eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
روی شانه ی غیرت یاد جبهه ها مانده ست مرگمان اگر دیدید پرچمی رها مانده ست ❤️ رفته اند اما نه ! کوله بارشان باقی ست بر زمین نمی ماند، شانه های ما مانده ست ☘☘☘☘☘☘
شهیدان بر شهادت خنده کردند🕊 شهیدان راه حق را زنده کردند🕊 هفتم تیر سالروز شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن از یاران با وفای انقلاب گرامی باد .🕊
🍃🌸🍃🌸 شهید احمد رستگار محل تولد : اهواز تاریخ تولد :۱۳۳۵ تاریخ شهادت :۱۳۶۴ محل شهادت : منطقه عملیاتی فاو نحوه شهادت : اصابت گلوله محل خاکسپاری : اهواز
حماسه جنوب،خاطرات
🍃🌸🍃🌸 #بسم_رب_الشهدا شهید احمد رستگار محل تولد : اهواز تاریخ تولد :۱۳۳۵ تاریخ شهادت :۱۳۶۴ محل ش
🌹🌸🌹🍃🌸🌹🌸 👇 👈شهيد احمد رستگار در سال ۱۳۳۵ در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود از آغاز طفوليت فعاليتهاي مذهبي خود را در سنگر مؤمنان و موحدان مسجد متمرکز نمود و در دوران انقلاب با پخش اعلاميه هاي امام (ره) عيناً به مقابله با طاغوت پرداخت تا آنگاه که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد. در سال ۶۰ به عنوان اپراتور پخش در صداوسيماي جمهوري اسلامي مرکز خوزستان مشغول به کار شد. سپس با سمت فيلمبردار چندين بار به جبهه رفت و گزارشهايي از عمليات هاي گوناگون تهيه نمود که سرانجام در عمليات والفجر در کمال سرافرازي و صلابت در حالي که به ثبت رشادتهاي ايثارگران جبهه هاي نبرد مشغول بود پس از اصابت گلوله به سرش در تاريخ ۱۷/۱۲/۶۴ روح بزرگش از زندان خاکي تن رهايي يافت و به خيل شهيدان اسلام پيوست. از اين شهيد عزيز يک فرزند پسر به يادگار باقي مانده است. @defae_moghadas 🌹🌸🌹🍃🌸🌹🌸
🌹🌸🌹🍃🌸🌹🌸 مادر شهید می فرماید👇 👈شهيد بسيار آگاه به مسائل ديني بود و به ائمه اطهار و به خصوص امام حسين (ع) ارادت ويژه اي داشت. ايشان با ديگر همرزمانش به سوي خط مقدم جبهه مي رفتند تا پيام خونين رزمندگان اسلام را به جهانيان برسانند. به نماز و مسجد وابستگي عجيبي داشت و در مسجد درس احکام و فرايض ديني را ياد گرفته بود. مسجد را بهترين دانشگاه و بهترين سنگر مي دانست. به امام و انقلاب و شهدا عشق مي ورزيد و تنها آرزويش اين بود که در کنار رزمندگان اسلام عليه کفر بجنگد و به درجه شهادت نائل آمد.   @defae_moghadas 🌹🌸🌹🍃🌸🌹🌸
فرید خمیسی مسابقه دو استفامت گردان کربلا پادگان کرخه باند فرودگاه سال ۶۵ @defae_moghadas
السلام علیکم ایها الشهداء و رحمه الله و برکاته... پنجشنبه و زیارت شهدا🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 5⃣6⃣ 👈 بخش سوم: مترجم صدام سیل خبرنگاران از سراسر دنیا به ساختمان استخبارات در بغداد سرازیر شد. پس از آن روزی نبود که با بچه ها مصاحبه نشود. طفلکها دیگر آرامش نداشتند. هر بار خبرنگارها می آمدند و با سؤالات مختلفی که بیشتر برای خدشه دار کردن جمهوری اسلامی بود، آنها را درگیر می کردند. بعثی ها نمی دانستند نوجوانی که داوطلبانه به جبهه آمده و درس ایثار و فداکاری از رهبرش آموخته و حدود نه ماه زندان عراق را با آن شرایط و سختیها تحمل کرده، با تبلیغات بی اساس آنها از راه به در نمی شوند. همین نوجوانان زندانی، حرف هایشان در دفاع از نظام و انقلاب به خبرنگاران می گفتند؛ هرچند خبرنگاران فقط آنچه به نفع رژیم بعث بود، می نوشتند. کم کم نوجوانان، به ماهیت واقعی دیدار صدام با خود پی بردند و به این نتیجه رسیدند که این دیدار ترفندی تبلیغاتی بود؛ چون نه از صلیب سرخیها خبری شد ونه بازگشتی به وطن در کار بود. از آن روز به بعد تلویزیون و مطبوعات عراق هر روز از بچه ها فیلم و گزارش تهیه می کردند تا آنها را از بازگرداندنشان به ایران مطمئن کنند. بچه ها روزهای سخت و طاقت فرسای زندان را به امید برگشت و با شنیدن خبر پیروزی رزمندگان در عملیات بیت المقدس که هدفش آزادسازی خرمشهر بود، سپری می کردند. با ورود هر اسیر تازه وارد، اخبار جبهه را جویا می شدم و از پیشروی رزمندگان مطلع میشدیم. یکی از همین روزها بود که با مطلع شدن از خبر آزادسازی خرمشهر، سر از پا نمی شناختم و بی قرار بودم. مدام سیگار می کشیدم و محوطه زندان را گز می کردم. دنبال فرصتی بودم تا خبر را به بقیه بدهم و آنها را هم از فتح الفتوح رزمندگان آگاه کنم که خودشان از سراسیمگی و لبخند روی لبم متوجه شدند که باید خبری باشد و پاپیچم شدند. در جوابشان شعری خواندم که متوجه منظورم نشدند، یک بیت از آن را برایشان ترجمه کردم و قفل از دهان برداشتم و با فریادی آهسته گفتم: - خرمشهر آزاد شده...! *** ماه رمضان هم با گرمای شدید تابستان از راه رسیده بود. اسیران نوجوان روزه گرفته بودند. من هم بیش از همه نگران حال آنها بودم و دلم می خواست هرچه بتوانم خدمتی هرچند کوچک در حقشان بکنم تا به آنها سخت نگذرد. هر وقت سهمیه سیگار گیرم می آمد، آن را به عراقی های زندانی در سلول مجاورمان می فروختم و پولش را به نگهبانی می دادم که با او رفیق شده بودم. نگهبان هم با آن پول برایم شربت سان کوئیک می خرید و می آورد. من هم لحظه افطار شربت درست می کردم و به هرکدام نصف لیوان میدادم تا روزه شان را باز کنند؛ چون همه آنها جثه ای لاغر و بدنی نحیف داشتند و دیدن آنها با زبان روزه در اتاقی که هوایش گرم و بی حال کننده بود، دلم را به درد می آورد. گاه ناچار بودم در برابر سربازان عراقی نقش ظالمی را بازی کنم که به اسیران سخت می گیرد. روز بیست و سوم ماه رمضان، زندانبانان آمدند داخل زندان و دستور حرکت دادند. نه من و نه حتی زندانبانان نمی دانستیم که قرار است کجا برویم. پیگیر باشید در در پیام رسان ایتا👇 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر احمد وخلق مهربانش صلوات برحیدرو صبر بیکرانش صلوات ازفاطمه ,مجتبی ومظلوم حسین تا حضرت صاحب الزمانش صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم سلام صبحتون محمدی 👋