eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 امام و دفاع مقدس ┄┅═✼✿‍✵🦋✵✿‍✼═┅┄ 🔅 بگذارید آزاد باشند ‏‏قبل از شروع جنگ بود. روزی با بچه های شورای عالی سپاه خدمت‏‎ ‎‏حضرت امام رسیدیم. بعد از فرمایشات حضرت امام، فرمانده سپاه برای‏‎ ‎‏گرفتن عکس از حضرت امام اجازه خواستند که آن بزرگوار قبول کردند. برای‏‎ ‎‏گرفتن عکس بچه ها سه ـ چهار نفری کنار حضرت امام نشستند و چون جا‏‎ ‎‏تنگ بود بسیار چسبیده و نزدیک به هم بودند که برادر رضایی به بچه ها‏‎ ‎‏گفتند بروید کنار؛ ولی حضرت امام دستور فرمودند که: نه، بگذارید آزاد‏‎ ‎‏باشند. برخورد حضرت امام جوری بود که گویا فرزندان خودش را مورد‏‎ ‎‏لطف و محبت قرار می دهند.‏ ‏┄┅═✼✿‍✵🦋✵✿‍✼═┅┄ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 گفتگو با امیر حسنی سعدی( ۱۱ ) فرمانده وقت لشکر ۹۲ زرهی موضوع: بازدارندگی در شروع جنگ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ عوامل اطلاعاتی و رکن دومی‌ها، همه رها کردند و رفتند. در نتیجه، عواملی که ما در عراق داشتیم، همه سرگردان در آنجا رهاشدند. سیستم اطلاعاتی به طور کامل از هم پاشید. در نتیجه، در ظرف این مدت (یعنی از پیروزی انقلاب تا آغاز جنگ تحمیلی) ما هیچ اطلاعاتی از ارتش عراق نداشتیم و اطلاعات ما از عراق فقط اطلاعات بصری در حد دید و دیده بانی بود که از سوی پاسگاه‌های مرزی ژاندارمری و یگانهایی که در مرز بودند، جمع آوری و به رده بالا گزارش می شد، اما از داخل عراق و حرکات در عمق هیچ اطلاعی نداشتیم. سیستم اطلاعات کلا از هم پاشید، در اصل، لازمه عملیات نظامی، اطلاعات است. نخست، اطلاعات و بعد عملیات اطلاعات ما درباره عراق صفر شد و به هیچ وجه نمی دانستیم که در عراق چه اقدامی صورت می گیرد، در حالی که عراق داشت ستون کشی می کرد و جابه جایی انجام می داد. ما بی خبر بودیم و نمی دیدیم و فقط با دوربین می توانستیم چهار تا پنج کیلومتری پاسگاه را ببینیم. در واقع، پاسگاههای عراق را می دیدیم، اما جابه جاییها را متوجه نمی شدیم. هنگامی که این سیستم اطلاعات در ارتش از هم پاشیده شد، تمام این عواملی که در زمینه اطلاعات فعالیت داشتند، پراکنده شدند و از دست رفتند و کسی جرئت نمی کرد بگوید، من اطلاعاتی هستم. نکته دیگر اینکه شورای انقلاب با اقدام شتابزده ای دستور داد وابسته های نظامی را احضار کنید. وابسته نظامی در کشور خارجی عنصر اطلاعاتی است، اینها در آنجا جمع آوری اطلاعات می کنند. رشید: اینها می ترسیدند از دستشان بروند. حسنی سعدی: حتی آنها را هم جمع کردند. درست است از یک نظر دید مثبت بود، اما از نظر اطلاعات، دید منفی بوده، یعنی با این حرکت ما هیچ اطلاعی از کشورهای پیرامونمان نداشتیم که چه می گذرد. برای نمونه، نمی دانستیم شوروی (آن موقع شوروی سرپا بود)، ترکیه و کشورهای ساحلی خلیج فارس به عراق چه کمکی می کنند. شما تأثیر وضعیتهای پدید آمده را در پیکره ارتش ببینید. آیا می توان انتظاری بیش از این از ارتش داشته باشیم؟! این خیلی مهم است. بنابر این، تمامی اینها باعث شده بود که سیستم اطلاعات به طور کامل از هم پاشیده شود. این بزرگ ترین ضربه ای بود که بر پیکره ارتش زده شد و واقعا، دست ارتش را در مورد کسب اطلاعات از فعالیتهایی، که عراق برای آغاز جنگ انجام می داد، کوتاه کرد. لشکر ۹۲ زرهی خوزستان؛ لشکری که پیش از انقلاب، عراق از نام آن وحشت داشت و بازدارنده به حساب می آمد، با وقوع کودتای نوژه از هم پاشید، یعنی فرمانده لشکر و فرماندهان تیپ‌ها را گرفتند و فرمانده لشکر را زندانی کردند. درودیان: سرهنگ عزیز مرادی، فرمانده لشکر، فرار کرد و رفت. حسنی سعدی: خیر، او فرمانده لشکر نبود. رشید: خیر، هم فرمانده تیپ ۲ و هم فرمانده لشکر ۹۲ را گرفتند که فرمانده تیپ، سرهنگ باوندپور و فرمانده لشکر هم کس دیگری بود که او را هم گرفتند. البته، اینها اعدام نشدند و با تلاش بنی صدر یک ماه بعد آزاد شدند. حسنی سعدی: فرمانده لشکر ۹۲ هم سرهنگ زرهی فرزانه بود، من درست یادم هست روز ۸ مهر ماه سال ۱۳۵۹، به شهید نامجو اطلاع دادند، در سوسنگرد و حمیدیه عراقیها در حال تسلیم شدن هستند. یک دسته از دانشکده افسری با بالگرد شوک به محل اعزام شد که آن هم ماجرایی دارد. اما برای بررسی وضعیت دانشجویان با شهید نامجو سوار بالگرد ۲۱۴ شدیم. بالگرد کبری به خلبانی سرهنگ وطن پور نیز در جلو حرکت می کرد. همان طور که به طرف سوسنگرد می رفتیم، بین راه، بالگرد کبری به تعدادی از تانکهای عراقی رسید، خلبان کبری فکر کرد تانکهای عراقی فعال هستند؛ بنابر این، شهید وطن پور چرخی زد تا آنها را بزند، اما به دلیل تاریکی هوا به کابل برق برخورد و سقوط کرد. در همان لحظه، وی پشت بی سیم گفت: با امام زمان (عج او زمین خورد و ما با بالگرد ۲۱۴ که عقب آن حرکت می کرد، فورآفرود آمدیم و با تفنگ، تجهیزات و کلاه آهنی با سرعت به بالگرد رسیدیم، متأسفانه، بالگرد آتش گرفته بود، همان موقع مردم محلی نیز رسیدند و با کمک آنها خلبان را بیرون کشیدیم، پایش شکسته بود، اما شهید وطن پور در آتش سوخت؛ زیرا، مهمات موشکها و تیربار آتش گرفتند و دیگر نتوانستیم وی را نجات دهیم. با بالگرد ۲۱۴ کمک خلبان مجروح را به اهواز فرستادیم و پیاده به طرف پادگان دشت آزادگان رفتیم. مدت کمی بود که سرهنگ عمیدی را فرمانده تیپ کرده بودند. وی نیز شناخت کاملی روی تیپ نداشت و می گفت: «الان، فقط در منطقه، پنج تانک من فعال است». ⊰•┈┈┈┈┈⊰• همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 - ۲۵ 🔅 راوی و نویسنده: میکائیل احمدزاده ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ نیروهای عراق در مقایسه با میزان جمعیت و مساحت خاکشان در طول جنگ، به طور تقریبی از هر خانواده یک یا دو نفر کشته داشتند که مجروح و اسیر نیز حتمی بود. بیشتر تأسیسات مهم عراق توسط جنگنده بمب افکن های ارتش نابود شده بودند و عراقیها تحمل این همه خسارت را نداشتند؛ حتی نگهبانان داخل برجک های پیرامونی اردوگاه، از سربازان مجروحی بودند که با یک دست عصا داشتند و با دست دیگر تفنگ حمل می کردند که نشان از کمبود بسیار شدید نیروی انسانی در عراق بود. روحیه سربازان عراقی به دلیل طولانی شدن جنگ بسیار ضعیف بود و مردم زندگی عادی نداشتند. هر گاه نیروهای ایران پیشرفتی در جنگ به دست می آوردند، سربازان عراقی به جان ما می افتادند و تا حد مرگ ما را شکنجه می کردند. 🔅 رفتارهای غیر انسانی در اردوگاه ها روز اول یک سروان عراقی وارد آسایشگاه شد و ضمن معرفی خود، گفت: شما از حالا اسیران جنگی ما هستید و انتظار است با عراقیها همکاری کنید. وضعیت شما بهتر خواهد شد. لباس، غذا و امکانات دیگر داده خواهد شد و اگر کسی قصد آشوب یا فرار داشته باشد، کشته خواهد شد.» در همان موقع نیز تعداد زیادی از نفربرها که مجهز به تیربار و نورافکن بودند، اطراف اردوگاه مستقر شدند و تا لحظه آخر تبادل اسرا در همان محل برای مقابله با شورشهای احتمالی و ممانعت از فرار اسرا باقی ماندند. آنها دستورات و مقررات داخل اردوگاه را به وسیله عرب زبانان ایرانی برای ما بازگو کردند و گفتند: «هر موقع در باز شد، باید همه به صورت پنج نفر، پنج نفر، سرها پایین، دست روی سر و به صورت دو زانو نشسته قرار بگیریم.» ارشدی از اسرا هم برای آسایشگاه انتخاب کردند و از هر آسایشگاه یک نفر عرب زبان به عنوان مترجم نیز انتخاب شد. قرار شده بود ساعت ۱۰:۰۰ به محوطه برویم و ساعت چهار بعد از ظهر با آمار کامل به آسایشگاه برگردیم. همواره گرفتن آمار حین خروج و ورود به آسایشگاه ها وجود داشت. همه باید در محوطه قدم می زدند. نشستن، صحبت کردن و راه رفتن دو نفری ممنوع بود و در صورت مشاهده، با کابل تنبیه می‌شدیم. آسایشگاه‌ها هر روز تفتیش می‌شد. همراه داشتن رادیو، سیم، میخ، چاقو و مدارک، عکس، خودکار، مداد، کاغذ و هر چیز دیگری ممنوع بود. همگی فقط لباسی برای پوشش داشتیم. سلولهای انفرادی به ابعاد حدود ۶۰سانتی متر با دری آهنین شبیه لانه سگ درست کرده بودند و هر کس اعتراض می کرد و یا مقررات عراقی ها را نقض می کرد، او را با کابل و باتوم می زدند و داخل آن اتاقک می کردند و گاه یادشان می رفت اسیری در آن محل وجود دارد. گاه هشت ساعت تا یک روز یا بیشتر، فرد را در این محل قرار می دادند. این سلولها در وسط محوطه اردوگاه قرار داشت و به دلیل گرمای مستقیم آفتاب، بسیار داغ و سوزنده و در زمستانها به دلیل برودت هوا، بسیار سرد و کشنده بود. موقع آزاد شدن از سلول انفرادی، از درد پاها، دستها، گردن و بدن، افراد تا هفته ها توان حرکت نداشتند. فرد هر چه در آنجا فریاد می کشید و گریه می کرد، کسی نبود جوابش را بدهد. در ابتدا تا دو روز به هیچ کس اجازه خروج از آسایشگاه را نمی دادند و گویا از یادها رفته بودیم. هر چه اعتراض می کردیم، عراقی ها از پشت پنجره می گفتند: «بعد ، بعد » ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ ادامه دارد کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂