🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
روز دوم عملیات را شروع می کردیم. هوای اول صبح و خنکی دلنشین منطقه حالت خلسه ای بوجود آورده بود که آرامش خاصی بما می داد. نمیدانم شاید قرار بود این آرامش صبحگاه، جای خود را به شامگاهی پرتلاطم بدهد. آن روز را طبق معمول گذراندیم و جسته گریخته در سه راه خندق درگیری ها و تبادل آتشی داشتیم.
یکی از بالگردهای دشمن که جرآت کرده و برای ماموریتی بالای منطقه آمده بود با انبوه آتش کلاش و تیربار و پدافند و ... قرار گرفت و بعد از بلند شدن دود، چرخی خورد و سقوط کرد و صدای الله اکبر بچه ها شور و حالی در جبهه ایجاد کرد.
ساعت به چهار بعد از ظهر رسیده بود که باز روی سه راه خندق شلوغ شد و این بار شاهد تیرهایی بودیم که از پشت سر به طرف ما می آمد. تکی که زده بودند بسیار سنگین بود و نیروهای ما و خصوصا نیروهای لشکر 5 نصر، مقداری عقب نشینی کردند ولی به فشاری که از جناح ما وارد شد موفق شدیم سه راهی را حفظ کنیم و آنها را ب عقب برانیم.
در این جنگ و گریز تعدادی از بچه های ما خصوصا عبدالرحمن سلیمان پور که در روز حرکت در آب افتاده بود و بر شرایط خودش می خندید برای نجات مجروحی اقدام نمود که بعد از نجات او، خود به شهادت رسید.
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
با غروب آفتابِ همان روزِ آرام، که حالا با آن شرایط به پایان می رسید خبر آوردند که روی ادامه جاده خندق درسمت عراق، تانکها و نفربرهای دشمن مانند قطاری آماده حمله و گرفتن سه راه خندق شده و طبق عادت آنها در گرگ و میش فردا هجوم سختی خواهند داشت.
فرماندهان لشکر برای نجات این منطقه باید فکری می کردند. آنشب با فرماندهان لشکر 5 نصر هماهنگ شدیم تا آنها از سمت راست جاده و ما از سمت چپ به زرهی دشمن یورش برده و پیش دستی کنیم . سر شب نیروها همانند شب عملیات آماده حرکت شدند.
معمول این بود که نیروهای خط شکن بعد از انجام ماموریت شب اول، سریعا با نیروهای تازه نفس تعویض شوند و به عقب بروند، ولی گردان ما علاوه بر شکستن خط و مقابله شدید با تک های دشمن و نیز پدافند در چهار کیلومتر، حالا باید در مرحله دوم عملیات هم شرکت می کرد و این نشان از توان بالایی داشت که در تمرین ها و آمادگی جسمانی و عملیاتی به دست آمده بود.
نیروهای عمل کننده خیلی سریع خود را به نزدیک سه راهی رساندند و گردان های پشتیبان برای کمک به آنها در سینه خاکریز ایستادند تا در صورت نیاز دستور حرکت بگیرند.
ادامه 👇 👇 👇
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 عملیات بدر،
شرق دجله
نیروهای گردان به فرماندهی شهید عبدالله محمدیان حرکت خود را به سمت سه راه خندق، طبق برنامه شروع کردند. ماموریت اصلی ما زدن به ماشین آلات عراق و منهدم کردن آنها بود و جلوگیری از تک فردا.
گاهی به فکر نظامی آنها شک می کردیم با این همه آموزش چرا اینگونه عمل می کنند.
آنها همه ماشین آلات خود را اعم از تانک و نفربر و کامیون و... را پشت سر هم در مسیری محدود قرار داده بودند که این از لحاظ نظامی کاملا اشتباه بود. ما هم از این اشتباه نهایت استفاده را بردیم.
ابتدا عقبه آنها را با آرپی جی زدیم و بعد ابتدای آنها را. آتش عجیبی از آنها بلند شده بود. ماشین آلات وسط، نه راه پیش داشتند نه پس. دو طرف جاده هم بخاطر شیب تند امکان فرار را از آنها گرفته بود.
درگیری بالا گرفته بود و سرحوصله تانک های وسط را می زدیم. جهنمی از دود و آتش منطقه را فرا گرفته بود.
تیربارهای آنها بخوبی سطح زمین را نشانه گرفته بودند و بی وقفه شلیک می کردند. برای تثبیت این شرایط باید به لشکر 5 نصر وصل می شدیم که باز هم نتوانستیم این کار را بکنیم. احتمال می دادیم عمده تلاش دشمن در آن قسمت باشد و با آنها درگیر شده و اوضاع سختی درست کرده اند.
سه راه کاملا در اختیار ما قرار گرفته بود و ماموریت را تمام و کمال انجام داده بودیم. دو سه نفر از نیروهای قدیمی در این عملیات به شهادت رسیدند و جلوتر از خندق جاماندند.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔹گفتگو با سردار صفوی 2⃣1⃣
🔅 یکی از محاسن مهم فرماندهی شما فتنه 78 بود که مقام معظم رهبری هم اشاره کردند که دو برنامه ریزی ده ساله از 68 تا 78 و از 78 تا 88 صورت گرفته. چقدر سختی کشیدید و چقدر به عنوان فرمانده سپاه از این فتنه مطلع بودید؟
فتنه ی 78 ترکیبی از عناصر داخلی بود که بعد هم رسانه های خارجی برآن سوار شدند. یک هفته طول کشید و تهران را به آتش کشیدند. برخی از عناصر دولتی در این فتنه دخالت داشتند. برخی عناصر در مجلس دخالت داشتند و تحریک می کردند. برخی از عناصر دولت مانع ورود سپاه شدند. چون یک هفته طول کشید. طبق مصوبه شورای امنیت ملی اگر نیروی انتظامی قادر نباشد آرامش و امنیت را برقرار کند سپاه باید مسئولیت را بپذیرد. ولی وزیر کشور و رئیس جمهور آن زمان مخالف ورود سپاه بودند. آقای دکتر روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی تصمیم گرفتند که بعد از یک هفته مسئولیت را به سپاه واگذار کنند. وقتی مسئولیت به سپاه واگذار شد بعد از چند ساعت بدون هیچ خونریزی مسئله تمام شد. من به تمام پاسداران و نیروی انتظامی دستور دادم. وقتی مسئولیت به سپاه واگذار می شود نیروی انتظامی هم در کنترل سپاه قرار می گیرد. من به آنها دستور دادم که هیچ نوع اسلحه ای را به کار نگیرند.
بنابراین بدون اینکه یک نفر کشته شود ظرف چند ساعت آرامش و امنیت برقرار شد. خسارت جانی بوجود نیامد اما خسارت سیاسی وجود داشت. از انگلیس خبر می دادند که در ایران یک انقلاب در حال وقوع است. چه در فتنه 78 و چه در فتنه 88 این مسائل به ضرر منافع ملی ما بود و به ضرر مردم ما بود. خسارتی که وارد شد خسارت بزرگی بود.
🔅 شما در سال 88 هم به عنوان یک مقام ارشد کشور از فتنه ای که اتفاق افتاد مطلع بودید. چه تشابهات و تفاوت هایی بین این دو فتنه می دیدید؟
سال 78 مسئله فقط در تهران بود اما در سال 88 به استان های دیگر هم سرایت کرده بود. فتنه هفتاد و هشت ظرف یک هفته تمام شد اما 88 چند ماه طول کشید. در سال 88 خارجی ها بسیار ورود پیدا کردند و تیم داخلی و خارجی با هم یک ارتباطاتی داشتند. بسیاری از عناصر داخلی یک خیانت مسلم کردند. صبر حضرت آقا برای من خیلی مهم بود. یک رهبر صبور، خردمند و دوراندیش بود. اگر این اتفاق در آمریکا و انگلیس هم می افتاد نیروهای امنیتی دخالت می کردند. امنیت یک کشور چیزی نیست که خدشه دار شود. وقتی که امنیت کشورها و حکومت ها به خطر می افتد قوی و شدید برخورد می کنند. چه ایران، چه آمریکا و چه فرانسه، بحث امنیت بحث مهمی است.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 یاد یاران
🔅 قسمت دوم
یادتان هست یکی از همین نوجوانان شناسنامه خواهر بزرگترش را به جای شناسنامه خودش به ستاد اعزام به جبهه داده بود و مسئول اعزام را پیچانده بود؟
آری همون نوجوانی که سعیده را سعید کرده بود و آن را به عنوان شناسنامه خودش قالب کرده بود را می گویم یعنی شهید سعید کرمی که در عملیات نصر چهار در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت عراق به شهادت رسید،
سید جلال سعادت را یاد کن همون نوجوانی که دور از چشم همه تا پانزده کیلومتری بهبهان از پنجره اتوبوس آویزان شده بود تا حاج عزیز رنجبر مسئول اعزام از اعزامش راضی شده بود و در عملیات کربلای پنج شیمیایی شد و بعداز هفده سال درد جانبازی به شهادت رسید،
خوب گوش بسپار! هنوز صدای پاهایشان به گوش می رسد، با صلابت و با اقتدار،
یک... دو... سه... و صدای ضربه چهارم پایشان محکمتر و کوبنده تر ،
می شنوی صدایشان را ؟، فریاد می زدند ای سرباز... ای جنود الله... پا محکم بر زمین بکوبان سر را جان را به دین فروشان ، و چه خوب سر و جانشان را به دین خدا فروختند ،
خوب پستی و بلندی های جاده را نگاه کن ، هیچ کدام نتوانست از صلابتشان بکاهد و مردانه پا بر زمین کوبیدند و رفتند ، آیا حضورشان را درک می کنی؟
کمی آنطرفتر در میدان صبحگاه مکثی کن و همه جا را خوب نگاه کن ، به پشت تریبون تَرَک خورده و رنگ و رو رفته برو، در جایگاه بایست و همه میدان صبحگاه را از زیر نظر بگذران ، یاد کن روزی که گردان ها با صلابت شانه به شانه هم در میدان صبحگاه محکم و استوار ایستاده بودند و فرماندهانشان در کنار آنها،
گردان های سیدالشهدا ، امام حسین ، محرم ، عاشورا ، ذوالفقار ، کربلا ،
بیاد بیاور فرمانده گردانها را ، سرداران سعید نجار ، یوسف حمیدی ، محمود محمدپور ، پرویز رمضانی ، علی شیخ رباط ، شهید افضل ، حال که همه را بیاد آوردی صلواتی بفرست و پایین بیا و بیاد آن روزها در کنارشان به احترام قرآن خبردار بایست ، گوش به قاری قرآن بسپار که تلاوت می کند انا فتحنا لک فتحا مبینا ،
همه منتظرند بعداز تلاوت قرآن فرمانده تیپ برایشان از عملیات در پیش رو بگوید ،
یاد کن از فرماندهان تیپ، سرداران شهید ، حسن درویش ، غلامی ، بهروزی ، شمایلی ، سردار جانباز حسین کلاه کج .
فرمانده از عملیات و استقامت در آن می گوید ، حال برگرد و دور و برت را خوب نگاه کن هیچکدام نیستند ، نه گردانی ، نه فرمانده ای ، نه صبحگاهی ، همه جا سکوت و خاموشی ، بعضی هاشان شهید شدند و بعضی ها پروبال شکسته و غصه دار فراق یاران منتظر شهادت هستند ، فقط یادشان در میدان باقی مانده است ، حال که غمگین و دل شکسته و با چشمانی بارانی از میدان صبحگاه بیرون شدی سری هم به سالن گردانها بزن، وارد سالن که شدی گوشه ای بایست و بیاد بیاور شور و حال بچه ها را ، سر و صدا و شوخی و خنده هاشان را ، تخت خوابشان را ببین از تشک های خوش خواب و فنری و فوم و پر قو خبری نیست ، فقط تخته ای خشک در قاب فلزی در دو طبقه ، با پتویی سیاه و نازک سربازی روی آن بعنوان تشک نرم و زیراندازشان ، پتویی هم برای زیر سر و پتویی برای روانداز ، ساده ساده ، این تمام خوشخواب بهترین جوانان وطن بوده است......
«حسن تقی زاده »
@defae_moghadas
🍂