🍂
💢 #گاوچران_لال (2)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
به ما گفتند خودتان را به جاسم پاپهن معرفی کنید. با خود گفتیم پاپهن!؟ این چه فامیلی است. چرا اینجا همه چی عجیب است؟
به طرف برادر جاسم پاپهن رفتیم و اولین چیزی که نظر ما را جلب کرد کف پای او بود که واقعاً بزرگ بود
آموزش ما از همان روز شروع شد و هرکاری پاپهن می گفت باید انجام می دادیم.
چند روزی آموزش دیدیم آنهم آموزش گاوچرانی و دوشیدن شیر و هدایت گاو و ...
حالا باید از لحاظ ظاهر هم تغییر می کردیم و باید همرنگ اهالی منطقه می شدیم. ریش بلند، لباس دیش داشه عربی، پاها مثل چوپان های محله و تحویل ظرف آب و غذا و چای طبق رسوم اهالی و ....
چند روزی هم با این لباس ها و دم و دستگاه تمرین کردیم و خوب هم پیش می رفتیم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (3)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
شب ها در داخل سنگر تمرین می کردیم. من لال بودم با ایما و اشاره حرف می زدم تا عادت کنم. شب را استراحت کردیم و
بالاخره کار شروع شد. با بانگ خروس هرکس سر کار خودش رفت و کارش را شروع کرد.
ساربان به دنبال شترهایش رفت .
ماهی گیر ما با تور ماهی گیری و تراده (نوعی بلم)؛
من هم با بقچه چوپانی به دنبال گاومیش هایم حرکت کردم.
چند روزی را در منطقه گذراندیم تا به کار و منطقه مسلط شدیم.
صبح می رفتیم پشت جنگل سعیدیه و گاومیش ها را جمع و آهسته آهسته به سمت هور حرکت می کردم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (4)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
افرادی که آنجا تردد می کردن در ابتدا با من مشکل داشتند ولی کم کم با هم دوست شدیم و باهم می نشستیم و چای درست می کردیم و غذا می خوردیم. ولی کماکان من لال بودم. گاهی اوقات دلشان برایم می سوخت و لباس و غذا هم برایم می آوردند.
چند روز گذشت و منطقه را کاملاً شناسایی کردم و خوب کاربلد شدم. شب ها آموزش مخصوص شروع شد و دستورالعملی دریافت کردم که عبارت بود از:
1. کنترل اهالی روستا که در آن بودم.
2. کنترل تردد نیروهای عراقی
3. زیر نظر داشتن وضعیت پاسگاهای عراق و نیروهای آن
4. دوست شدن با نیروهای عراقی و نزدیک شدن به آنها
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (5)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
هرشب یک ساعت کلاس توجیهی برگزار می کردیم. چند نفر را مسئول این کار کرده بودند و هر کدام موضوعی را بیان می کردند.
در منطقه سعیدیه جنگل هایی از درختچه های گز و بید و نی پوشیده شده بود و به سختی تردد در آن منطقه صورت می گرفت. زمستان باتلاقی و تابستان خشک. تا قبل از عملیات خیبر نیروهای عراقی جبهه آن چنانی در این منطقه باز نکرده بودند و فقط چند پاسگاه آن هم با فاصله دور از هم داشتند.
نیروهای خودی بعد از آزادی بستان چند پاسگاه توسط ارتش در منطقه ایجاد کرده بودند و روستاها متروکه شده بود و گاومیش ها را رها کرده و در نیزارها بدون صاحب شده بودند و منطقه تقریباً خلوت بود. فقط تعداد کمی برای کشاورزی و ماهی گیری در منطقه آمده بودند.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (6)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
سمت راست جنگل، به هور وصل می شد. سمت چپ جنگل هم به سمت چزابه می رفت و ماموریت ما سمت هور بود.
بیشتر تمایل به رفیع و یزدنو داشتیم. چند نفر ماهیگیر بودند که هر روز با آنها برخورد داشتیم و خوش بشی باهم می کردیم. هر روز صبح زود باید بیرون می رفتیم.
دو پاسگاه عراق در انتهای جنگل واقع شده بود. در هر پاسگاهی ده تا پانزده نفر نیرو وجود داشت. می بایست به هر طریقی که شده یک نفر از این ها را اسیر می کردیم تا اطلاعاتی از او کسب کنیم.
کم کم من به دستور پاپهن گاومیش ها را می بردم حوالی پاسگاه. البته هوای مرا دورا دور داشت. هر روز چند متر می رفتم و به پاسگاه نزدیک تر می شدیم. کم کم به حدی نزدیک شدیم که می توانستم حرکات آنها را زیر نظر داشته باشیم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂