🍂
🔻 ســهام خــیــامــ
بــهش مــی گــفــتــن: «آخــه تــو ڪــه پــســر نــيســتــی،چه جــوری مــی خــوای بــجــنــگــی !؟»⁉️
مــی گــفــتــ: دفــاعــ از وطــن ڪــه زن و مــرد و پــير و جــوان نــداره .هر ڪــس بــايد هرڪــاری ڪــه از دســتــش بــرمــياد ،بــڪــنــه.
بااينــڪــه ســنــش خــيلــی ڪــم بــود اصــلــا از جــنــگ و جــبــهه
نــمــی تــرســيد.
به ڪــســايی هم ڪــه مــی تــرســيدن مــی گــفــتــ: «وقــتــی دشــمــن اومــده
تــو شــهرتــون ،چــرا نــشــســتــيد و هيچ ڪــاری نــمــی ڪــنــيد !؟ همــه بــايد مــبــارزه ✊ ڪــنــن .»
❣(شــهيده ســهام خــيام 🙋
دخــتــرے از هویــزه)
ڪــانــالــ حــمــاســه جــنــوب
🍂🍂
🍂
🔻 #خاطرات_یک_گشت 4⃣1⃣
📝 خاطرات ارسالی
رزمندگان
در چند منطقه کار در دست واحد اطلاعات بود، به همین خاطر نیروهای جدید به این واحد معّرفی میشدند. دیگر اطلاعات، خودش دیده بان داشت. یک دکل هم در جزیره مجنون که آنجا عزیزان دیده بان فعّالیت داشتند و فقط اطلاعاتی که به کار ما می آمد را جمع آوری می کردند. وقتی واحد در چنگوله محور را تحویل گرفت، چند نفری به واحد ما اضافه شدند که چهره یک نفرشان خیلی برای من آشنا بود.
خاطرم هست روزهای اوّلی که ازآموزش تخّصصی توپخانه پادگان امام حسین ع تهران ترخیص شده بودیم و در اختیار پرسنلی لشگر قرار داشتیم تا ما را تقسیم کنند؛ مصادف شده بود با عملیات والفجر۲ درپیرانشهر. چند نفری بودیم که مستقیم به توپخانه معّرفی شدیم. از همان ابتداء بنده مخالف رفتن به این واحد بودم امّا فرصتی که از آن برای خارج شدن از توپخانه استفاده کنم پیش نیآمده بود. و هر بار هم که خدمت مسئول محترم پرسنلی وکارگزینی میرفتم و تقاضای تغییر واحد میدادم ایشان می گفتند که آموزش تخصّصی توپخانه برایت لازم است. با اینکه می دانستم حرفش صحیح است اما بر تقاضایم که من را از توپخانه به اطلاعات منتقل کنید، اصرار می کردم. برای این موضوع چندین بار با مسئول توپخانه مشاجره لفظی داشتم، تا فرجی حاصل شود. امّا عملیات بود و من هم با بچّه های قبضه خمپاره ۸۱ مأموریت بودم. تا اینکه شنیدم فرمانده پایگاههای بسیج شهریمان در پیرانشهر، مسئولیت ستاد لشگر شده است. با فرمانده واحد توپخانه یک دعوای زرگری راه انداختم و ایشان هم من را در اختیار واحد کارگزینی قراردادند. خدا رحمتش کند، وقتی به اطلاعات معرّفی شدم، رفتم از او حلالیت گرفتم.
سریع رفتم ستاد لشگر که در پیرانشهر بود، خدمت فرمانده پایگاههای شهری که من را میشناخت و با پا در میانی ایشان با مسئول پرسنلی وکارگزینی نامه معّرفی ام به اطلاعات را گرفتم.
و حالا مسئول کارگزینی و پرسنلی لشگر خودشان آمده بودند واحد ما. اتفاقا به تیم ما هم آمدند. به محض دیدنشان، سلام و علیک کردم و به ایشان خیر مقدم گفتم. وقتی خواستم در مورد قضایای قبلی صحبت کنم، اجازه ندادند و گفتند که، شما حق داشتید. گشت هایی در خدمتشان بودیم. ایشان در یکی از عملیاتها مجروح شدند و در زمره جانبازان عزیز این آب و خاک قرارگرفتند.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاطرات_یک_گشت 5⃣1⃣
📝 خاطرات ارسالی
رزمندگان
بعد از چندین بار گشت در چنگوله، دیگر موانعی که متعلق به دوره طاغوت بود را رد کرده بودیم و بعد از دیدگاه گرگی یک مسیر صاف را طی می کردیم و بعد از عبور از میدانهای مین تله گذاری شده به ابتدای شیاری که ما بین 2 ارتفاع بود می رسیدیم و گشت تا بالای این شیار که ارتفاعات را به ۲ قسمت جدا میکرد، ادامه پیدا میکرد. سمت چپ که با لشگر ایلام دست میدادیم و ارتفاع سمت راست که با یکی از تیم های خودمان که پیزولی را شناسایی میکرد دست میدادیم.
یک بار سردار شهید چیت سازیان در جلسۀ مسئول تیمها گفته بودند که عراق به تازگی از سگهای فرانسوی برای کمک به سربازانش استفاده میکند.🐕(همان طور که میدانید عراق تنها به ما حمله نکرده بود. از تمام دنیا برایش کمک میرسید تا ما را شکست بدهد و این سگها یکی از صدها کمکی بود که کشورهای دیگر به صدام میدادند.)
ادامه دارد...
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
59/8/3
✍ صدای رادیو آمریکا را ساعت 6 گوش دادم که از سقوط خرمشهر خبر میداد. آری، خرمشهر در آستانه سقوط است و همه انتظار عنایتی الهی برای نجات خرمشهر و آبادان داریم.
ساعت هفت صبح، اخبار رادیو تهران را گوش دادم که از وخامت اوضاع خرمشهر و آبادان حکایت داشت. امروز، توپخانه و خمپاره اندازهای عراق، شدت بیشتری دارد. غرش توپ و صدای انفجار، لحظه ای خاموش نیست. ساعت حدود 8/5 ، یکی از آشنایان تلفن کرد و ناراحت خبر داد که در اثر توپ و خمپاره و آتش سنگین عراق بر روی شهر، شب گذشته چندین خانه خراب و عده ای شهید و مجروح شدند و سراسر شهر به وحشت فرو رفته و چاره جویی می کرد که فکری کنیم.
✍ الان ساعت حدود 9 می باشد که تلفن زنگ زد. معلوم شد آقای حاج شیخ عباسعلی اسلامی است که از تهران آمده، به اتفاق چند نفر مسلح و هیئتی به همراهش. از این شهامت و فداکاری خوشم آمد و بر او دعا کردم (در این لحظات که خرمشهر و آبادان در آتش می سوزد و اغلب مردم شهر قرار را برقرار ترجیح داده اند. این مرد یعنی آقای اسلامی با کسالت و حالت بیماری که دارد از تهران بلند شده و به این جا آماده است برای کمک. خدا این روحیه را به همه ارزانی دارد، بگوییا. آمین.
✍ حدود ساعت 9/30 مجددا به دفتر امام تلفن کردم و شدت وخامت اوضاع خرمشهر و آبادان را نقل کردم. تأکید فراوان کردم که به عرض امام برسانید. شماره تلفن حاج احمد آقا را خواستم که موفق نشدم.
✍ در حدود همین ساعت یکی از برادران دینی آمد و اظهار داشت از طرف جمعی آمده ام که به سخنان دیروز آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه از نظر سیاسی اعتراض داشتند، سخنان ایشان در رابطه با قضیه گروگانهای آمریکا بود، که من آنچه به نظرم رسید گفتم که آقای خامنه ای را مردی مجاهد و خدمتگزار و با اخلاص می دانم و به سخنش اعتراضی هم ندارم و اگر کسی معترض است باید با خود ایشان تماس بگیرد و جواب بگیرد.
🍂
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂