eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و یازدهم: غم سنگین رحلت امام (۱) خرداد سال ۶۸ فرا رسید اخبار ناخوشایندی از بیماری و بستری شدن حضرت امام(رحمه الله علیه)، از تلویزیون عراق پخش می‌شد و هر روز بر نگرانی ما افزوده می‌شد. امام خمینی برای اسرا نه فقط یک رهبر سیاسی، بلکه مراد و معشوقی بود که از لحاظ روحی، روانی نیز تکیه گاه استوار و مستحکمی محسوب می شد که غم و رنج دوران خطیر اسارت را برای اسرا آسان می‌کرد. گاهی من به بعضی دوستان می گفتم: که آیه ای در قرآن هست که می فرماید: «الابذکرالله تطمئن القلوب» یعنی با یاد و نام خدا دلها آرامش می یابد. می ‌گفتم: دوستان شاید من از درک عظمت خالق و تسکین یافتن با نام او عاجز باشم ، اما امام برایمان تجسم عینی جلوۀ نور خدا بر طور وجودمان و جلوه ای از عظمت خالق است. بنابراین من می‌گم با یاد و نام امام خمینی دل ما آرامش پیدا می‌کنه و بعضی دوستان نیز تصدیق می‌کردن. استناد من این بود زمانی که مولانا با شمس از روی آب عبور می‌کرد. شمس با ذکر یا علی از روی آب عبور کرد ، اما مولانا تا وارد آب شد و یا علی گفت، توی آب فرو رفت. شمس رویش رو به سمت مولانا برگردوند و گفت تو از درک علی عاجز هستی تو بگو یا شمس و از روی آب عبور کن و چنین شد. امام خمینی مراد و تسکین دهندۀ آلام و رنج‌های ما بود . لذا از دست دادن امام خیلی سنگین و غیر قابل تحمل بود. کم کم اخبار کسالت امام جدی‌تر شد تا روز غم بزرگ فرا رسید و سنگینی واقعه فرود اومد و تلویزیون عراق خبر ارتحال امام را در غروب روز چهاردهم پخش کرد و یکی از طلبه‌ها بنام عبدالکریم مازندرانی که عربی بلد بود در آسایشگاه یک خبر رو ترجمه کرد. با اعلام خبر ارتحال امام تا دقایقی سکوتی سنگین بر کلِ آسایشگاه حاکم شد و همه در بهت و حیرت فرو رفته و با ناباوری به این خبر می نگریستند. امّا بتدریج با جدی و محرز شدن خبر، بغض‌ها ترکید و ضجه‌های دردناک اسرا که برای هیچ نوع شکنجه ای این‌جور بلند نشده بود، در فضای تمام آسایشگاه‌ها پیچید. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
4_702924891808072094.mp3
زمان: حجم: 1.01M
🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران 🔰 نوحه سرایی بعد از موشک باران اندیمشک و دزفول ⏪ ای رهگذر بنشین دمی بر خاک خونبارم 🛡4 خرداد، روز دزفول گرامی باد 🔶محل اجرا: مهدیه تهران (1360) حجم : 990kB مدت آهنگ: 12:35 دقیقه 🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆🔅 حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #کتاب "جشن حنابندان" كتاب «جشن حنابندان» شامل دو گزارش از دو عمليات در مناطق جنوب و غرب كشور است كه «محمدحسين قدمي» اين گزارش ها را از ميان خاطرات رزمندگان «لشكر 27 محمد رسول الله(ص)» گردآوري كرده است. گزارش اول كتاب در طول عمليات كربلای 5 نوشته شده و گزارش دوم آن كه مربوط به عمليات بيت المقدس 4 و در مناطق غربی كشور و بخشی از خاك عراق است، به سفارش شهيد سيدمرتضی آوينی و برای مجموعه روايت فتح نوشته شده است. 🔅 امام خامنه ای در تقریظی بر این کتاب این چنین نوشته اند:  «روز و شبی چند در لحظه‌های پیش از خواب، در فضائی عطرآگین و مصفا و در معراج شور و حالی كه سطور و كلمات نورانی این كتاب به خواننده‌ی خود عطا می كند، سیر كردم و خدا را سپاس گفتم، هم بر آن قطره‌ی عشقی كه در جان این نویسنده افكنده و چنین زلال اندیشه و ذوقی را بر قلم او جاری ساخته است، و هم بر آن دست قدرتی كه نقشی چنان بدیع و یكتا بر صفحه‌ی تاریخ معاصر پدید آورده و صحنه‌هائی كه افسانه وار از ذهن و چشم بشر این روزگار بیگانه است، در واقعیت زندگی این نسل از ملت ایران نقش زده است .. له الحمد حمد الحامدین ابدا لآبدین. @defae_moghadas 🍂
🍂 گزيده متن «... مسئول تيم راويان فتح تازه از گرد راه رسيده. بچه‌ها نقشه می‌كشند تا جشن پتوی مفصلی برايش بگيرند و به تلافی امر و نهی و بكن نكن‌های تهران، حالش را جا بياورند. جشن پتو برای همه است. كوچك و بزرگ، مسئول و مرئوس، هر كسی با هر درجه و پست و مقام. اينجا كه آمدی ديگر كاره‌ای نيستی همچون دندانه‌های شانه با ديگران برابری. جشن پتو غرورشكن است و مقام خُردكن. تو را كوچك می‌كند تا بزرگ شوی. مقام و درجه دنيايی را كه رها كردی، به مقام قرب الهی می‌رسی. از هوا و هوس كه رستی و «صفر» وجودت را جلو «يك» يكتا گذاشتی، آن وقت از ناكسي و بی‌كسي درمی‌آيی؛ وگرنه، خسی مي‌مانی و به قول مهدی، مفت گرانی...» 🍂
🍂 یادش بخیر  بعد از عملیات بدر ماموریت چذابه را به گردان دادند. با توجه به مجروحیت دست حاج اسماعیل فرجوانی، فرماندهی را شهید عبدالله محمدیان به عهده گرفته بود.  این ماموریت مصادف شده بود با ماه رمضان و فضای معنوی این ماه در جبهه. عصر که می شد عبدالله دم سنگرش را آب پاشی می کرد، پتویی روی سکوی آن می انداخت و رادیو کوچکش را در می آورد و ختم قرآن استاد منشاوی را با صدای بلند پخش می کرد و حال و هوای خوبی به بچه‌ها می بخشید. این  فضا همیشه در این ایام تداعی می شود و....😭 در این روزها و شب ها یاد کنیم از عزیزانی که از کنارمان سبقت گرفتند و به بهشت رسیدن. نفرات حاضر در عکس: شهید علی حمیدی اصل، پیشنماز، شهید عبدالله محمدیان، مهدی و مرتضی عادلیان، طبری و مرحوم وفاخواه @defae_moghadas 🍂
جریان رودخانه زمان تند است ؛ حتما تندتر از اروندی که با قوّتِ عشق از آن گذشتید ! زمان سخت شکننده است ؛ ڪاش می‌شد از اروند زمان گذشت و به شما رسید ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت دویست و دوازدهم: غم سنگین رحلت امام(۲) هر چه بود ناله بود و فریاد و سیل اشک‌ که از دیدگان منتظر و خستۀ اسرا جاری می‌شد. ساعت ها به همین منوال گذشت. بزرگتر‌ها دیگران را دل‌داری می دادن و گاه خودشان نیز به جمع ضجه‌کنندگان می‌پیوستن. ساعاتی طولانی صحنه‌هایی عجیب خلق شد. اسرا فریاد می زدند، گریه می کردن، نوحه می خوندن و گاهی به درگاه الهی شکوه می کردن. کم کم مراسمات سوگواری شکل منظم تر گرفت. شورایی از بچه های شاخص تشکیل شد و تصمیم گرفته شد همه لباس عزا بپوشن، امّا کسی لباس مشکی نداشت. لباس هایی به رنگ سبز تیره و آبی ویژه زمستان که ضخیم تر بودن داشتیم، بچه ها به نشان عزا لباس‌های تابستونی رو در آوردن و لباس های تیره پوشیدن. تمامی آسایشگاه‌های اردوگاه تکریت ۱۱ به استثنای آسایشگاه پناهنده‌ها یکپارچه تیره پوش شد. زمانی که برای هواخوری بیرون رفتیم بعثیا با تعجب می‌گفتن مگر زمستون شده که لباس تیره پوشیدید؟ اونا واقع قضیه را می دونستن، اما هدفشون تضعیف روحیۀ ما بود. البته ظاهراً از بالا به آنها دستور داده بودن که متعرض بچه‌ها نشن. شاید ازین که آتش بس شده و وضعیت دو کشور از حالت جنگی خارج شده بود و مذاکراتی بین طرفین در حال انجام بود، ترجیح می‌دادند که احساسات اسرای معتقد و عاشق رهبرشون جریحه دار نشه و یه وقت منجر به شورش و درد سری برای اونا نشه. ناگفته نمونه بعضی‌شون، چه شیعه و چه سنی واقعاً علاقمند به حضرت امام بودن. یکی از همینا درجه داری بود بنام اسماعیل که هیچوقت اسرا روشکنجه نداد و بصورت خصوصی به بعضی بچه‌ها گفته بود که دو برادرش در جنگ کشته شده و خودش هم مدتها جبهه بوده، ولی هیچ‌کدوم جز تیر هوایی، حتی یه گلوله هم به سمت نیروهای ایرانی شلیک نکرده بودن. همین اسماعیل به امام با عنوان سید العلما و با تجلیل نام می‌برد. عزاداری تا سه شبانه روز ادامه یافت و بچه‌ها غریبانه سوگواری می‌کردن. در این سه شبانه روز متعرض ما نشدن و بچه ها واقعا سنگ تموم گذاشتن و عزاداری در داخل آسایشگاه‌ها با شکوه و عظمت خاص و با نوحه خونی با زبان‌های مختلف ترکی، لری ،کردی و فارسی و غیره و قرائت قرآن برگزار شد. شاید اگر این حجم از گریه و عزاداری صورت نمی‌گرفت، واقعا بعضی از بچه‌ها دق می‌کردن و از دست می رفتن. اینم از کمک های الهی بود که دشمن مانع عزاداری نشه و غم سنگین تو دل بچه‌ها به عقده و سکته و دق کردن منجر نشه. به هر حال سه روز تحمل کردن و دم برنیاوردن، اما دیگه داشت طاقت‌شون طاق می شد و در صدد نقشه و توطئه‌ای شوم بودن تا انتقام این همه ابراز ارادت رو از بچه‌ها بگیرن. نقشه چه بود و چه کردن؟ ادامه دارد⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا