eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 آن روز وقتی آزادباش شد و همه به محوطه آمدند، اردوگاه حال و هوای عجیبی پیدا کرده بود. آن پالتوها، حس غریبی به آدم میداد. انگار در تاریخ و زمان گم شده بودیم. بعضی ها به شوخی پا می کوبیدند و دستشان را می آوردند بالا و سلام هیتلری می دادند. پالتوها واقعا گرم بود، گویی پتو دور خودمان پیچیده باشیم. پالتو برایم بزرگ بود و من مجبور شدم از قد پالتو تا نزدیک جیبها، و از آستین هایش تا نزدیک آرنجها را قیچی کنم تا بتوانم بپوشمش. هوا که کمی گرم شد دیدیم لابه لای درزهای پالتوها شپش تخم ریزی کرده است. پالتوها به دلیل گرم بودن، محل مناسبی برای تولید و رشد شپش ها بودند. از طرفی حجم کوله پشتی مان را پر می کرد و جای کافی برای نگهداری شان نداشتیم، بعضی بچه ها با حوصله و هنرمندانه، از پالتوها دستکش و جوراب می دوختند اما بیشتر بچه ها پالتوها را از بین می بردند. همان زمستان برای اولین بار به ما میوه دادند. به قول بچه ها میوه نبود، شکنجه بود. چند جعبه پرتقال آوردند داخل اردوگاه و به هر آسایشگاه یک جعبه دادند که شاید به هر نفر یک پر پرتقال رسید. بیشتر بچه ها جوان بودند. یعنی صورتهاشان جوش می زد که به اصطلاح جوش های غرور جوانی بود. بین ما جوان بیست سالهای به اسم شاه علی از بچه های استان فارس بود که جوش های صورتش زیاد بود. عراقی ها مجبورمان می کردند هر روز صورتمان را بتراشیم و این باعث می شد جوش های صورت على مدام خونریزی کند. وقتی پرتقال ها را خوردیم مقداری پوست پرتقال جمع شد. پوستها را برداشتم و رفتم سراغ علی، گفتم: «علی می خواهم جوش های صورتت را درمان کنم!» پوست پرتقال را بردم نزدیک صورت علی و فشار دادم. با فشار هر پوست پرتقال گاز تندی پاشیده می شد روی جوش ها که سوزش داشت و على آخ و اوخ می کرد، گفتم: «علی باید تحمل کنی!» دو روز بعد صورت على پوسته پوسته شد و چند روز بعد پوسته ها ریخت و صورتش صاف شد و دیگر تا آخر اسارت جوش نزد قبلا این روش درمان جوش را جایی ندیده بودم، یک دفعه به فکرم رسید این کار را بکنم. در اسارت چیزی را دور نمی ریختیم و هر چه به دردنخور بود به استفاده ای می رساندیم و سطل آشغال های اردوگاه .. على الان پزشک است. هر وقت مرا میبیند می گوید: «مهدی یادت هست چطور با گاز پوست های پرتقال جوش های مرا درمان کردی؟ ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
‍ 🍂 🔻 🔸 هراس غرب از رهبری امام خمینی (ره) کنت دمارانش, رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه: ایران یکی از قدرت های واقعی منطقه است که دارای ذخائر عظیم نفت در قلمرو وسیع و پرجمعیت خود می باشد. هزاران سال است که این امپراتوری بعنوان تنها قدرت مسلط کل منطقه شناخته شده است.اکنون در زمان آیت اله خمینی این قدرت چندین برابر شده است. پیام کنت دمارانش به صدام در خصوص امام خمینی (ره) در مورد خمینی هوشیار باش, هیچ چیزی خطرناکتر از جنگلی نیست که آتش گرفته باشد. زیرا بادهای قوی به آن می وزد و آن آتش می تواند مرزهای فکری و کشورهای همسایه را نیز فراگیرد.     کتاب جنگ جهانی چهارم @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 تاریخ شفایی مصاحبه حجت الاسلام دکتر عبدالله حاجی صادقی قسمت ششم 🔅 ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر حصون: درباره ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نظرتان چیست؟ جنگ هایى که در گذشته بر ایران تحمیل شد، به ویژه در دوره قاجار (پس از آقا محمد خان)، عمدتا با شکست تحقیرآمیز ایران همراه بود، بخشهاى ارزشمندى از کشور ما در دو قرار داد ننگینِ گلستان و ترکمانچاى از ایران جدا شد. سرزمینهایى که بعضى از آنها به دلیل جدایى از ایران، امروز هم براى ما مشکلاتى را مى آفرینند، بویژه در بحث مباحث قومى. در همین دوران هرات و افغانستان از ایران جدا شد و بعد هم در دوره پهلوى بحرین از ایران جدا شد و در واقع کل کشور ابتدا به انگلیس بعد هم به آمریکا واگذار شد. ما در هشت سال دفاع مقدس واقعا دستاورد بزرگى را داشتیم که البته در آینده باز ارزش آن بیشتر روشن خواهد شد، با وجود این پیروزى بزرگ، برخى شبهاتى در باره دفاع هشت ساله ملت ایران در مقابل عراق و ابرقدرتها مطرح مى کنند. یکى از آنها این است که «ما نمى بایست پس از فتح خرمشهر جنگ را ادامه مى دادیم!». نمى دانم آنچه من در این باره اشاره مى کنم تا به حال گفته شده یا نه؟ اما یکى از محورهاى مظلومیت دفاع مقدس و رزمندگان عزیز را همین تحلیل ها مى دانم؛ تحلیل از ناحیه کسانى که دفاع مقدس را درک نکردند و بعضى از آنها حتى داخل کشور نبودند. اگر نخواهیم سوء ظن داشته باشیم که نسبت به بعضیشان داریم ـ اعتقاد داریم که نادان بودند و هستند و بلکه کنار ملت ما نبودند، با اطلاعاتشان با کمکهایشان، کنار دشمن ما بودند. بعد از فتح خرمشهر، صدام براى بازسازى ارتش شکست خورده خود نیاز به یک فرصت داشت، تا پس از سازماندهى مجدد، دوباره به ایران حمله کند. ممکن است بعضى بگویند که دشمن آماده بود کوتاه بیاید. من عرض مى کنم این سؤال را جواب بدهند: چند سال بعد که ایران قطعنامه را پذیرفت، آیا دشمن هم قطعنامه را پذیرفت، یا عملیاتهاى جدیدى را سامان داد؟ حقیقت این است که صدام و اربابانى که او را هدایت مى کردند آمده بودند که انقلاب را براندازند! آمده بودند که کشور را تجزیه کنند منتها تاکتیکهاى خودشان را تغییر مى دادند. لذا بعد از فتح خرمشهر دشمن احساس کرد نیاز به بازسازى دارد. نیاز به این دارد که یگانهاى خودش و سازمان خودش و برنامه هاى خودش را بازنگرى کند و این فرصت مى خواست. با این انگیزه، شعار پذیرشِ قطعنامه و برگشت به مرزها را داد! جالب است بدانید در همین زمان غیر از آن جاهایى که رزمندگان ما دشمن را از مرزها بیرون کرده بودند، هیچ کجا خود دشمن به مرزهاى قبلى برنگشته بود! چه تضمینى وجود داشت که اگر یک چنین فرصتى به دشمن داده مى شد، با یک قدرت و امکانات بیشترى هجوم نیاورد؟! و از این طرف اگر این فرصت به دشمن داده مى شد آیا آمادگى ما پایین نمى آمد؟ ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ۱۰۵ خاطرات جبهه محمد ابراهیم خستگی من رو کشوند توی سنگر و با همین خیالات خوابم برد. سرِ وقت بیدارم کردند و با محمود رفتیم سر پست. نمی دونم چی شد که هوس کردم داد بزنم، صدام مردی بیا بیرون تا بیام مثل ایاد حلمی زاده سرت رو ببرم. محمود هم دو سه تا فحش عربی داد و بعد یه رگبار زد سمت عراقی ها .... آقا چشمت روز بد نبینه .... آرپی جی بود که طرف ما شلیک شد . دوباره خط شلوغ شد و ما دو تا عامل این شلوغی بودیم. اینقدر اوضاع به هم ریخت که دوباره پای بحرالعلوم و بچه های دیگه رو به خط کشوند .... کله خرابی ما داشت کار دست همه می داد . فکر می کنم عراق برای هر گلوله ما هزار تا جواب می داد. این هم از شرایط سخت جبهه های ما بود و باید تحمل می کردیم .... همه دنیا با عراق بود و فقط خدا با ما . بحر العلوم وقتی آمد ترس افتاد به جان ما . باز هم ما شلوغ کاری کرده بودیم . اما این دفعه بحرالعلوم نه تنها به ما چیزی نگفت بلکه با تشویق بچه هایی که داشتند به طرف دشمن تیر اندازی می کردند روحیه ما ها و بالا برد . خودش هم جوری روی خاکریز راه می رفت که انگار خبری نیست. اینجوری عراقی ها رو کفری کرده بود. بالاخره بعد از چند ساعت ، آرامش به خط برگشت . ما سه روز دیگه توی خط ماندگار شدیم . توی شب ها یه نگاهمون به مقابلمون بود یه نگاهمون به آسمان پر ستاره . توی روز ها هم یا نگهبانی می دادیم یا چرت می زدیم . بعد از سه روز به ما اعلام کردند که امشب نیروی تازه نفس خواهد آمد و باید دو نفر توی خط می ماندند تا نیروهای جدید رو توجیه کنند . قرعه به نام چراغعلی افتاد و محمود . من و بچه های دیگه با رسیدن تاریکی به سرعت با نیروهای جدید تعویض شدیم . با آرامش به مقر برگرشتیم . با جواد آقا و آقا جلالی و رفقای هم مدرسه ای دیده بوسی کردیم. به سرعت رفتیم حمام و گرد و خاک این چند روزه رو از تن شستیم .لباسها رو هم توی حمام چنگ زدیم و با لباس تمیز آماده شدیم برای نماز جماعت. هر چند، خیلی وقت بود اذان مغرب داده شده بود ولی به خاطر ما نماز جماعت با تاخیر خوانده شد. بین نماز دعای وحدت خواندیم . لا اله الا الله ولا نعبد .... مخلصین له الدین .... بعد از نماز عشا جواد آقا با عصا بلند شد و برای بچه ها یه چند دقیقه ای سخنرانی کرد . از وضعیت جبهه ها گفت و از تکلیف هایی که به عهده ما هست . بعد هم اشاره کرد به اصحاب امام حسین که تا لحظه آخر کنار امام حسین ماندند و به شهادت رسیدند . گفت بچه ها ماموریت ما به آخر رسید ولی تکلیف هنوز تمام نشده . جبهه ها به نیرو نیاز داره ولی ما باید به تهران برگردیم . آن وقت هر کسی می تونه دوباره برگه اعزام بگیره و بیاد جبهه . بعد هم برادر بحر العلوم بلند شد و از بچه ها تشکر کرد . بعد از صحبت های بحرالعلوم شام آوردند و خوردیم . قرار شده بود ، فردا اول وقت اتوبوس بیاد و ما را اول به شادگان برسونه . بعد هم ما را از شادگان به اهواز و راه آهن ببره . ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا