکر به سمت ايلام به راه افتاديم. جاسوسان محلی به عراقیها خبر داده بودند که ماشين ما وارد شهر شده است. آن موقع رفت و آمد سپاهي‌ها به داخل شهر مشکلي نداشت. خبر داده بودند که نماينده امام به دهلران آمده است. يک لحظه ديدم نفربرهاي عراقی از فراز ارتفاعات با سرعت تمام به سمت ما حرکت مي‌کنند. راننده هول شده بود. او پشت فرمان بود و آقا کنار دستش نشسته بودند. من و فرمانده سپاه هم پشت ماشين نشسته بوديم. راننده با سرعت عجيبی مي‌رفت. آقا دستی بر روی شانه‌اش زد و فرمودند: «يک لحظه صبر کن!» گفت: «آقا، دارن ميان!» آقا فرمودند: «يک لحظه من کارت دارم.» اين بنده خدا به آقا تندی کرد و دستش را عقب کشيد آقا بار ديگر به او گفت: «نگاه کن! اگر مقدر باشد که ما کشته شويم، کشته مي‌شويم. شما با حوصله و يواش برو، ما مي‌رسيم. شما يقين داشته باش اين‌ها به ما نمي‌رسند» او چند لحظه‌اي را آرام کرد، اما وقتي گرد و خاک نفربرهای عراقی را ديد، دوباره پايش را روی پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد. آقا مثل پدری که با بچه‌اش صحبت مي‌کرد، رو کرد به راننده (البته ايشان پيرمرد بود) و گفت: «شما يواش برو. من تضمين مي‌دهم که اين‌ها به ما نخواهند رسيد.» اين نفربرها طوری حمله کرده بودند که من خودم ترسيده بودم. پيش خودمان مي‌گفتيم چرا آقا نمي‌گذارد اين راننده تند برود. الان است که نفربرها به ما تنها ايشان را به عنوان يار امام مي‌شناختيم. صحنه بسيار عجيبی بود تانک‌ها و نفربرهاي عراقی از سه طرف به ما نزديک مي‌شدند. داشتند ما را قیچی مي‌کردند. اما آقا با آرامش و طمانينه نشسته بودند و ما توانستيم از دهلران بيرون بياييم. پس از پيمودن مسافتی، آقا فرمودند که يک‌جا نگه داريم. بعد رو کردند به راننده و پرسيدند: «آقا، شما سيگاري هستيد؟» گفت: «آره آقا!» گفتند: «سیگاری بکشيد» آقا از ماشين پياده شدند و چند جمله‌ای براي ما صحبت کردند. ابتدا آيه‌اي از قرآن را تلاوت کردند و گفتند: «ما اعتقاد داريم که اگر قرار باشد بميريم، مي‌ميريم. حالا يا اين جا تصادف مي‌کنيم، يا به دست عراقي‌ها کشته مي‌شويم. اما اگر قرار نباشد بميريم، اگر عراقي‌ها جلو راه را هم ببندند، ما نمي‌ميريم.» 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 🔴 نواهای ماندگار ❣ حاج صادق آهنگران 🎤 کلیپ بازماندگان از شهادت 🔴 به ما بپیوندید ⏪ هر شب با یک نوحه خاطره انگیز از دوران نورانی دفاع مقدس 🔴 در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 چه زيباست كه چون صبح پيام ظفر آريم گل سرخ گل نور ز باغ سحر آريم چه زيباست، چو خورشيد دُرافشان و درخشان زآفاق پر از نور، جهان را خبر آريم صبح دوشنبه تون بخیر 🌹 @defae_moghadas 🍂
اگر به کربلا رفتید وما در جمعتان نبودیم به جای ما صدا بزنید ای حسین شهید شهدای ما به عشق آزادی کربلایت آمدند #زيارت_به_نيابت_از_شهيدان 📸 مرداد سال 1366 سلیمانیه عراق / عملیات نصر7 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 0⃣1⃣ 📝 خاطرات ارسالی رزمندگان کانال حماسه عملیات ولفجر ۵ ( چنگوله سال ۶۳) نزدیک بود و لشگر ما جزو لشگرهای عمل کننده ی در برنامه قرارگاه بود. کلّ کار را در سر پل رها و واحد بعد از برگشتن نیروها از مرخصی به سمت چنگوله عزیمت کرد. چنگوله، روستایی در حاشیه رودخانه، که اکثر خانه هایش بوسیله توپخانه دشمن تخریب شده بود. فقط یکی...دوتا خانه در کنار رودخانه، 70 درصدی سالم بودند و همان ها بعد از تعمیر توسط خودمان، مقر واحد اطلاعات شدند. کمی بالاتر از رودخانه، قسمتی از تدارکات وآشپز خانه لشگر برای چند واحدی که آنجا بودند، اتراق کرده بودند.🏕 تیم ها کم کم شکل گرفتند. مسئول تیم ها توسط فرماندهی، و بعد اعضا توسط مسئول تیم ها توجیه می شدند. کلّه قندی تنها ارتفاع بلندی بود، که دیدگاه برادران ارتش در آن مستقر بود. منطقه فوق که عملیات رزمنده گان اسلام در آن طرح ریزی میشد. از زمان طاغوت و شروع جنگ، هیچ تحّرک نظامی در آن نشده بود و تمامی موانع مرزی به سالهای ۴۲ متعلّق بودند. این برای ما خیلی خوب بود، چون موانع به روز نبودند امّا میدانهای مینی داشت که اکثراً با مین های چهل تکّه که ازسطح زمین ۱۵ سانتی فاصله داشتند، تله گذاری شده بودند. بقول بچّه های تخریب مین گوش کوبی بودند که تغیّیرات فصلی آنها را حسّاس کرده بود. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 1⃣1⃣ 📝 خاطرات ارسالی رزمندگان کانال حماسه لشگر ما سمت چپ رودخانه چنگوله که از چند تپه ماهور به نامهای پیزولی و تقی مرده که در عرض حدود ۳۰۰۰ متری بود، تشکیل شده بود که چندین تپّه ماهور و شیارهایی متعدّد داشت. تیمها وقتی گشت می رفتند از نقطه رهایی تا خط اوّل دشمن که میل مرزی و مرز بین المللی بود، 18 الی 19 کیلومتر فاصله بود، که با برنامه ریزی فنّی و موانع گاهی مواقع، نیمه های راه به روز میخوردیم. بعد از چند بار دیدگاه رفتن تیمها که در چنگوله بخاطر مسافت زیاد، راهکارها هم پٌرجمعیت تر شده بود، کار با یک تیم ۸نفره شروع شد. حدود تقی مَردهِ به تیم ما داده شد. لشگرهای عمل کننده دیگری هم بودند که بچّه های اطلاعاتش با ما دست میدادند و مسئول تیم ما، آن قسمت را به اتّفاق شهید فضل الهی و جانباز عزیزمان جناب رفیعی شناسایی میکردند. بنده هم به اتّفاق شهید منصور احمدی پور که از بچّه های ملایر بود، سمت دیگر شیار تقی مَردِه را می رفتیم. و برادر مالمیر (جانباز عزیز) که ایشان هم ملایری بودند، وسط شیاری که هر دو تپّه ماهور را به هم وصل میکرد برای اینکه دشمن برای ما کمین نگذارد، کمین میکردند. @defae_moghadas 🍂
#شهید_مرتضی_آوینی: ❣چه روزگار شگفتی! بگذار اغیار هرگز در نیابند ڪه این‌ همه در ڪام ما چه شیرین است. بگذار اغیار هرگز در نیابند ڪه این قلب‌هاے ما از چه اشتیاق و شور و نشاطی مالامال است و سر ما در هواے کدامین #یار خود را از پا نمی‌شناسد . . . 💢وداع مهدی تیموری رزمنده ی گردان ۱۵۵حضرت علی اصغر(ع)از تیپ ۳۲انصار الحسین(ع)پیش از رفتن به عملیات عاشورا در منطقه ی میمک. #عکاس:امیر روشنایی.