eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و هفتم: شادی روحم صلوات بعد از چند روز با اجازه نگهبان خوش اخلاق اردوگاه "امجد" رفتم بند دو به ملاقاتش. داخل آسایشگاه بود. تا از پشت پنجره چشمش به من افتاد منو شناخت و داد زد محمد بیا اینجا. خودشو معرفی کرد: من محمود منصوری هستم و با داداشات دوستم. گفت محمد من تو مجلسِ ختمت شرکت کردم و خرما و حلواتو خوردم و قرآن و فاتحه برات خوندم. حالا می بینم سُر و مُر و زنده ای. از خوشحالی می‌خندید. گفتم: آقای منصوری راستشو بگو پدر و مادرم، برادرام، پسرم، همسرم زنده‌ن. گفت آره بابا نگران نباش همه زنده و سلامتن. باورم نشد. قسم خورد تا زمانی که من ایران بودم همه الحمدلله سالم و زنده بودن. از همسرم پرسیدم که رفته یا مونده؟ گفت بابا قدر زنتو بدون، خیلی نجیب و باخانواده‌س. همه بهش افتخار می‌کنن و بچه ات رو داره مثل دسته گل بزرگ می‌کنه و همیشه بهش میگه بابات رفته مسافرت، بابات میاد. حاج محمود می‌گفت مادرت هیچ‌وقت باورش نشده که شهید شدی و همیشه میگه محمدم زنده‌س و برمی‌گرده. بعد از ۳۰ ماه از اسارات این اولین خبری بود که از خونواده و سلامتی اونا بدستم رسید. خدا میدونه اون روز چقدر خوشحال بودم. از سلامتی عزیزانم. از اینکه برام مجلس ختم گرفتن و تا حدودی زیادی خیالشون از بابت شهادتم راحت شده و خیلی چشم انتظارم نیستن. هر چند مادرم باورش نشده بود، ولی اینو به حساب این گذاشتم که بخاطر مهر مادریه و چون جنازه‌ام به دستش نرسیده داره به خودش دل‌خوشی میده. راستش اینقد خوشحال بودم انگار خبر آزادیم رو بهم دادن. حالا دیگه خیالم بابت خونواده، حداقل تا این زمان راحت شده بود. گاهی خنده‌ام می‌گرفت که من حی و زنده، اونا نشستن و برام فاتحه خوندن و اعلامیه پخش کردن. از تجسم اون صحنه‌‎ها و اینکه اگه مثلاً یهویی از در وارد می‌شدم و یه گوشه می‌نشستم و برای خودم فاتحه می‌خوندم چه وضعی می‌شد؟ توی این فکر و خیالات یهو مثل دیوونه ها می‌خندیم و وقتی به خودم میومدم دور و برمو نگاه می‌کردم یه وقت کسی منو ندیده باشه بگن فلانی روانی شده و داره با خودش بی جهت می‌خنده! حسابی گرم صحبت بودیم که نگهبان عراقی گفت یالله خلاص، کافی! و بهم گفت راه بیفت بریم وقت ملاقات تموم شد. با هم خداحافظی کردیم و حاج محمود رفت سر جاش و منم برگشتم بند یک. قرار گذاشتیم که اگه عراقیا یه وقتی اجازه دادن دوباره بیایم ملاقات هم ، ولی هیچوقت دیگه تا آخر اسارت همچین فرصتی فراهم نشد. این دید و بازدید شیرین‌ترین ملاقات من در طول تمام چهار سال اسارت بود. البته حاج محمود به من گفت که یکی دیگه از بچه‌های ایلامی بنام عبدالله دل افروز اونم با من اسیر شده و توی ختمت شرکت کرده بود و خیلی دوست داره ببینتت. منم گفتم اگه عراقیا اجازه دادن میرم ملاقاتش و می‌بینمش. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
4_5985471534716683559.mp3
زمان: حجم: 2.11M
🏴 پیغمبر اکرم (ص) رفت ای وای از این دنیا زین واقعه جانسوز خون گریه کند زهرا(س) 🔅 حاج صادق آهنگران @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 السلام علیک یا رسول الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #کتاب "یادداشت های فرمانده" یادداشت‌های سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا  انتشارات : جنات فکه  موسسه و انتشارات جنات فکه ، کتابی را با عنوان «یادداشت‌های فرمانده» منتشر کرد که به یادداشت‌های سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر مجید بقایی، فرمانده قرارگاه کربلا می‌پردازد. کتاب حاضر، با موضوع جنگ ایران و عراق دربردارنده مجموعه‌ای از یادداشت‌های روزانه سردار سرلشکر پاسدار شهید دکتر «مجید بقایی» (1337ـ1361) فرمانده قرارگاه کربلا است. در این یادداشت ها شهید به شرح وقایع مربوط به دوران جنگ، و صحبت‌های بزرگان و شهیدانی همچون سرلشکر حسن باقری، سپهبد علی صیّاد شیرازی، سردار حاج حسین خرازی و دیگر فرماندهان جنگ و شرح تهذیب نفس و جهاد با نفس و جهاد با دشمن پرداخته است. کتاب، با هدف آشنا کردن مخاطب با سجایای اخلاقی شهیدان و شرح دلاوری‌ها و ایثارگری‌های آنان و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تهیه شده است. این کتاب به مناسبت نخستین کنگره بزرگداشت شهید مجید بقایی در قطع رقعی و 200 صفحه، با شمارگان سه‌هزار و به‌بهای 90 ‌هزار ریال روانه بازار نشر کرده است. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 (۲) مجله امتداد آبان و آذر ۱۳۸۸ 🔅 صدام از مردان آهنین می گفت: حالات روحی صدام در زمان جنگ تحمیلی از زبان شاه حسین اردنی ---------------------------------- حسین اردنی در بیان حالات صدام در جریان عملیات کربلای پنج می نویسد: «هجوم ایرانی ها برای گرفتن بصره، صدام را به شدت پریشان کرده بود؛ به گونه ای که او برای نخستین بار پس از آغاز جنگ تحمیلی از عراق بیرون رفت و چند ساعتی را در نشست اضطراری سران عرب که برای این عملیات تشکیل شده بود، در «فاس» مراکش گذراند. در این باره باید گفت، اضطراب وی به اندازه ای بود که من و حُسنی مبارک، به دیدارش در بغداد رفتیم؛ او شکست سنگینی در کنار شهر بصره خورده بود. صدام به ما گفت که خود برای کنترل عملیات به بصره رفته است. ایرانی ها به اندازه ای سریع عمل کرده بودند که همه خطوط پدافندی شکسته شده بود. او در آنجا مجبور به این اعتراف شده بود که اکنون نه تنها گلوی حکومتش، بلکه گلوی حکومت بسیاری از کشورهای عربی به دست ایرانیان به شدت فشرده شده است.» الجنابی به نقل از شاه حسین می گوید: در آنجا حُسنی مبارک از وعده ارسال سلاح و نیرو و کمک های نظامی ارتش مصر در عمل به صدام خبر داد و من نیز سه گردان پشتیبانی را به همراه مهمات کافی در اختیار ارتش عراق گذاشتم. و این ها همه در حالی بود که خود شاه حسین نیز به آن اعتراف و آن را به صدام گوشزد می کند که نگران پیروز ی های ایرانیان است. به این ترتیب، صدام از همراهی شاه حسین بسیار سپاسگزاری و از این که اردن با همه امکانات در کنار او و حکومتش است، قدردانی می کند و می گوید که پس از جنگ جبران خواهد کرد. نکته دیگر آن که صدام، خصوصی به او گفته بود ایرانیان مرگ را همچون آهن های ذوب شده در دستان خود نرم می کنند و با چشم پوشی از جان خود، آگاهانه به استقبال مرگ رفته و مواضع ما را مورد تهاجم قرار می دهند. به این ترتیب، پایان جنگ برای صدام به قول شاه حسین، یک تولد دوباره بوده که وی را با آرامش بر حکومت خونریزش مستولی کرده است. دکتر الجنابی می افزاید: اسناد بسیار بی شماری از خیانت های شاه حسین به ملت عراق و همکاری وی با صدام و جنایت علیه ایران اسلامی موجود است که بسیاری از آن ها در کتابخانه ملی و سلطنتی اردن و در آرشیو سلطنتی این کشور موجود است. وی خیانت را تا به آنجا رسانده بود که زمینه انتقال منافقین از خاک اردن را فراهم کرده بود. گفتنی است، صدام برای نخستین بار پس از حمله به کویت، تلفنی به شاه حسین گفته بود که به این دلیل از پوشیدن لباس نظامی پس از فتح کویت خودداری کرده که در جنگ با این کشور، مردی را در برابر خود نمی بیند و آنچه باعث شد، او لباس نظامی در جنگ برابر ایران بپوشد، این بود که وی با مردانی بسیار آهنین و جنگی رودرو بود. نقل از تابناک @defae_moghadas 🍂