eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• ۱۳۸۹/۱۰/۱۹ رادیو صدای آمریکا (بی بی سی) به طور دست و پا شکسته پیروزی ارتش ایران را خبر دادند؛ اما رادیو کویت یک کلمه در این باره چیزی نگفت که لابد صدام اجازه نداده است. ساعت ۸ صبح رادیو ایران به تفصیل جریان موفقیت نیروهای رزمنده اسلام را بیان کرد. حدود دو هزار نفر اسیر و سیصد کشته و ضایعات سنگینی بر دشمن وارد آمد و فراوان از آنان غنیمت گرفته اند. ساعت ۹/۳۰ برای گفتن تبریک و کسب خبر بیشتر به اتفاق فرماندار آبادان به ستاد عملیات رفتیم. سرهنگ را قبل از دیگران دیدم که فوق العاده خوشحال و مسرور بود [و] به یکدیگر تبریک گفتیم. در اتاق فرمانده عملیات (سرهنگ شکرریز) چند افسر دیگر بودند، همه خوشحال و بانشاط این پیروزی را به آنان تبریک گفتیم. سرهنگ شکرریز اظهار داشت پرسنل ما دیشب از شدت شوق و شعف حالت استثنایی داشتند و ساعت ۱۰ بالای بام برنامه تکبیر به مدت ۱۵ دقیقه اجرا کردند. چند دقیقه ای با این برادران ارتشی بودیم و سپس به اداره رادیو رفتم. متن تلگرافی به امام و تلگرافی نیز به آیت الله منتظری تهیه کردم و برادران رادیو گرفته که مخابره کنند. تلگرافها در رابطه با این پیروزی غرورآمیز بود. یک پیام رادیویی ۲۰ دقیقه ای نیز در این موضوع دادم. ساعت ۱۲/۱۰ از رادیو خارج شده به مسجد آبادان آمدم. نماز را در آنجا به جا آوردم و سپس به اتفاق ابراهیم به منزل مراجعت کردیم. فوق العاده روز خوشی گذشت. چند نفر از برادران رزمنده به دیدنم آمدند و همه خوشحال و مسرور [بودند.] فعلا ساعت گذشته و برای خارج شدن از منزل آماده می شوم و مایلم قبل از مسجد به نزد برادران رزمنده نجف آبادی که حدود سیصد نفر هستند و از هر جهت ممتازند، بروم، منتظرم ابراهیم، که به دنبال کاری رفته برگردد. @defae_moghadas 🍂
28.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥"نماهنگ مذهبی بی‌قراری" #رفیق‌_شهید #پنج‌شنبه_های_دلتنگی🌺 #یاد_شـ‌هدا_باصلوات
🍂 🔻 خاطراتی از حضرت آقا در جبهه وقت ناهار است! آخرين باري که آقا تشريف آورده بودند لشكر امام حسين )ع) يادم هست که در وسط محوطه با گروهي ايستاده بودند. پيرمردي جلو آمد و بعد از احوال‌پرسي نامه‌اي را به دست ايشان داد و سپس با هم مشغول صحبت شدند. ‌عده‌اي هم اطراف آقا ايستاده بودند و گروهي از مسئولين و فرماندهان نيز در آن جا حضور داشتند. در اين هنگام جواني بسيجي با صداي بلند صدا زد «بچه‌ها ماشين غذا آمد! ناهار را آوردند! موقع ناهار است بياييد ناهار بخوريم.» در اين لحظه آقا سرشان را برگرداندند و نگاهي کردند و با لبخندي فرمودند :«اگر به ما هم مي‌رسد ما همين‌جا غذا را بخوريم» ما گفتيم: «خير ما بيست نفر هستيم و سهميه شما جاي ديگري رفته است.» ايشان فرمود: «بگوييد، بياورند اين‌جا تا با هم بخوريم.» آقا با اين کارشان خواستند به بقيه بفهمانند که غذاي ما همان غذاي شماست و تشکيلات خاصي ندارد. خلاصه بچه‌ها زير سايه‌باني که با نخل خرما درست کرده بودند پتو پهن کردند و همه دور هم نشستيم و با بچه‌هاي گردان يونس (گردان غواصي) غذا را خورديم، بعد آقا گفتند آن بسيجي جوان که وقت غذا را اعلام کرد بيايد اين‌جا، آن جوان بسيجي آمد کنار آقا نشست و غذا را خورد. 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• نیروهای عراقی مستقر در اطراف آبادان، امروز به شدت شهر را به خمسه خمسه بسته اند و چند نقطه از منازل مسکونی را کوبیده اند که لابد می خواهند تلافی شکست مفتضحانه خود را کنند، با کشتن مردم بی پناه شهر و انهدام خانه های آنها ساعت ۴/۳۰ به قصد دیدار با برادران رزمنده نجف آبادی از منزل خارج شدم. وضع این برادران بس جالب و قابل توجه است. گروه آنها حدود سیصد نفر است. قبل از آمدن به آبادان و شرکت در جبهه، مدتی دوره آموزش اسلحه و جنگهای چریکی دیده اند. از نظر عملیات جنگی و تاکتیکی تحت فرماندهی یک افسر ژاندارمری هستند که از نجف آباد با آنها بوده است. برای مسائل مذهبی و اخلاقی یک هیئت روحانی به همراه دارند و این روحانیون آموزش نظامی هم دیده اند؛ هم برای جنگیدن در جبهه شرکت دارند و هم عهده دار مسائل اخلاقی و مذهبی هستند. هیئت پزشکی مرکب از دکتر و کمک پزشک و پرستار و دارو نیز همراه دارند. استاد کار در امور بنائی و نجاری و حتی نانوایی نیز به همراه دارند. خلاصه به معنای تمام کلمه برای جنگ و امور مربوط به آن آماده اند. به دیدار این برادران رفتم. حدود نیم ساعتی با آنها بودم و ساعت از ۵ گذشته برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتم تلویزیون بصره امشب به مناسبت سال به قول خودشان تأسیس جنبش، مراسمی دارد. صدام حسین به همین مناسبت سخنرانی کرد و در تمام این سخنرانی هدفش این بود که سر ارتش عراق شیره بمالد با تشبثات واهی [تا] آنها را به ادامه جنگ با جمهوری اسلامی ایران تشجيع کند، که گمان می کنم پخش نمی گردد. به مناسبت شهادت یکی از برادران در گروه امدادگران، جلسه یادبودی در محل استقرارشان که در یکی از مدارس است تشکیل است و از نگارنده دعوت شد که به این جلسه بروم و حالا منتظرم که بیایند و مرا ببرند، که ساعت ۸ یکی از برادران روحانی به اتفاق یکی از برادران آمدند و به اتفاق آنها به جلسه مذکور رفتیم. جلسه منظم بود و خیلی از برادران امدادگر و خواهران شرکت داشتند. یکی از برادران روحانی چند آیه از قرآن را تلاوت کرد و سپس راقم سطور چند کلمه ای صحبت کرد. براردان حاضر در جلسه گفتند که شهیدشان روز حادثه روزه دار بوده و خوشا به حالش که افطارش به دست سرور شهیدان امام حسین علیه السلام بوده است، تا ساعت را در آن جلسه بودم @defae_moghadas 🍂
رمضان در جبهه برگزاری جلسات قرآن در فضای معنوی رزمندگان حال و هوای خاصی داشت. این جلسات گاهی در خیمه‌ها برگزار می گردید و گاه به تناسب فصل در فضاهای باز. زمان هایی هم که انتخاب می شد برای این جلسات یا بعد از نماز صبح، یا پیش از خواب شبانه و یا ساعتی پیش از اذان مغرب در گوشه‌ای از طبیعت بکر بود که این آخری روحیه خوب و شادابی به انسان می داد. خصوصا اینکه همراه با تفسیر هم بیان می شد که به اوج خود می رسید. @defame_moghadas 🍂
میشود آیا ڪمے سطحے تر نگاهمان ڪنید...!؟ عمق نگاهتان مے کُشَد ما را از خجالت.. ِ@defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 اسارت در ماه رمضان پس از اتمام مرخصی‌ام از تهران به منطقه مهران رسیده بودم که که آماده باش اعلام کردند و گویا دشمن ساعت دو نیمه شب عملیاتی انجام داده بود اما سمت ما خبری نبود. به ما گفتند شلیک کنید ما هم در تاریکی با «آرپی جی» و گلوله شلیک می‌کردیم و تا پنج صبح که هوا کمی روشن شد دیدیم هرچه گلوله زده‌ایم به تانک و نفربر زده بودیم. ساعت ۶ می‌خواستیم عقب‌نشینی کنیم، که یکی ازمافوق‌های‌مان اجازه عقب‌نشینی به ما نداد و یک ساعت بعد به ما دستور عقب‌نشینی صادر شد. حدود ۲۸ نفر بودیم که عقب‌نشینی کردیم و با یک ماشین جنگی به داخل منطقه مهران رفتیم. منطقه به محاصره دشمن درآمده بود. ما هم در جاده زیر یک پل مخفی شدیم که دیدیم یک سرباز ایرانی هم جداگانه به سوی ما می‌آید. عراقی‌ها هم که با تانک و نفربر از روی پل در حال عبور بودند گویا رد او را زده بودند. حدود ۱۰ دقیقه بعد عراقی‌ها ما را محاصره کردند. البته ۱۸ تن از بچه‌ها قبل از اینکه ما به اسارت دربیاییم از طرف دیگر پل فرار کرده بودند و خودشان را نجات داده بودند. ماه رمضان و دقیقاً وقت اذان ظهر بود که نیروهای عراقی ما را اسیر گرفتند. یک درجه‌دار عراقی به همراه چند سرباز ما را اسیر کردند. درجه‌دار عراقی به سربازانش دستور آتش داد تا ما را به گلوله ببندند که یک یا دو دقیقه بیشتر طول نکشید که یک جیب نظامی از دور پیدا شد. آن درجه‌دار به نشانه احترام دست بلند کرد و به زبان عربی که البته از بچه‌های عرب زبان هم در میان بودند ترجمه کرد که آنها نمی‌خواهند ما را بکشند. افسر عراقی مدام می‌گفت: «ماه رمضان، گناه، گناه» آنها هم دست نگه داشتند و ما را سوار ماشین‌ها کردند و به بصره بردند تا پنج سال در اسارت دشمن زندگی کنیم.  مروتعلی نصرتی آزاده ۵ سال اسارت از لشکر ۲۱ حمز @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا