🍂
🔻 اولین شب پایداری ۷
🔹خاطرات محمد حسین مفتحزاده
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
هنگام حرکت نسیم ملایمی از سمت غرب به شرق می وزید که بصورت تقریبی آنرا سمت گوش چپمان انداختیم و آهسته آرام به سمت شمال شرق حرکت می کردیم که خط خودی بود.
هیچ حرفی به همراهان نزدم نمی دانستیم چه در انتظار ماست باید جاده آسفالته تک درخت خرما را پیدا می کردیم . قدم شمار ما از هزار پانصد قدم گذشته بود.
می بابستی به تک درخت ویا جاده می رسیدیم سی صد قدم دیگر رفتیم ولی چیزی را دریافت نکردیم .
خدامی داند که چه در دلهای ما می گذشت وبه نوعی داشتیم گذشته خود رامحاسبه می کردیم و استغفار و استغاثه از زبانمان نمی افتاد .
نا امیدی چتر سیاه خودش را بدجور برسر ما کشیده بود.
برای لحظاتی نشستیم و باز دعا آرام راه اشک چشمانمان باز شد. گویی می بایست آن اشکها جاری می شد تا دلها جلا بگیرد. وچشمانمان سو بگیرد و پرده ی تاریک شب رنگ ببازد .
سر بر سجده برده بودم که صدای بغض آلود رنگچی مرا بخود آورد گفت آنجا چیزی هست.
برای لحظه ای فکر کردم گشتی های عراق را دیده ولی وقتی در امتداد دست کاظم را خوب نگاه کردیم یک شبهه سیاهی از دور بصورت وهم آلود پیدا بود. مسیر آن با مسیر برگشت ما یکی بود.
آرام به همان سمت حرکت کردیم که پس از مدتی به سه تپه ماسه ای بزرگ رسیدیم و عجیب آن بود که از آن فاصله آنهارا دیده بودیم.
تپه ها را عصر روز قبل در سمت راست جاده دیده بودم. بامشاهده دوباره آنها آرامش گرفتیم سر تا پایمان خیس آب بود و لحظه ای نم ریز باران قطع نشده بود.
صدای اذان صبحگاهی از خط خودی بگوش می رسید وباز اشک ولی اینبار از روی شوق.
به نماز ایستادیم ولی شدت اشک ها سردی هوا هر دو با هم ما را همانند پرچمی در مقابل باد بلرزه در آورده بود .
لحظاتی بر سجاده ماسه ای منطقه آرام گرفتیم.
انوار زیبای آفتاب در شرق با لباسی طلایی بر سطح تپه ماهورهای منطقه خود نمایی می کرد.
باران نیز بر ما لبخندی زد و از بارش باز ماند .
جاده آسفالت خیس آب همانند ماری باانعکاس نورد خورشید درمیان دشت وتپه ها خود نمایی می کرد .
ساعتی بعد شهید سید هبت الله فرج الهی و علیرضا قپانچی سوار بر موتور قصد آمدن به سراغ ما را داشتند.
با دیدن ما خبر را به قرارگاه بردن .
پس از رسیدن به خط، شهید کوره دزفولی هر سه نفرمان را به آغوش کشید وگفت عراقی ها منتظر ما بودند .
اصلا امیدی به برگشت شما نداشتیم .
حاجی عیدی مراد از هر سه نفرمان گزارش گرفت . تمامی نکات را که برای ما پیش آمده بود نوشت.
مسیر تک درخت به فاصله حدودی ۸ کیلومتر که با آن وضعیتی که ما داشتیم همانند کسی بودیم که این مسافت را چشم بسته به عقب برگشته بود .
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
پیگیر باشید
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 خرمشهر
در یک نگاه 👁🗨2⃣
"از اشغال تا آزادی"
#بیت_المقدس
#آلبوم
#خرمشهر
#عکس
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂