eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• 59/7/30 ادامه ✨ ساعت نزدیکی های نه می باشد. سراغ قرآن رفتم که چند آیه ای را تلاوت کنم. از بدو درگیری و آغاز جنگ، از شدت گرفتاری و مشاغل غیر منظم موفق به قرائت قرآن نشده ام و از این جهت خود را مستحق هر نوع سرزنش و توبیخ دانسته و جدا احساس شرمندگی می کنم. . واقعا شرمندگی دارد و خجلت مسلمانی که بتواند قرآن را از رو بخواند و اقلا” شبانه روزی چند آیه از این کانون نور و فيض تلاوت نکند و خود را به این روح الهی متصل نسازد. دو نفر از برادران رادیو تلویزیون برای مصاحبه آمدند. پیشنهاد کردند برای مصاحبه به سنگرهای رزمندگان برویم. رفتیم. پشت پل بهمنشیر ایستگاه هفت، به زحمت خود را به سنگرها رساندیم. همان موقعی که در سنگر بودیم، از طرف دشمن شلیک می شد. با توپ و خمپاره در سنگر مصاحبه ای به عمل آمد با برادران رزمنده گفت و گو کردیم، چند سنگر دیگر را هم دیدیم و در همه جا باذن الله وعده ظفر و پیروزی دادیم. قبل از این که به سنگرها برسیم، اول ایستگاه هفت، در مدخل پل، جمعی را دیدیم که قصد ترک شهر را دارند که با داد و قال، آنها را قدری به غیرت آورده که بر گردند. ظاهرا سر و صدا بی اثر نبود. حدود ساعت یازده برگشتم منزل؛ که یکی از خویشانم به دیدارم آمد و اکنون نشسته و مشغول صحبت در اوضاع و احوال جنگ هستیم. ساعت حدود دوازده، طبق معمول همیشگی به مسجد قدس برای نماز و گرفتن ناهار رفتیم. نماز ظهر و عصر را به جا آوردیم. برادرم رسول چون نبود، غذا آماده نشده بود. مرا به منزل رساند و خودش برای گرفتن غذا برگشت. در منزل فعلا خودم تنها هستم. برادرم رسول، غذا را آورد. غذا آب گوشت است. خود و برادرم رسول و فرزندانم مهدی و محمود نشسته و به غذا خوردن مشغول شدیم...... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 عطر وصال درجاده نجف به كربلا در حال پياده روی بوديم كه چندنفر از بچه ها خسته شدند...هوا تاريك بود و موكب ها پرشده بودند....كنار عمودی ايستاديم تا نفس تازه كنيم ناگهان ماشينى توقف كرد....هله بزوار هله بزوار...من كه عربی بلد بودم بااوخوش و بشي كردم....صاحب ماشين گفت كه بايد به خانه من بياييد....بااصرار او به خانه اش رفتيم...جمعيتمان دوازده نفر ميشد...بعد از استقبال گرم و صرف شام ناگهان صدای دعوا و دادوبيدادی از درب خانه بلند شد....به جلو در آمديم ديديم صاحبخانه باهمسايه اش دعواگرفته اند.... از بحثشان فهميدم كه صاحب اين خانه پسری دارد كه قاتل پسر همسايه بوده....پدر مقتول امشب را درخانه اش بدون زائر به سر مي كرده و وقتی متوجه آمدن ما به اين خانه شده آمده تا ما را به خانه خود ببرد و صاحب خانه هم ممانعت كرده....پدر مقتول حرفی زد كه كمتر كسی ميتواند به زبان آورد😔 - زائر هايت را بده از خون پسرم گذشت خواهم كرد و پسرت را مي بخشم شوخی نيست...ازخون فرزند گذشتن...پدر قاتل با بيرون كردن ما از خانه اش مي توانست دوباره پسرش را ببيند و برای هميشه در كنار خودش داشته باشدش اما جوابی داد كه همه ما گريه كرديم زائرها را نميدهم...قصاصش كن😭 و اينجا بود كه فهميدم كه چقدر زائر حسين بودن مقام و منزلت دارد اربعین سال 94 پیاده روی مسیر نجف _ کربلا 🍂
@defae_moghadas
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اعزام رزمندگان گردان کربلا به منطقه عملیاتی والفجر۸ با همراهی استاد احمد عابدی @defae_moghadas 🍂
﷽ سلام ما بہ لبخند شهیدان بہ ذڪر روی سربند شهیدان  سلام ما بہ گمنامانِ لشڪر  بہ تسبیحات یا زهراے معبر همان‌هایے ڪہ عمرے نذر ڪردند اگر رفتند دیگر برنگردند  #صبحتون_شهدایی🌷
🍂 🔻 گزارش دوستان از مسیر کربلا حب الحسین یجمعنا واقعا امسال این جمله و یا تصویر درسطح وسیعی زینت بخش کوله پشتی های زوار ایرانی بود.
الان ساعت شش و ده دقیقه صبح روز سه شنبه عمود۱۱۰۰ کمی برای استراحت در یکی از موکبهای برادران عراقی توقف کرده ایم.از این جا به بعد عشق و دلدادگی محبان آقا اباعبدالله به عینه قابل مشاهده است .بعضی با پای برهنه و باندپیچی شده،بعضی با زانوهای بسته شده، بعضی پاهای تاول زده، بعضی لنگ لنگان،بعضی عصا بدست شده، بدنهای عرق سوز شده . واقعا فقط عشق عشق و باز هم عشق 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز جبهه 🍂 شکر الهی قبل از غروب آفتاب به مهران رسیدیم. خسته و کوفته با همان سر و وضع آشفته به بهداری رفتیم. آنجا صحنه ای را دیدم که هرگز یادم نمی رود. جلو در اورژانس، یکی از اون بچه های شوخ که بهش بمب روحیه هم می گفتند، نشسته و با خود خلوت کرده بود و دست ها رو بالا برده و می گفت: «خدایا ! از اینکه منو آفریدی، مرسی! دستت درد نکند، شرمنده ام کردی!» @defae_moghadas
عراقی های عاشق هر چه داشتند در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم زوار حسین(ع)میکردند.به یکیشون گفتم احسنت یا اخی یا خادم الحسین که در جواب گفت انا خادم الزوار الحسین(ع)