🔴 بازم به جمعه شبی رسیدیم و دلتنگی معروف اون
دل ما هم حکایتی داره برا خودش.
گاهی می گیره، گاهی وا میشه، گاهی شاده و شنگول، گاهی هم غم دنیا گریبانش رو چاک میزنه و می شینه رو دامنش.
اینم بگم که این حکایت دل ما تنها نیست،
خیلی ها که تمام قد پای اعتقاداتشون ایستادن و از دادن جان دریغ نکردن هم همینطورین
وقتی میریم تو خاطرات سال های جنگ یه حالی میشیییییم که نگو..... خصوصا واسه ما جنوبی ها که جنگ رو ثانیه به ثانیه دیدیم و لمس کردیم.
سادگی ها رو دیدیم و سختی ها رو چشیدیم و مصیبت ها رو لمس کردیم.
البته این تنها یه طرف قضیه ست، پشت این حوادث یه اتفاقات خوب هم افتاده بود که وقتی بهش فکر می کنیم مثل اونایی میشیم که دارن خواب بهشت می بینن و یهو به یه لگد محکم بیدارشون می کنن.
یادم میاد به یکی از دوستامون خیلی حسودیم شده بود. میدونید چرا؟
شاید باورتون نشه، ولی به پیراهنش! یه پیراهن ساده و رنگ و رو رفته تنش بود که رو شلوار مینداخت و تو سادگی بالادست نداشت. آره عزیزم اینم تو زمان خودش یه مد بود، یه مد با ارزش و خواستنی
این روزا دیگه این حرفا خنده داره.... نه؟
اصلا کسی درک نمی کنه، چی برسه باور کنه، ولی خداییش، واقعیت داشت.
وقتی می گن بسیجی "یک لاقبا"، خب با همین آدما هستن دیگه.
کم می پوشیدن
کم می خوردن
پولی نمی گرفتن
قیافه نمی گرفتن
با رفیقاشون بی کلک بودن
ولی در عوض حسابی کار می کردن
شب ها نگهبانی و روزها تو ماموریت
نمازاشون با حال و سجده هاشون طولانی
رفیق هاشون فابریک و معرفت ها واقعی
اونقدر محکم می جنگیدن که اسمشون شده بود بی ترمز.
اون روزا یه چشممون به کارمون بود و یه چشممون به بالایی ها،
امام رو می دیدیم و سادگیش رو
آقا رو می دیدیم کنار خودمون
رجایی رو می دیدیم که از ما یک لاقباتر می گشت، بهشتی که دیگه حرف نداشت... همه روراست روراست، عین کف دست✋
الان خیلی چیزا عوض شده، اصلا لازم نیست چیزی بگم. خودتون بهتر دارین می بینین....
راست راست دروغ می گن و.... نمیدونم از کدوم نکبت شون بگم
از ریاکاری هاشون
از بزدلی شون
از ثروت بیت المالی شون
از مردم داری شون
گرگ هایی شدن که رفتن تو لباس میش
یکی شون میزنه زیر میکروفن خبرنگار
یکی شون می گه من شیشلیک خورم و کوتاه نمیام
یکی شون با دشمن قدم میزنه و لبخند تحویلش میده
یکی شون دم از عدالت میزنه و داداشش رو مصونیت اختلاسی میده
همه شون جلسه می گیرن که تو مراسم شهید مدافع حرم نیان.....
خدا بخیر کنه....... اینا همونایین که می خوان انقلاب امام رو اصلاح کنن و مردم رو از فقر نجات بدن. زهی حرف مفت
امشب این شعر تو ذهنم ورق خورد. همین که حاج صادق می خونه،
فضا بوی عطر شهیدان گرفت
که یارانم از کربلا آمدند
بله گاهی لازمه چند شهید از تو شهرمون عبور بدن تا کمی بوی گند آدمای ریا کار رو کمتر حس کنیم و نفسی تازه کنیم.
نمیدونم شاید حکمت کم کم اومدن این شهدا هم همین باشه که فراموش نکنیم راه رو.... و بدونیم چه کسانی امروز ما رو ساختن و پرداختن و چه کسانی سهم خور سفره شهدا شدن.
ولی خداییش دلمون خوشه که قطار انقلاب با هدایت آقای عزیزمون راه خودش رو میره و اینها هم همین روزاس که پیاده بشن و بمونن تو ایستگاه ریزشی ها.
🍂
فضا بوی عطر شهیدان گرفت
که یارانم از کربلا آمدند
نسیم سحر بوی رضوان گرفت
که یارانم از کربلا آمدند
نسیم شهیدان مرا زنده کرد
حیاتم ز نو داد و پایم ببست
مرا شرمگین و سرافکنده کرد
دل مرده من دل و جان گرفت
که یارانم از کربلا آمدند
🍂