eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 "شرط آتش بس" صدام برای پذیرش آتش بس تحت فشار بود اما اصرار داشت قبل از آتش بس مسئولان دو کشور دیدار کنند که ایرانی ها نمی پذیرفتند. مرداد ماه صدام شرط را برداشت و گفت به شرط آنکه پس از آتش بس مسئولان دو کشور با هم دیدار کنند، آتش بس را می پذیرد. ایرانی ها هم موافقت کردند و ۱۵ مرداد صدام آتش بس را پذیرفت. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و نود و هفتم: سرهنگ حسین از کودتا تا اعدام(۱) یکی از ماجرای های عجیب و در عین حال تأثر برانگیز سال سوم اسارت و در اواخر سال ۱۳۶۷(حدود دی ماه) انتصاب یه سرهنگ شیعه بنام سرهنگ حسین به فرماندهی اردوگاه یازده تکریت بود. همون روز اول بازدید سرهنگ حسین، از وضع بسیار بدِ تغذیه، بهداشت و لباس بچه‌ها به شدت متاثر شد. آسایشگاه به آسایشگاه می‌گشت و به حرف و درد دلِ بچه‌ها گوش می‌کرد و نیازمندی‌ها رو یادداشت می‌کرد. بچه‌ها هم در یه ابتکار جالب اومدن تمام لباس تکه و صله شده‌ها رو اطراف آسایشگاه پهن کردن و سطلای شکسته ، کفشا و دمپایی‌های تکه پاره و غیره رو در معرض دید ایشون قرار دادن و از وضع وخیم بهداشت و تغذیه تا بدرفتاری و کتک کاری نگهبانا شکایت کردن. هر آسایشگاهی که تموم می‌شد و میخاست بره، قول می‌داد که تموم نیازمندی‌های اساسی بچه‌ها رو خیلی سریع برطرف کنه. روز بعد تمامی کابل و چوبا از دست نگهبانا جمع شد و چن تا نگهبان جدید و خوشرفتار، جای افراد شکنجه گر و کینه‌ای رو گرفتن. به همه یه دست لباس نو، زیرپوش و دمپایی تا خمیر و مسواک داده شد و دستور داد تمام لباسای کهنه و پاره رو جم کنن و دور بندازن. وسایل و مواد شوینده و ضد عفونی کننده تا سطل‌های نو در اختیار بچه‌ها قرار گرفت. سهمیه غذایی به نحو چشمگیری اضافه شد. علاوه بر این اقدامات شروع کرد به یه سری بازجویی و پرس و جو از افراد. از تخصص افراد در زمینۀ نظامی سوال می‌کرد. بعضی از ما و شاید اکثرا فک می‌کردیم این یه حقۀ جدید برای تخلیه اطلاعاتی بچه‌هاست و بذل و بخشش‌ها و رسیدگی به اوضاع و بهبود شرایط شاید برای جلب اعتماد ما باشه تا اطلاعات از افراد جمع آوری بشه. اما از طرفی آتش بس برقرار شده بود و جنگی در میون نبود و به نظر میومد این اطلاعات به درد اونا نمی‌خوره. به هر حال بچه‌ها سعی می‌کردن اطلاعاتی در اختیارشون قرار بدن که مشکلی برای کشور پیش نیاره و البته سرهنگ حسین هم کاری به اطلاعات نظامی ایران نداشت و بیشتر میخاست توانمندی‌های افراد در زمینه تخصص نظامی و رزمی رو بدونه. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂 🔻 غنیمتی 1 در ماموریت پدافندی جاده فاو - البحار در منطقه عملیاتی والفجر8 بودیم و چندین ماه از زمان انجام آن عملیات در این منطقه می گذشت. تبادل آتش بین ما و عراقی ها کم شده بود و تقریباً خط آرامی داشتیم. محدوده ای که گردان کربلا عهده دار پوشش آن بود تقریباً دو کیلومتر و به صورت اریب بود، به طوریکه کمترین فاصله با دشمن را سنگرهای بچه های حاج فرید خمیسی داشتند که چند باری به آنجا سرزدم و شاهد چشم چرانی آقا فرید با دوربین و از توی سنگر نگهبانی بودم.........بگذریم سنگرهای دسته ما که ذوالفقار نام داشت، آخرین نیروهایی بودند که از دولتی سر نیروهای دست و دلباز لشکر امام حسین( ع) ارتزاق می کردند.....اما بعد یه روز بعد از ظهر که خیلی حوصله ام سر رفته بود و دنبال یه سرگرمی جدید می گشتم ، به درخواست شهید عزیز محمد توکل فرد که از معاونین امیرصالح زاده به شمار می رفت ولی همیشه ی خدا تو سنگر ما افتاده بود، مسافتی رو شروع به گردش کردیم. ابتدا سراغ ماشین ها و ادوات منهدم شده دشمن رفتیم. دور و اطراف رو که خوب گشتیم واسه برگشتن تعدادی جنازه عراقی رو که به صورت تلنبار به روی هم افتاده بودند دیدیم. به خاطر اینکه مدت زیادی از عملیات گذشته بود، جنازه ها تبدیل به پوست و اسکلت شده بودند اما لباس و تجهیزات انفرادی اونها هنوز دست نخورده باقی مانده بودند. با تکه چوبی یکی ازآن ها رو برگردوندم و متوجه برآمدگی جیب هایش شدم. کیف پولیش از جیبش بیرون زده بود. اون رو برداشته و محتویاتش رو بیرون ریختم. کارت شناسایی و مدارک و چندین دینار توی کیف بود. با مشاهده عکس اون عراقی که جوانی زیبا بود لحظاتی ناراحت و متاسف شدم ولی با برداشتن دینارها که کاملاً سالم بودند، روحیه ای مضاعف گرفته و در پوست خود نمی گنجیدم.😋 ادامه دارد ⏪ حسن بسی خاسته گردان کربلا @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 🔻 غنیمتی 2 ...ولی این پایان ماجرا نبود. محمد توکل که تا اون لحظه بینی شو با انگشت گرفته بود و سعی می کرد دستش به جنازه ها نخوره و ادای آدمای وسواسی رو در می آورد، با دیدن دینارای رنگارنگ گوی سبقت رو از من ربوده و کالبد شکافی رو شروع کرد.🤗 یه پلاستیک دستش کرده بود و قشنگ جنازه ها رو جابجا می کرد. اون روز تقریباً چیزی در حدود یه پلاستیک بزرگ، پر از دینارکردیم و خوشحال و فاتحانه به سنگرها برگشتیم بدون اینکه صداشو در بیاریم😋 فردا زودتر از روز قبل رفتیم سرکار و.....البته با تجهیزات بیشتر و کیسه اضافه. اون روز به جز دینار که باز هم درون پلاستیک ریختیم، بنده برنده خوش شانس یه ساعت مچی شدم که دور از نگاه حریصانه محمد، انداختمش تو پلاستیک و.......😋 ادامه دارد ⏪ حسن بسی خاسته گردان کربلا @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 💢 غنیمتی 3 ....جالب اینجا بود که محمد بار اول از دیدن جنازه ها چندشش می شد و حالا داشت جنازه ها رو تقسیم می کرد که چند تا واسه من، چند تا واسه تو..😅 کارمون دیگه تموم شده بود و داشتیم برمی گشتیم که جنازه ای به صورت تکی و با فاصله ای چند متری از بقیه بروی جاده شنی توجه ما روجلب کرد. یونیفورم سبزرنگ چریکی تنش بود و یه جیب خشاب چهارتایی از نوع بندی رو سینه اش بود. به محمد گفتم من دیگه حالش رو ندارم، این یکی برا خودت. من جیب پیراهنش رو فقط گشتم که ناگهان با فریاد و جیغ محمد از جا پریدم. ابتدا فکرکردم عراقیه زنده شده ولی با دیدن کلت ماکارف روسی در دست محمد شگفت زده شدم.😳 جهت اطلاع عزیزان، شهید محمد توکل فرد از برادران پاسدار گزینش و از دانشجویان ممتاز بودند. ایشان در گروهان قدس از معاونین هماهنگ کننده امیر بود و به واسطه هوش و استعداد و نیز اخلاص و شجاعتی که داشت همیشه به صورت نیرویی کارامد از بازوان توانمند گروهان قدس به حساب می اومد. ایشان بعد از رشادت های فراوان درکربلای 4، سرانجام فردای اولین مرحله کربلای 5 توسط ترکش راکت هواپیمای دشمن به شهادت رسید و در دانشگاه حضرت اباعبدالله الحسین( ع) فارغ التحصیل می شوند. روحش شادوراهش پررهرو😘 ادامه دارد ⏪ حسن بسی خاسته گردان کربلا @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 💢 غنیمتی 4 توضیح: خدمت برادران عزیز عرض شود به خاطر اینکه ذهنیت منفی ایجاد نشود، از آن همه پول عراقی حتی یک دینار برایم باقی نماند. مقداری از اون رو همان موقع مهدی زهره بخش به یغما برد. بقیه اون هم بعد از مجروحیت و در دوران نقاهت، هریکی ازدوستان که به عیادت بنده می اومد دست خالی بر نمی گشت.😩 ساعت هم که به خاطر بوی ناخوش آیندش از خیرش گذشتم.😘 پایان حسن بسی خاسته گردان کربلا @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ "جواب دشمن پس از آتش‌بس" ایرانی ها با شکست منافقین و حضور گسترده مردم در جبهه آن قدر روحیه گرفته بودند که برخی فرماندهان و مسئولان کشور در جواب گلوله های عراقی به فکر ضربه زدن به عراق افتادند. رئیس مجلس، ۱۱ مرداد: «آیت الله خامنه ای از جبهه تلفن کردند و پیشنهاد دادند اجازه عملیات به نیروها بدهم. گفتم احتمال درگیری بدون هدف درست و تلفات فراوان از دو طرف می رود. به علاوه نیاز به اجازه ی امام دارد؛ علاوه بر بررسی مصلحت، آقای خامنه ای با احمد آقا مسئله را در میان گذاشته بود تا امام را راضی کند؛ البته من نگفتم که به امام بگویند. ما با خود احمد آقا در میان گذاشتیم که یک فشاری ایجاد کند. اما احمد آقا گفت که من بروم به امام بگویم و ببینم نظر ایشان چیست. احمد آقا وقتی از امام جواب گرفته بود نتوانسته بود حجت الاسلام خامنه ای را پیدا کند. برایش در استانداری خوزستان پیامی محرمانه گذاشته بود: «حضرت حجت الاسلام خامنه ای دامت افاضاته، پس از سلام پیغام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آماده هستند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که به هیچ وجه به خاک عراق حمله نکنید. حتی گلوله ای به طرف آن ها شلیک نکنید. در صورتی که بمباران کردند، شما هم اگر صلاح دانستید دستور بمباران بدهید. شما نیروی مهیا داشته باشید، در صورتی که آنها حمله کردند و زمینی را تصرف کردند شما هم به آن ها حمله کنید. من اعلام کرده ام که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. حمله نقض آن است. قبل و بعد آتش بس ندارد. مرید. احمد خمینی." @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا