eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 اولین شب پایداری ۸ 🔹خاطرات محمد حسین مفتح‌زاده ⊰•┈┈┈┈┈⊰• بعد از چند روز که در معابر مختلف کار کردیم به یکباره بما اعلام کردن که شبانه به سمت پادگان حرکت کنیم و تعداد بسیار محدودی در محل قرار گاه باقی ماندن تا بقیه امکانات را جمع و به پادگان برگردن . اتفاقا بعداز اینکه ما منطقه را ترک کردیم عراق کل منطقه را به کاتیوشا بست که قرارگاه ما نیز از این ره گذر بی نصیب نماد. فردای آنروز جمع حدود بیست دوسه نفر از نیروهای اطلاعات واطلاعات تخریب را به قرار گاه خاتم واقع در خروجی اهواز انتهای کوت عبدالله اعزام کردن. هنوز هیچ کس بجز شهید محمود سوداگر که مسئول کل گروه بود اطلاعی از این ماموریت نداشت حوالی ظهر شهید سوداگر در جمع بچه های اعزامی حاضر شد و خیلی با متانت و افتادگی اعلام کرد اسامی برادرانی که می خوانم بمانند و بقیه دوباره به پادگان برگردن. و تنها گفت قرار بر ماموریت آموزشی بوده ولی ظاهرا تعداد ما بیش از سهمیه اعلامی می باشد . بدین ترتیب من باتعداد دیگری از دوستان که حدود چهار یا پنج نفر می شدیم به پادگان برگشتیم. خیلی ناراحت و سر شکسته بودیم و در بین راه هیچکدام از ما حرفی نمی زدیم . آنشب به دزفول آمدیم و فردا صبح زود ماشین سراغمان آمد و به پادگان رفتیم. تا رسیدیم پادگان گفتن آماده باشید قرار است به آموزش بروید تعداد ده نفر از نیروهای اطلاعات و اطلاعات تخریب تا حوالی ظهر آماده شدن و یکدستگاه تویوتا استیشن به رانندگی جناب پورخیاط از بچه های اداره داخلی لشکر و یک نفر همراه. کلا تعداد ما به ۱۲ نفر می رسید که به ترتیب در قسمت جلو چهار نفر قسمت وسط چهار نفر و قسمت عقب استیشن نیز چهار نفر .که اسامی تعدادی از برادران که خاطرم هست بشرح ذیل است . از بچه های تخریب شهید محسن بزرگی وعلی دیلمی . اطلاعات شهید آلویی شهید آتش زر . جناب آقای شاه بزاز . و من. فکر کنم آقای رنگچی. حسین شریف . مسئول گروه ه شهید آلویی. حوالی ظهر ماشین حرکت کرد به مسیری که فقط راننده می دانست باید تا خرم آباد برود و از آنجا تماس می گرفت و بقیه آدرس را به او می گفتند. ما هیچی از جزئیات نمی دانستیم . حوالی عصر به خرم آباد رسیدیم و از آنجا طی تماسی گفتند به‌سمت تهران حرکت کنید. شب را در سپاه بروجرد سپری کردیم و صبح زود بسمت تهران حرکت کردیم و از تهران طی تماسی عنوان شد از جاده آب علی بسمت شمال حرکت کنیم شب نیز در سپاه آمل بیتوته کردیم و تقریبا کل استان مازندران را دورمان دادن و ظهر که از گرسنگی نایی نداشتیم کنار مسجدی برای نماز در یکی از شهرهای شمالی ماندیم و نماز مان را خواندیم برحسب تصادف در مسجد مراسم ختمی بود که مارا به اصرار برای نهار نگهداشتند و پس از آن نیز در یکی از خیابانها دیدیم درختان پارکها پراز میوه هستند و باران نم ریزی می آمدم و کسی در خیابان نبود. یکی از بچه ها به بهانه رفع حاجت از ماشین پیاده شد واز یکی از درختان هفت یا هشتا از میوه ها که شبیه پرتقال بودن را چید و سریع سوار ماشین شد و با ولع یکی از آنها را دو نیم کرد و تا قاچ اول را خورد داد زد نخورید پرتقال نیستن ...همه نارنج بودن. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 خرمشهر در یک نگاه 👁‍🗨3⃣ "از اشغال تا آزادی" http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا