7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 آهنگران،
یادگاری از دفاع مقدس
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #معجزه_انقلاب 3⃣7⃣
خاطرات مهدی طحانیان
● ..به بچه ها توضیح می دادیم اگر در محوطه قدم می زدید و خبرنگاری آمد، "بلافاصله بیایید داخل آسایشگاه ها. موقع فیلمبرداری سرتان را پایین بیاندازید تا معلوم باشد چقدر ناراحت و در فشار هستید. اجازه ندهید از صورتتان فیلم بگیرند. باید بدانید هر دوربین که مقابل شما قرار می گیرد، یک گلوله آرپی جی است که به سمتان شلیک می شود و باید از آن فرار کنید. این ها می خواهند از ما فیلم بگیرند. بنابراین، ما نباید حرفی بزنیم که ببرند روی آن متن بنویسند و هر چه دلشان خواست بگویند و بعد در محافل بین المللی، ضد ایران استفاده کنند و وانمود کنند دولت ایران، اطفال را مجبور می کند به جبهه ها بیایند و بجنگند. دغدغه شما نباید جانتان باشد که کاری نکنید از طرف عراقی ها شکنجه شوید. دغدغه تک تک ما در مقابل عراقی ها و خبرنگارها باید عزت و سربلندی امام، دین و کشورمان باشد و بس! . .
هر روز این حرف ها را به بچه ها می زدیم. کم کم میفهمیدیم چقدر آن حرف ها ذهن همه را روشن می کند. گرچه عمق آن برای همه افراد به یکسان قابل درک نبود. چون هر کدام از ما در شرایط متفاوتی بودیم. بیشتر بچه ها بی تجربه بودند. تعداد کمی بودند که با تمام وجود آن شرایط را درک کرده و دست عراقی ها و به خصوص سرهنگ برایشان رو شده بود. در مقابل آن همه تبلیغ و تهدید دشمن، ما هم وظیفه داشتیم آنچه را می دانستیم به دیگران بگوییم. البته تا آن زمان، به یاری خدا، هیچ گسستی بین بچه های ما به وجود نیامده بود و همگی یکپارچه و متحد بودیم. منتهی آنقدر فشارهای روحی و روانی دشمن، ناجوانمردانه بود که ممکن بود بعضی ها را تحت تأثیر قرار دهد.
● از لحظه ای که اسیر شدم و در تک تک روزهای نه سال اسارتم، به جرئت می توانم بگویم تصویر آن مجروح غرق در خون که زیر تابش افتاب سوزان قرار داشت از جلوی چشمانم محو نشد. او در وضعیتی که می بایست از من آب یا کمک های دیگر میخواسته با اضطراب و نگرانی به من گفت: «مهدی! حمایلت را بیانداز، خودت را سبک کن و با تمام توان فرار کن، مبادا اسیر شوی. تو خیلی کوچک هستی، اگر اسیر شوی عراقی ها از تو استفاده تبلیغاتی می کنند!»
این را به من گفت و آخرین نفسها را کشید و شهید شد. وقتی دیدم عراقی ها با من چه می کنند تعجب کردم چطور آن شهید اسارت نکشیده، از عمق نیت عراقی ها خبر داشت و حتی در لحظات آخر عمرش هم دغدغه اش سرافرازی کشورش بود. حرف های او مثل نوشتهای همیشه جلوی چشمانم قرار دارد. به خودم و به آن شهید قول داده ام که هرگز اجازه ندهم دشمن از من عليه آبرو و اعتبار کشورم استفاده تبلیغاتی کند. دوست داشتم این حس و دغدغه آن شهید را به بچه ها منتقل کنم.
● ..یک روز حوالی ساعت ده صبح داخل باش زدند. به سرعت عده ای از اسرای کم سن و ریزجثه را از آسایشگاه ها جمع کردند و آوردند آسایشگاه ما، طوری که جا برای نشستن کم بود.
علی رحمتی آمد کنارم و گفت: «مهدی! این سرهنگ محمودی دنبال این است که از تو یک آتو بگیرد. بارها می خواست تو را ناقص کند اما نگذاشتم. تک تک تارهای سبیل هایم را پیش سرهنگ گرو گذاشتم و قول دادم بعد از این پسر خوبی باشی و علیه عراقیها حرفی نزنی. نمی خواهم اینها به تو صدمه ای بزنند. تو را عین پسرم دوست دارم. از همه کوچکتر هستی و مرکز توجه خبرنگارهایی حتما سراغت می آیند. حواست را جمع کن. پرت و پلا نگی ها!»
بعد گفت: «برو یک جایی خودت را قایم کن که جلوی چشم نباشی. خبرنگارها تو را نبینند بهتر است. ممکن است نتوانی جلوی زبانت را بگیری. آن وقت سرهنگ را که می شناسی، دودش توی چشم همه میرود بچه ها را کتک می زند. بچه ها هم نمی خواهند تو حرف بزنی.»
ادامه در قسمت بعد..
@defae_moghadas
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
1.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 یادواره شهید منصور شاکریان
یل اطلاعات قرارگاه نصرت
از فردا
در کانال حماسه جنوب، شهدا
👇👇
@defae_moghadas2
🍂
🍂
🔻 تاریخ شفاهی
مصاحبه حجت الاسلام
دکتر عبدالله حاجی صادقی
قسمت چهاردهم
..چرا شما در والیبال جانبازان این همه موفقید؟
مواظب باشید الگوهایتان عوض نشود و شاید خود این یک عنایت الهى باشد که به ما بفهماند در الگوسازى و الگوگیرى راه اشتباه نرویم و وقتى مى خواهیم مشترى جذب کنیم، براى تبلیغ، ماکت و چهره فوتبالیستهاى دنیا را الگو قرار ندهیم!
چرا ما دنبال نیروهاى ارزشى خود نباشیم؟
تلقى من این است که ما الان هم نیاز به این داریم اسوه هاى دوره دفاع مقدس مثل جهان آراها، مثل میثمى ها مثل باکرى ها مثل آخرین شهید این کاروانِ عشق، شهید احمد کاظمى و بسیارى از اینها را مطرح نماییم. جوانان عزیز، فکر نکنید اینها لذت نمى بردند، جنگ براى کسانى که داخلش بودند شیرین بود، چرا؟ چون مى دیدند براى خداست. لذت مى بردند از این که در هواى شدید و گرماى آنچنانى خوزستان و فشارهاى دشمن آن طور مقاومت مى کنند. برایشان لذت بخش بود، نه خسته کننده! انسان یاد آن صحابه پیامبر مى افتد که وقتى دشمنان روغن داغ مى کردند، تا او را در آن بیندازند، غمگین بود.
گفتند چرا؟ غمگینى، مگر دین تو بر حق نیست؟ گفت: غصه مى خورم چرا یک جان دارم، چرا هفتاد جان ندارم تا آن را این گونه در راه خدا فدا کنم! من به یاد دارم به عنوان طلبه اى که با این عزیزان حشر و نشر داشتیم، جوان رزمنده نزد من مى آمد و مى گفت من چه گناهى کرده ام که شهید نشده ام؟!
اعتقاد داشتند اگر کسى شهید نشده، یک اشکالى و گناهى داشته! جوانان عزیز، نگاه بچه هاى ما به شهادت، نگاهِ از دست رفتن نبود، مُردن نبود، رسیدن بود! به قول آن عارف، بزرگ ترین نعمت جنگ آن بود که دویست هزار انسان به مقصد رسیدند. مگر ما نیامدیم در این دنیا مسیر از خاک به خدا را طى کنیم؟ خداوند در مورد شهید مى فرماید «عند ربهم یرزقون».
واقعا این الگوها را باید زنده و احیا کنیم و براى تداوم انقلاب به همین روحیه ها شدیدا نیازمند هستیم. ضمن اینکه به همه افراد دیگر و خدمتگزاران در صحنه ورزشى و علمى احترام مى گذاریم، اما این حرف را هم به مسئولین داریم که اگر موفقیت مى خواهید، چه در صحنه سازندگى، چه در صحنه علم، چه در صحنه ورزش، آن پشتوانه اختصاصى را که ما داریم و دنیا ندارد به آن برسید و آن، باورهاى دینى، اعتقادات و ارزشهاست. ما باید فوتبالیستهایمان هم وقتى به میدان وارد مى شوند، با وضو باشند. معتقد باشند که با بسم الله وارد شوند. معتقد باشند که سفیران انقلابند. به عنوان سفیران انقلاب بروند. واقعا رفتارشان آن سازندگى را که رزمندگان ما دارا بودند داشته باشند. اگر چنین شد یقین بدانید در میدان ورزش هم موفقیم، اما وقتى خودمان را با دیگران مقایسه کنیم و فقط بگوییم چقدر آنها امکانات دارند ما چقدر داریم، قطعا به پیروزى نخواهیم رسید.
ادامه دارد
@defae_moghadas
🍂
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 اينگونه مستانه و مشتاق به استقبال مرگ رفتن ،در عقل نمی گنجد!!!!
غير از آنكه سالک وادی عشـق باشی
و آنها اينگونه بودند...
سالكِ وادی عشـق ..
وادی عشــق بسی دور و دراز است ولی
طی شود جاده صدساله به آهی ، گاهی...
@defae_moghadas
🍂
چگونه بگذرم ...
از سیم خاردارهای نَفْسی ؛
که شما را از من گرفته است
باید گذشت از این دنیا به آسانی
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نبرد_دژ 4⃣
روزهای مقاومت خرمشهر
راوی: مصطفی اسکندری
⭕️ افراد همگی اسلحه هایشان را بطرف تانک گرفته بودند. من و صاحب بر بالای تانک رفتیم و از دریچه بالای آن به داخلش نگاه کردیم.
دو نفر بی حرکت بر روی دو صندلی در دو طرف نشسته بودند . بهزبان عربی با آنها صحبت کردیم. یادم میاد ازشان پرسیدیم که شما اسراییلی یا مصری یا آمریکایی هستید؟
چرا از دیشب تا الان خانواده های ما را اینچنین زیر آتش گرفتید و نظیر این حرفها. فرد سمت راستی سرش بطرفی خم شده بود و دهانش کاملا باز بود و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی داد. ولی فرد سمت چپ با شنیدن صحبت هایمان گویی که به غرورش بر خوده بود که او را اسراییلی یا آمریکایی خطاب کردیم چپ چپ به ما نگاهی کرد و می خواست چیزی بگوید .
⭕️ ما که از چگونگی عکس العمل آنها مطمئن نبودیم و هر آن ممکن بود به ما شلیک کنند یا نارنجکی به طرفمان بیندازند آنها را تهدید کردیم که کوچکترین حرکتی نکنند والا ...
من و صاحب تصمیم گرفتیم آنها را اسیر کنیم .
صاحب لوله تفنگ ژ ۳ را به طرفشان گرفت و من به داخل تانک رفتم. متوجه شدم هر دو نفر بدنشان خونی است.
فرد سمت راست که بی حرکت بود بیشتر سرش خونی بود. به صاحب گفتم این یکی مرده فقط سمت چپی زنده است. صاحب گفت مواظبش باش حتما داره نقش بازی می کنه.
در همین حال دیدم که یک خرمگس رنگی از همان مگس هایی که معمولا روی نجاست ها می شینه در فضای داخل تانک دوری زد و وارد دهان باز آن فرد سمت راست شد ولی هیچ گونه حرکتی از وی بعمل نیامد.
مطمئن شدم که مرده است لذا روی فرد دوم متمرکز شدیم. فردی چاق و سنگین وزن بود مرتب دستش را آروم به سمتی حرکت می داد و خون زیادی از او رفته بود
به او گفتم تکان نخور میخواهم کمکت کنم .
⭕️ در مدت چند دقیقه ای که درون تانک عراقی بودم به اطراف نگاه کردم چون اولین بار بود که داخل تانک می شدم . در دیواره کناری فرد مرده چند نقشه و کالک نظرم را جلب کرد آنها را برداشته به صاحب دادم بعدا بیرون تانک دیدم نقشه تمام خرمشهر و بیابانها و جاده های اطراف آن و فلش های مختلفی که در آنموقع چیزی از آنها سر در نیاوردم .
یک کلت قشنگ و خوش دستی هم به فانسقه فرد مرده بسته بود که آنرا در آوردم. کنجکاو بودم علت زخمی شدن و مرگ آن دو نفر را بدانم زیرا که در آن نقطه دور از هرگونه حضور نیروهای خودی غیر عادی بنظر می رسید .
از آنجاییکه تمام سر و شانه های فرد مرده خونی بود معلوم بود ضربه از بالا به وی وارد شده .
به سقف بالای سر او نگاه کردم دیدم که بدنه تانک در اثر ضربه ای که از بیرون خورده است از داخل تیکه های آهن بدنه تبدیل به ترکش شده و به سر و شانه های آن فرد خورده و او را به هلاکت رسانده.
بعدا که از تانک خارج شدم گودی محل انفجار چیزی شبیه خمپاره ۱۲۰ در بالای همان محل مشاهده کردم.
پیگیر باشید ⏪
@defae_moghadas
🍂