🍂
🔻 خاطرات طنزجبهه
ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم.
حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند،
توضیح می داد که وقتی به عبارت "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید،
که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید،
با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید.
هنوز حرف حاجی تمام نشده ،
یک بچه های بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟
برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .
چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!😆😆😆😆
@defae_moghadas
🍂
🔴 سلام و عرض ارادت
امروز یکی دیگر از قسمت های روزنوشت مرحوم آیت الله جمی رو در روزهای سخت شروع جنگ در آبادان و خرمشهر خواهیم داشت.
چندی پیش این روزنوشت ها در کانال به اشتراک گذاشته می شد و که به دلایلی قطع گردید.
ان شاالله نظر دوستان رو در خصوص این نوشته ها داشته باشیم
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۵۹/۱۰/۸
روز گذشته یکی از برادران رزمنده خدمت گزار خرمشهر (آقای حاج کریم مرادی) با آقای موسوی وعده گذاشته بود که امروز صبح بیاید و ما را به جبهه محل استقرار خودشان در خرمشهر ببرد. تا حدود ساعت ۹ در منزل منتظر ایشان بودم و نیامدند.
خود آماده خارج شدن از منزل شدیم که به سپاه خرمشهر در پرشین هتل رفته آقای موسوی [و] برادران خرمشهری را بیدار کنند و مخصوصا می خواستیم [از] جریان حمله هوایی نیروی هوایی خودمان که صبح انجام گرفته بود متوجه شویم، چون که صبح زود صدای غرش هواپیما و همچنین بمباران شدید به گوشمان خورد که قراین نشان میداد فانتومهای خودمان هستند که مواضع ارتش صدام را در جبهه های کنار آبادان بمباران می کند. در حال خارج شدن بودم که یکی از برادران رزمنده خونین شهری به نام آقای کاظمی به قصد دیدار آقای موسوی آمدند. دو تا چهار نفر از برادران مسلح
را نیز به همراه داشتند که به اتفاق این برادران عازم سپاه خرمشهر شدیم. در سپاه با آقای جهان آرا، فرمانده سپاه و خیلی از برادران سپاهی خرمشهر و تهران و نقاط دیگر که در آنجا بودند، دیدار و گفتگو کردیم و معلوم شد که بمباران صبح از طرف نیروی هوایی خودمان بود؛ اما هنوز خبر [از] صبح [و] در مورد زیان و تلفاتی که بر دشمن وارد کرده اند نداریم که ان شاء الله کوبنده بوده است.
چند دقیقه ای در اتاق آقای جهان آرا نشستیم و سپس عازم محل فرمانداری خونین شهر، که در میانه راه آبادان خرمشهر واقع شده بود، شدیم.
فرماندار، آقای نجفی بودند که برای شرکت در سمینار که با حضور وزیر کشور، آقای مهدوی کنی در اهواز برقرار است، رفته بودند. اندکی هم با برادران خرمشهری که در فرمانداری بودند، گفتگو کردیم. و بعد به قصد دیدار برادران رزمنده عازم یکی از جبهه های مستقر در کوت شیخ شدیم. از یک جاده انحرافی صعب العبور در میان نخلستانها به مقر یک گروه از برادران رفتیم.
جدا دیدار جوانان عزیز و جان بر کف به ایشان روح و نیرو میدهد. صدای شلیک کلاشینکف و خمپاره اندازها لحظه ای توقف ندارد. در هر جهت به محل استقرار آقای حاج مرادی رسیدیم که خمپاره انداز بود. در حضورمان چند خمپاره شلیک کردند که گلوله یکی از آنها را آقای موسوی شلیک کرد. البته یادش دادند که ان شاء الله به هدف اصابت کرده باشد.
مثل اینکه غیر از بمباران صبح، که هواپیماهای ما کرده بودند، نزدیکی های ظهر هم یکبار دیگر به پرواز درآمده و دشمن را کوبیده اند.
هم اکنون ساعت ۵ بعداز ظهر و داریم آماده بیرون رفتن برای مسجد وانجام نماز مغرب و عشاء می شویم. در مسجد خبر تازهای نبود. به اتفاق همان چند نفر معدود که آقای موسوی و دوستش زمانی و من به آنها اضافه شده بودیم، جمع شان به ده نفر نمی رسید. نماز را خواندیم و به منزل مراجعت کردیم. ساعت حدود ۷ به دیدار آقای شریفی، نماینده نخست وزیر و صفاتی، وکیل مردم آبادان در محلی رفتیم که محلشان منزل آقای تشکری و نزدیک ما بود.
اخبار ساعت ۸ را شنیدم که در پایان اخبار متن سخنان امام خطاب به خانواده های شهدای نیروی دریایی بود و مثل تمام سخنرانیهای امام جالب و بیشتر موضوع تحمل و صبر و استقامت بود. که فرمودند جهاد باید توأم با استقامت و توأم با صبر باشد و خیلی سخنانی زیبا در رابطه با آیه فاستقم كما أمرت و من تاب معك" فرموده بود.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂