eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻بازتاب خارجی پیروزی رزمندگان در سوسنگرد 👈  راديو آمريكا : سنگين ترين جنگهای دوماهه اخير در سوسنگرد جريان دارد عراق در پی گشودن جبهه جديد ، قبل از زمستان است . بخش عربي راديو لندن ، در صورت تصرف سوسنگرد ، عراق قادر خواهد بود ارتباط اهواز با تهران را قطع كند و جنگ دورنمای خطرناكتری خواهد يافت . 👈  تايمز لندن : احتمالاً عراقيها كوشش دارند قبل از زمستان نيروهاي خود را جهت تصرف اهواز متمركز كنند . 👈 آسوشيتدپرس: از نظر تاكتيكی، بعد از جنگ خرمشهر اين عمده ترين درگيريهای طرفين است . از نظر استراتژيك در صورتی كه عراق سوسنگرد را بگيرد ، راه برای حملة گاز انبری به اهواز باز خواهد شد . 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂 🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 بنی‌صدر! وای به حالت! پدر و مادرم می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباس‌های «صغری» خواهرم را روی لباس‌هایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا کجا ؟» برای اینکه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی می‌روم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یک نامه پست کردم. یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد. از پشت تلفن به من می گفت: «وای به حالت بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.» کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 2⃣1⃣ 📝 خاطرات ارسالی رزمندگان یک شب شهید چیت سازیان فرمانده واحدمان برای رزمندگانی که در چنگوله برای شناسایی آماده شده بودند، جلسه توجیحی گذاشتند. این جلسه مربوط به منطقه تحویلی به ما از طرف قرارگاه بود. ایشان در آن جلسه فرمودند: محدوده گشت و شناسایی خط اوّله، امّا اگر توانستید و تا جادهّ آسفالته که تمام خطوط مرزی دشمن را در در سرتاسر جبهه هایش کشیده شده بروید، بهتر است. چون اگر زمانی عملیات مرحله دیگری داشته باشد، حدّاقل ما یک راهکار برای دسترسی سریع به جادّه داشته باشیم. بیس زیرسازی جادّه، پٌرازقلوه های ۵گرمی بود.تیم ما که شناسایی شیار تقی مَردِه و تپه های مشرف بر آن را در دست داشت، هرگز نمی توانست در عمق بعد از خط اوّل دشمن برود و باید هماهنگ با تیپ و لشگرهای کناریمان کار میکردیم. امّا تیمی که پیزولی را شناسایی میکردند تا جادّه رفتند و بعد از ۲روز دیگر برگشتند. ادامه دارد... @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 3⃣1⃣ 📝 خاطرات ارسالی رزمندگان بعد از اینکه محدوده خودمان را حسابی از دیدگاه نگاه کردیم، برای رفتن به گشت فردا شب، شروع به آماده کردن تجهیزات انفرادی و تیم مان شدیم. شب مسئول تیم مان برایمان صحبت کرد. در این شناسایی ۷ نفر بودیم و مسئولیت ها هم مشخّص بود. فردا ساعت های ۵ بعد ظهر از کنار رودخانه چنگوله که عمق کمی داشت و از دید دشمن هم دور بود، گذشتیم. آنجا منطقه ای رملی بود با داشتن درصد کمی از رطوبت باران، در آخرین روزهای بهمن ماه. امّا بچّه ها در آمادگی کامل بودند، با کفش های کتانی، و استتار شده با لباس بومی منطقه ایلام. ساعت حدودا ۱۰شب بود که به تپه گرگی رسیدیم. مسافت از آنجا تا سنگرهای دشمن که بر روی تپّه هایی که ارتفاع آنها به ۷۰۰ -۸۰۰ متر میرسید کم بود. جای خوبی برای دیدگاه تاکتیکی بود و حسّابی میشد سنگرهای دشمن را که بر روی ارتفاعات بود را دید زد. شب اوّل تا گرگی رفتیم و برای نماز و غذا و استراحت آنجا ماندیم. علّت جلو نرفتن تیم این بود که، شب از نیمه گذشته بود و زمان برای جلو رفتن و برگشتن نداشتیم. بعد از گرگی به سمت دشمن تمام مسیر صاف بود، ولی موانع برای ما نا آشنا و عبور از شیار فصلی که در اختیار دشمن بود، که در زمستان آب حاصل از بارشهای ارتفاعات از آنجا می گذشت، زمان بر بود. تازه بعد از آن هم چند ردیفی سیم خاردار حلقوی بود که باید آن را هم رد می کردیم. و بعد از آن هم به میدان مینی میرسیدیم که تأسیس آن به زمان طاغوت برمیگشت. پس اگر در روز آنجا به هر دلیلی می ماندیم، هیچ راهی را برای فرار از دید دشمن نداشتیم. ادامه دارد.... @defar_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر وصال @defae_moghadas
عطر وصال @defae_moghadas
عطر وصال @defae_moghadas
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• 59 /8/1 [امروز] آقایان مهندس یحیوی و حدادی آمدند و با آنها به گفت و گو مشغول و از خبرهای ساعت هفت محروم شدم. قریب یک ساعتی آقایان یحیوی و حدادی بودند که در ارتباط با مشکلات موجود صحبت کردیم. آقایان رفتند. حالا ساعت یک ربع به هشت است. ساعت هشت، خبرهای رادیو تهران را گوش دادم. اعلامیه ستاد مشترک، مسرت بخش بود. . نزدیکی های ساعت ۹، یکی از خواهران تلفن کرد؛ خوابی دیده، تعبیرش را میخواست؛ که این روزها کار این حقیر تماشایی است. یکی تلفن می زند، استخاره می خواهد و اغلب استخاره را با فال اشتباه می گیرند. مثلا می خواهند با استخاره بفهمند ما در این جنگ پیروز می شویم یا خیر؛ که باید برایشان توضیح دهم که این جا مورد استخاره نیست، و فال هم چه از نوع؟ فال نخودی یا سنگریزه و یا اقسام دیگرش، چندان حقیقت و واقعیتی ندارد. پیروزی، با مقاومت و پایمردی حاصل می شود؛ ربطی به استخاره و فال هم ندارد. خلاصه، دیگری اجازه خروج از شهر از نظر شرعی می خواهد.....؟ که نظر امام را برایشان شرح می دهم. دیگری با تلفن، نان یا آب یا سایر نیازمندیهای ضروری را می خواهد که خودم هم اغلب دچار این کمبودها و نبودها هستم.  بالاخره جنگ است و مسائل مربوط به جنگ؛ آن هم جنگ با یک حیوان وحشی و هیچی نفهم که معلوم است مشکلات فراوانی در پی دارد و باید ملت آماده تحمل همه مشکلات بشود تا سربلند بیرون آید. خلاصه، چیزهایی که به نظرم آمد، برای تعبیر خواب این خواهر گفتم؛ گرچه معتقدم که این نوع خواب ها تعبیر درستی ندارد؛ چه این که آدم تا بیدار است، صدای توپ و خمپاره و غرش هواپیما و آتش بمباران است و این حال و وضع در خواب هم از او دست بردار نیست، و خوابها هم از این قبیل و آشفته است.۱ بعد از تعبیر خواب این خواهر، به درخواست آقای موسوی (امام جماعت محترم مسجد جامع خرمشهر) با قم تماس گرفتم، به منزل آقای دشتی که خبر سلامتی آقای موسوی را به خانواده اش که در قم هستند، بدهم. پیرزنی با دخترش گریه کنان آمدند که فرزند پیرزن مورد اتهامی بوده و دستگیر شده. از من چاره جویی می خواست که تا حدی که بلد بودم، او را راهنمایی کردم. 👇👇 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂