🍂 بررسی عملیاتهای دفاع مقدس
🔻 طریق القدس ۱۷
•┈••💠••┈•
🔅واکنش دشمن
این بحث با استفاده از اظهارات ایران عراقی تحت عنوان تحلیل نبردهای ایران اسلامی و بعثيان عراق، نوشته اسپران عراقی نگاشته شده است.
در نخستین ساعات روز اول عملیات، یگان های زرهی و مکانیزه دشمن برای جلو گیری از حمله نیروهای خودی به داخل تنگه چزابه و ممانعت از پیشروی آنها، دست به پاتک زدند. مسدود بودن جاده بستان به شیب، سبب شده که نیروهای تقویتی دشمن از محور عماره - شیب، وارد منطقه عملیاتی شوند. در این حال، نیروهای خودی تمام تلاش های سنگین و اولیه نیروهای دشمن را در داخل تنگه چزابه و نزدیکی پل سابله سرکوب کردند. در همین حال بمباران شدید شهر بستان در دستور کار نیروهای عراقی قرار گرفت. دشمن برای باز پس گرفتن منطقه، در بعد از ظهر روز اول عملیات باتکی را طرح کرد که بر اساس آن قرار بود نیروهای دشمن با تاریک شدن هوا از سه محور حمله خود را آغاز کرده و در شهر بستان با یکدیگر الحاق کنند. هدف این بانک باز پس گیری شهر و تمام منطفه تصرف شده بود. قرار گاه نیرو های شیب از شمال و قرارگاه فرماندهی لشکر ۵ مکانیزه از جنوب، فرماندهی این عملیات را بر عهده داشتند. این دو قرارگاه ثابع سپاه چهارم ارتش عراق بودند. همچنین دشمن تصميم گرفت علاوه بر پل سابله و پل تعاون، دو پل مهندسی دیگر برای عبور یگان ها روی رودخانه سابله نصب کند و در محور رودخانه نیسان، پل تعاون و شهر بستان پیشروی کنند، بدین ترتیب، در ساعت ۲۲، ستون اول دشمن که تپپ گارد پیشاپیش آن قرار داشت، پیشروی خود را از منطقه تجمع شیب آغاز کرد ولی در داخل تنگه با مقاومت شدیدی روبه رو شد. در این حال، با آنکه تیپ ۳۲ نیروی مخصوص دشمن برای تقویت این ستون وارد عمل شد، ولی اوضاع بهبود نیافت. چنان که سرانجام ستون دشمن روز بعد با عقب نشینی کردند.
همراه باشید
✵✦✵
#طریق_القدس
#بررسی_عملیاتها
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 ملازم اول، غوّاص ( ۳۲ )
🔸خاطرات محسن جامِ بزرگ
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
کلاش را گذاشتم بالای دیوار ساختمان بخشداری تا از آن بالا بکشم. با این کار دستی دستی، خودم را در دام انداخته بودم. آقا مصیب، جمشید، جربان و احتمالاً قاسم هادیئی در یک چشم بر هم زدن مرا گرفتند و خُرد خُرد کتک کاری کردند! تصور کردم شوخی می کنند، اما لحظاتی بعد مشت و لگد پشت بندش آمد. مثل گوسفند قربانی دست و پایم را گرفتند، بردند به هوا و کوبیدند زمین. حتی می خواستند پوتین هایم را درآورند و فلکم کنند. مثل اینکه فرمانده لشکر اسیر کرده باشند پشت سر هم می گفتند: اصلِ کار، فرمانده شان است، تا دیگر هوس نکنند قرارگاه ما را بگیرند!
درنگ و انفعال جایز نبود به همان حالت خوابیده تا آنجا که شد لگد پرت کردم، به هر جا که می خورد، علی الله. سِقر( واژه ای همدانی، به معنای سرسخت بودن) بودم و به این راحتی ها نمی توانستند کفش هایم را درآورند. مصیب با آن هیکل ورزشکاری اش افتاده بود رویم و بقیه مشغول باز کردن بند پوتین ها شدند. دیگر نای نبرد نداشتم. خودم را داشتم برای فلک آماده می کردم که چیزی به ذهنم رسید. گفتم: باشد بزنید. نوبت رقص ما هم می شود، بزنید!
پرسیدند: مثلاً چه کاری می خواهی بکنی. فرمانده شبیخون؟!
گفتم: شما فردا که نمی خواهید آب تنی کنید؟
تا این تهدید از دهانم بیرون آمد. هر چهار نفر تاملی کردند و به همدیگر گفتند: نه این جزو برنامه کتک نبوده، ولش کنید، بسه بسه!
آنها به من رحم نکردند، به خودشان رحم کردند.
وقتی به آب می زدم، می گفتند: کوسه آمد! مثل آب خوردن شیرجه می زدم و با ده بیست متر زیر آبی، ناگهان پای یکی را می گرفتم و مثل کوسه می کشیدم زیر آب و طرف تا به خودش بیاید، دو سه قلپ آب خورده بود. آن بود که دست از سرم برداشتند و از فلک رها شدم. بلندم کردند و هِلم دادند داخل زندان. هر چه اعتراض کردم، داد زدم وقعی ننهادند و من هم اسیر شدم.
در کمپ اسرا بودیم که علی آقا آمد. با ناراحتی و گلایه پرسیدم: آخر این هم شد آموزش؟ این کارها که جزو برنامه نبود. چرا اینها جرزنی می کنند. خوب مرد و مردانه شکست را قبول کنند. دیگر کمپ اسرا و فلک و کتک برای چیست؟ این بچه ها از دیشب اینجا حبس اند؟
علی آقا که گویا اعتراض مرا وارد می دانست و خودش هم در این مصایب سهیم بود، حرفی نزد و بلافاصله دستور داد تا همه زندانی ها را آزاد کنند، اما علی تابش همچنان در بند بود. او از بس شلوغ کار بود و اذیتشان کرده بود، جدای از بقیه مچ دست و پاهایش را روی در ورودی ساختمان صلیب گونه بند کرده بودند، اما او دست بردار نبود و علیه آنها شعار می داد: شما بی معرفتید شما نامردید، ای بعثی ها! اگر مردید دست هایم را باز کنید!
علی آقا که دلش به رحم آمده بود گفت: اجازه بدهید کمی استراحت کند.
یکی رفت زیر کمرش، دولّا شد تا هیکل او کمی بالا بیاید و فشار بر دست هایش کمتر شود. علی گفت: آخیش. خستگی دست هایم درآمد و چند لحظه بعد دوباره ضبط اش روشن شد و بد و بیراه می گفت دوباره به همان حالت ولش کردند و او فریاد کرد: ای بی رین ها، ای ساواکی ها. میگویند اسرا را شکنجه نمی کنند، شما مرا کشتید نامسلمانها...!
بالاخره تابش هم آزاد شد.
علی آقا چیت سازیان رسماً عذرخواهی کرد و گفت: اگر در این آموزش اتفاقی افتاد و بعضی ها رنجیده خاطر شدند، من عذر می خواهم. البته یک مقدار زیاده روی شد، ولی من خواستم ورزیده و آماده تر شوید و آموزش هایی که در این چند وقت دیده اید به طور عملی اجرا کنید و تنوعی هم شده باشد.
به شادباش پیروزی در عملیات و روحیه بخشی به جمع، علی آقا پیشنهاد ورزش باستانی داد. گود زورخانهای، دایره ای آجرچین بود و میل زورخانه، کلاشینکف.
ما فقط دو جفت میل داشتیم که میل سنگین اش مال خود علی آقا بود. گاه گداری مرشد، نورالدین حمزه ای می آمد و دم می داد و صفا می کردیم. غیر از او هر کس هر چی بلد بود می خواند که هم می شد طنز و هم ورزش و ریتم شنا و چرخ اینها با خواندن های غیر حرفه ای تماشایی می شد. گاهی هم سعید بادامی که باستانی کار و مداح بود می خواند و میل می زد. روزی صحبت سر ورزش بود و حرف به وزنه برداری رسید. من گفتم که نحوه بلند کردن وزنه دو نوع است، یکی پرس کردن با یک ضرب و یکی دو ضرب.
پرسیدند: اینکه گفتی یعنی چه؟!
گفتم: از آنجایی که بنده ورزشکار هستم و رشته ام تربیت بدنی است، باید این مطلب مهم را برایتان عملی توضیح بدهم!
بچه ها خندیدند و نُچ نُچ شان بلند شد. دسته چوبی جارویی آنجا بود. یک دمپایی زدم طرف راست و یک لنگه دمپایی طرف چپش و بعد عملاً نشان دادم که وزنه بردار دو دستش را می زند داخل پودر مخصوص تا میله از دستش لیز نخورد. جلو می آید، حالت می گیرد. تمرکز می کند. نفس عمیقی می کشد و آن را حبس می کند و حمله می کند و وزنه را بلند می کند که این می شود: وزنه یک ضرب، پرس.
د
ر همین زمان وزنه دمپایی را با یک صدا بردم بالای سرم. سوت و هورا به هوا رفت. یک شیر پاک خورده در همان اوج صحنه عکس مرا گرفت و عکس به سرعت تکثیر و پخش شد، حتی عکس مرا برده بودند پیش حاج مهدی روحانی که خودش در همدان صاحب عنوان این رشته بود و گفته بودند: ببین جام بزرگ، آبروی شما وزنه بردارها را برده. ببین چه رکوردی زده، چه ژستی گرفته؟!
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
پیگیر باشید
#ملازم_اول_غوّاص
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی....
قصه این است،
چه اندازه کبوتر باشی
#کلیپ
#جبهه
#نماهنگ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 بررسی عملیاتهای دفاع مقدس
🔻 طریق القدس ۱۸
•┈••💠••┈•
🔅 واکنش دشمن
فرماندهی دشمن در ساعت ۳ بامداد به تیپ الوليد دستور داد، از پل سابله عبور کرده و سرپل را توسعه دهد تا نیروها از این محور بتوانند به سمت بستان حرکت کنند. توقف یگان های ستون اول و کندی در پیشروی یگان های ستون دوم سبب شد تا فرماندهی دشمن با استفاده از موفقیت به دست آمده در این محور، فرمان پیشروی به سمت بستان را صادر کند. یگان های ستون سوم به طور کامل از اجرای مأموریت خود باز ماندند، زیرا نتوانستند سرپل را اشغال یا حتی از آن عبور کنند. در روز دوم عملیات، فرماندهی دشمن به یگان های ستون دوم و سوم دستور عقب نشینی داد. علت شکست پاتک دشمن، بیشتر متأثر از عوامل زیر بود:
۱- حجم فراوان یگان های دشمن در منطقه ای محدود.
۲- سرعت و شتاب دشمن در طرح ریزی پاتک.
۳- مشارکت یگان هایی در پاتک
که مورد تهاجم نیروهای خودی قرار گرفته بودند و از روحیه و انسجام لازم برخوردار نبودند.
۴- مقاومت نیروهای خودی.
۵- اجرای آتش مناسب روی دشمن.
۶- به کار گیری مناسب سلاح های ضد زره.
بدین ترتیب، تلاش دشمن در روز اول، شب دوم و روز دوم عملیات به شکست انجامید. تصرف پل سابله به دست یگان های دشمن می توانست تمام دست آوردهای عملیات را مورد تهدید قرار دهد. در روزهای بعد، دشمن با وجود تلاش هایش در تنگه چزابه و پل سابله، موفقیتی کسب نکرد و نیروهای خودی پس از شش روز، منطقه تصرف شده را پاک سازی و تأمین کردند. نیروهای خودی در ادامه برای آزادسازی منطقه میان شمال رودخانه نیسان و جنوب رودخانه سابله، سعی در طرح ریزی عملیات کردند ولی با عقب نشینی ناگهانی دشمن به شمال رودخانه نیسان، نیروهای خودی بدون اجرای عملیات بر منطقه مسلط شدند.
همراه باشید
✵✦✵
#طریق_القدس
#بررسی_عملیاتها
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂