eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
اذان مغرب به افق دلها🌺 غــروب آفتاب سر رسیده و دروازه ی اذان راه آسمان را به زمینیان گشوده است ... 📎دوستان شهدایی التماس دعــا🌺 #حی_علی_خیرالعمل #التماس_دعا @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• 59/8/18 از وقتی که نقل مکان کرده ام، موفق نشده ام صبحها چند آیه قرآن تلاوت کنم چه اینکه [در] منزل جدید اتاقی که در اختیار ماست به قدری تاریک است که روز هم مطالعه و نوشتن درش امکان پذیر نیست. در حیاط منزل و ایوانی که جلو اتاقها است هم از نظر امنیتی تضمینی نداریم، زیرا خمسه خمسة و خمپاره بعثیها بی حساب می آید و حیاط منزل کاملا آسیب پذیر است. امروز صبح دیدیم اوضاع آرام است و سر و صدای توپ خمسه خمسه و انفجار به گوش نمی رسد. به حیاط منزل آمدم و مشغول تلاوت چند آیه از قرآن شدم. ساعت ۱۰ به رادیو رفتم. بچه ها خیلی از دیدنم خوشحال و همه از مرگ رسول متأثر بودند و تسلیت گفتند. در رادیو موفق شدم با دفتر امام تماس بگیرم و خبر سلامت نوه امام، حسین آقا، که در ستاد هماهنگی ایشان را دیده بودم بدهم. تا این ساعت که حدود ۱۱ است آبادان آرام است و صدای خمسه خمسه و انفجار به گوش نمی رسد. مثل اینکه نیروهای رزمنده اسلام ضرب شست خوبی به آنها نشان داده و فعلا خفه شان کرده اند. امید است ان شاء الله به عنایات الهی برای همیشه خفه شوند. به اتفاق فرزندانم مهدی و محمود از رادیو به سراغ سلمانی برای اصلاح سر و صورت آمدم. تمام شهر تعطیل است و نه حالا که حدود یک ماه بیشتر است تمام مغازه ها تعطیل است و سلمانیها هم عموما بسته و تعطیل و از شهر خارج شده اند. منتهی ما یک سلمانی پیر مردی به نام استاد اکبر داریم که شهر را ترک نکرده و مانده است. به سراغش رفتیم. پیدایش نکردیم. گذاشتیم برای روز بعد اگر پیدا شود. به روال هر روز به مسجد قدس رفتیم و نمازی و آوردن ناهاری. امروز آخر ذیحجه و در آستانه محرم هستیم. یکی از برادران طلاب به نام آقای طباطبایی که برای شرکت در جبهه جنگ از قم آمده، بین دو نماز چند جمله ای صحبت کرد در رابطه با حلول محرم و توجه دادن برادرانی که حاضر بودند. البته محرم مخصوصا امسال که ما مورد هجوم لشکر یزیدی صدام واقع شده ایم. در سراسر شهر هیچ خبری از حلول محرم نیست. سالهای گذشته مثل چنین روزی هر چند قدمی که بر می داری [/ برمی داشتی]، چشمت به منازلی می افتاد که پرچم سیاه زده و آماده اقامه مجلس عزای سرور آزادگان سیدالشهدا علیه السلام هستند [ بودند]. مساجد و حسینیه ها و تکایا با وضع خاصی سیاه پوش می شد. بیش از صد نفر از مخلصین برای منبر از قم و جاهای دیگر وارد این شهر می شدند و خیلی مطالب دیگر هم مرتبط به محرم؛ اما امسال شهر آبادان تعطیل و در سکوت و تاریکی فرو رفته. خمسه خمسه گذشته از آنکه صدها نفر بی گناه را غرق خون کرد، تمام خانه ها . با ویران و یا صدمه دیده اند و مردم خانه ها را بسته و شهر را ترک کرده اند. هم اکنون به فکرم که در پیام رادیویی که بنا دارم به مناسبت حلول محرم امروز بدهم، اکیدا به برادرانی که در شهر مانده اند توصیه کنم . محرم را فراموش نکنند ولو در یک اجتماع سه نفری باشند، ذکری از سرور شهیدانمان عليه السلام به میان آورند. ساعت 4 بعداز ظهر سری به سپاه پاسداران زدیم. چند نفر از افراد بسیج تهران در آنجا بودند و بعضی صحبتها در رابطه با مسئله جنگ با عراق با هم گفتگو کردیم. مقداری نفت از برادران سپاه گرفته به منزل آمدیم. لابد می دانید که گذشته از آنکه آبادان موظف است شديدا شبها رعایت خاموشی کند، اصولا مدتی است برق ندارد و کارخانه برقش براثر اصابت گلوله های توپ از کار افتاده و شبها با یک فانوس نفت سوز داریم که در ته اتاقی که روز هم تاریک است می سوزد و حالا نفتش تمام شده و نفت هم نیست. این است که از سپاه قدری نفت دست و پا کرده و به منزل برگشتیم، تا همین ساعت که نزدیکیهای مغرب است آرامش شهر ادامه دارد و امشب مثل اینکه خمسه خمسه ها قدری خفه شده اند. کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
رادیو آبادان
🔴 سلام و عرض شب بخیر بلطف الهی سومین شب خاطرات عملیات کربلای 5 برادر رضایی که در قالب گفتگو در گروه رزمندگان مطرح شده بود خدمت شما خوبان ارسال می شود. ان شاالله مورد استفاده و توجه قرار بگیره
🍂 رضایی: من چون از دهکردی خيلی حرف شنوی داشتم جرأت نكردم بگم من برنميگردم. صبر كردم تا همه سوار شدن و خودم رو سپر عقب ايستادم. ماشين چند متری که حركت كرد پياده شدم عظيم رو که ديدم داد زدم بريد من نميام. پشت ماشين رو نگاه می كردم که عظيم لحظه ای صورتش رو از نگاه من برنگرداند تا ماشين فاصله گرفت
رضایی: من و محمد توكل و عباس عامری و حاتم خانزاده و فكر كنم فرجی ( اگر اشتباه نكنم) باقی مانده بوديم عصر آن روز آتش دشمن خيلی خيلی سنگين شده بود و امانمان رو بريده بود و هر لحظه فكر می كرديم گلوله بعدی تو سنگر می خوره أمير صالح زاده كه از حضور ما خبردار بود پيام داد بيايين نزديك خودم. حدود دويست متر سمت چپ ما بود
مقدم: گروهان های دیگه کجا بودن؟ رضایی: همه رفته بودن عقب. فرماندهی گردان با أمير بود. ايشان مانده بود كه گردان بعدی رو كه شب ميان ببره جلو و توجيه كند ما هم قصد داشتيم با گردان بعد بريم جلو چون حداقل تجربه جلو رو داشتيم و كمی آشناتر به منطقه بوديم هر وقت به محمد توكل نگاه مي كردم و شجاعت و شهامت اونو با خودم مقايسه ميكردم قطره در مقابل دريا بود. از خودم خجالت مي كشيدم چقدر آرامش در چهرش موج ميزد.
محمد گفت حركت كنيم بريم سنگرهای كنار صالح زاده واقعا آتش سنگينی مي باريد شايد تصورش فقط برای كسايی ممكن باشه كه اونجا بودن از سنگرها پريديم بيرون و چند متری حركت كرديم كه رسيديم به تانك جا مانده از عراقی ها كه كنار خاكريز پارك بود در لحظه ای كه از كنار اون رد می شديم به يكباره منفجر شد. انفجار خيلی شديد و وحشتناك بود. خيلی شديد. يك لحظه به بالا سرم نگاه كردم همه چي بصورت اسلوموشن در كنارم اتفاق می افتاد.
رضایی: برجك تانك با فاصله يك متری از بالا سرم در حال عبور بود نمی دونم چطور منفجر شده بود و يا با چی مورد هدف قرار گرفت كه برجك سمت ديگر پرتاب شد از شدت انفجار گيج و منگ شده بودم. صداها نامفهوم بود دومتری شنی تانك بودم بعضی ها به طرفمون می دويدن و بعضی ها از سمت ما فرار می كردن كمی خودم رو جمع و جور كردم ديدم حاتم آتيش گرفته عباس هم كنار تانك افتاده و شكمش پاره شده
رضایی: چند نفر سمت حاتم رسيدن و مشغول خاموش كردن شدن. من ناخواسته رفتم سمت عباس روده هاش ريخته بود بيرون خيلی صحنه دلخراشی بود. هنوز كلم سوت می كشيد نمی فهميدم ديگران چی ميگن ناخواسته مچ پای عباس رو گرفتم و می كشيدم فقط قصد داشتم از تانك دورش كنم اصلا متوجه فرياد اون نمی شدم بنده خدا روده هاش توی دستش بود
رضایی: ديگران رسيدن منو دور كردن و خودشون به عباس رسيدگی كردن. منم رفتم تو سنگر كناری أمير صالح زاد خواهش می كنم ربع ساعت به من فرجه بدين سپس ادامه ميدم لطفا يكی ديگه از دوستان وارد گود شود ببخشيد