🍂
🔻 ملازم اول، غوّاص ( ۳۴ )
🔸خاطرات محسن جامِ بزرگ
•┈••✾❀🔹❀✾••┈•
سینه کشان، خودمان را تا زیر ارتفاعات باغ کوه رساندیم و در این مدت لحظه ای آیه وجعلنا از زبانمان نیفتاد. حالا در نقطه بین خط خودی و عراقی و البته نزدیک تر به خط خودی بودیم. صدای اذان از بلندگوهای نیروی خودی به گوش می آمد. حرف های تقی دوباره به یادم آمد. قرار شد نماز را همان جا بخوانیم. چه طور شد نمی دانم، ولی هر دو ایستادیم و چه اذانی دادیم، هر جمله اش به آب خنک قمقمه ای می مانست که جگرت را جلا می داد. کریم را فرستادم جلو و نماز دو نفره ای خواندیم که نپرس!
من که به منطقه کامل آگاه بودم به کریم گفتم: دیگر نیازی نیست دل سُره کنیم. تمام پوست شکم و سینه مان رفت. من اینجا را می شناسم اگر عراقی ها ما را ببینند شکشان نمی برد و فکر می کنند آمده ایم برای گشت معمولی.
همین کار را کردیم و به زیر ارتفاعات باغ کوه رفتیم و به سرعت به نقطه رهایی در خط خودمان رسیدیم.
محل تردد ما، منطقه پدافندی برادران ارتش و ژاندارمری بود و این رفت و آمدها آنها را مشکوک می کرد. باید برای خودمان پوششی امنیتی درست می کردیم تا موضوع لو نرود. علی آقا سفارش کرده بود با جیپ ارتشی خودش برویم یا اگر آن نبود روی تویوتا هیچ پرچم و آرمی و حتی پلاکی نباشد.
گاهی که سوار بر جیپ کره ای وارد منطقه برادران ارتش می شدیم. می دیدیم که ستوان و استوار و گروهبان است که خبردار در مسیر ایستاده اند! ولی ماجرا را نمی دانستیم، فکر می کردیم می آیند به استقبال ما! گاهی تا حیپ بیاید می رفتیم پیش سربازها و گپی و چایی می زدیم که بچه کجایی؟ چند ماه خدمتی و از این حرفها و دلداری و دل گرمی ها که خدمت اجباری، یعنی سربازی تمام می شود و برمی گردید پیش پدر و مادرتان و حالا کاری نداریم که به قول بچه ها این منطقه باغ کوه، واقعاً باغ خدمت بود و سیب بده و گلابی بگیر و صفا کن و حالش را ببر...
گاه گداری عراقی ها عشقشان می کشید توپی یا خمپاره ای می زدند و اینها هم جوابش را می دادند و می شد یک یک یا نهایت دو دو به نفع داور! آنها پشت خاکریز را گُل و گُل کاری کرده بودند، حتی تور والیبال بسته بودند و والیبال می زدند. علی آقا می گفت: آرامش منطقه را برهم نزنید! آهسته بروید آهسته بیایید. کاری نکنید که آنها بویی ببرند که مثلاً نیروهای سپاه آمده اند در منطقه و می خواهند کاری بکنند...
می پرسیدند: فرماندهان ما هم به گشت می روند ولی یکی دو ساعته برمی گردند. شما کجا می روید که تا دو روز نمی آیید!
می گفتیم: ما هم کارمان یکی دو ساعته تمام می شود، ولی می ایستیم خوب نگاه می کنیم.
روزی راز سر به مُهر خبردار ایستادن ستوان و استوار و گروهبان و سرباز را پرسیدیم.
گفتند: گاهی فرمانده محور با یک جیپ کره ای مثل جیپ شما می آید خط، تا وضع توپ خانه ۱۵۵ میلی متری و تانکهای چیفتن را چک کند. وقتی شما با این جیپتان می آیید، اینها از ترس دست و پای شان را گم می کنند و می پرند سرجاده، و خبردار می ایستند! ولی می بینند شمایید، دو تا دری وری نثارتان می کنند که این.... هر دقیقه و ثانیه ما را می کشند بیرون.
گفتیم: خیلی خوب! از این به بعد هر وقت ما آمدیم، چراغ می دهیم که یعنی خودمان هستیم و فرمانده محور شما نیستیم.
این قصه را به علی آقا گفتم و از او استفتایی هم کردم: وقتی از گشت برمی گردیم و منتظر ماشین هستیم، این برادرهای ارتشی به ما چای می دهند، ولی وضع تدارکاتشان تعریفی نیست.
پرسید: راست می گویی واقعا؟
- بله من سربازی رفته ام. این طفلک ها ارزاقشان سهمیه ای است، روانیست ما از چای و قند آنها بخوریم.
به دستور علی آقا کمک های انسان دوستانه آماده کردیم و یک کاره و بیکاره رفتیم احوال پرسی.
یک کارتن ده کیلویی قند حبه، دو بسته چای والفجر که در آن سالها چای کوپنی کم کیفیتی بود با پاکت های زرد رنگ که ضرب المثل شده بود. بعضی دوستان می گفتند که این چای ها را یک بهر دم کرده و دوباره خشک کرده اند!. به همراه چندتا دبه یا شیشه مربا و ترشی و مخلفات دیگر. آنها از این همه محبت ذوق زده شده بودند و روابط ما حسنه تر شد.
علی آقا دستور داد: یکی از اتاق های خانه های متروکه روستای تپه توتیان را تمیز و مرتب کنید و با چند تا دبه آب و پتو و خرت و پرت بشود مقر شماره دو. راحت بروید آنجا استراحت کنید تا ماشین فرماندهی برسد و شما را انتقال دهد. ضمناً آنها هم مشکوک نمی شوند و قند و چای این بندگان خدا هم صرف شما نمی گردد.
به دلایل مختلف هر روز گشت نبود. برای همین تیم به تیم به فاصله استراحت می کردیم و برنامه های عبادی، سیاسی، فرهنگی و ورزشی به راه می شد.( بعد از نماز، صبح زود، صبحگاه مشترک خودمان، تلاوت قرآن، دعای امام زمان که حسن نادری می خواند و پایان هر فرازش آمین محکم می گفتیم. اللّهُمَّ ارزُقنا تَوُفیِق الطّاعَهِ. آمین.)
یک روز در میا
ن هم نرمش و راهپیمایی برای آمادگی جسمانی داشتیم. جهاد سازندگی بخش زیدی از دشت ذهاب را برای کشاورزی شخم زده بود. می افتادیم داخل زمین، چهار پنج ردیفه و روی پای چهار، یک، دو سه پا را محکم می کوبیدیم روی این کلوخها و خردشان می کردیم. به علی آقا می گفتیم: علی آقا مگر ما تراکتوریم که باید این زمین های شخم زده را دوباره شخم بزنیم. نکند با جهاد قراردادی بسته اید؟
با ضرب چهار علاوه بر خرد کردن کلوخ ها سرود هم می خواندیم. سعید چیت سازیان می خواند:
دیدم دشمن!
جواب می دادیم: خنجر کشیدم!
سینه اش دریدم!
گفتم ترسو!
گفتم رِقّو!
چریک الله!
همینه همینه....
عرقمان که در می آمد می رفتیم بالای پشت بام مغازه های متروکه تعمیرگاه های کنار بخشداری و از ارتفاع دو سه متری جفت ما می پریدیم پایین.
سید هاشم حسینی از بچه های تخریب تیپ و چند نفر دیگر دم می دادند که:
امام اول؟ علی
روح عبادت؟ علی
همسر زهرا؟ علی
سجده اول؟ علی
شافع محشر؟ علی
سجده دوم؟ علی
یار پیمبر؟ علی
غرقه به خون شد؟ علی
علی علی یا علی، علی علی یا علی
سروان ابوغانم، افسر عراقی که در مریوان اسیر شده بود با ما همکاری می کرد، مسئول محور بود و منطقه بشگان و تنگه هوان را خوب می شناخت.
•┈••✾❀🏵❀✾••┈•
پیگیر باشید
#ملازم_اول_غوّاص
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نماهنگ «فتحالفتوح»
آزادسازی بستان
دلتنگیهای نا تمام
#کلیپ
#جبهه
#نماهنگ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 بررسی عملیاتهای دفاع مقدس
🔻 فتح المبین ۱
•┈••💠••┈•
🔅 موقعیت و وضعیت منطقه
منطقه عمومی عملیات فتح المبین در غرب رودخانه کرخه واقع شده است که از شمال به ارتفاعات بلند و صعب العبور تیشه کن، دالپری، چاه نفت و تپه سیپتون، از جنوب به ارتفاعات بلند میشداغ، تپه های رملی و چزابه (شيب)، از شرق به رودخانه کرخه و از غرب به مرز بین المللی در شمال و جنوب فکه محدود می شود. زمین این منطقه از سه قسمت کوهستانی، تپه ماهوری و دشت تشکیل شده است و اختلاف ارتفاع آن از سطح دریا حدود ۲۱۰ متر است.
بخش هایی از غرب و جنوب منطقه را تپه های رملی پوشانده است. در این منطقه، رودخانه کرخه از شمال به جنوب شرقی جریان دارد، رودخانه فصلی چیخواب در تابستان خشک و به هنگام بارندگی سیلابی می شود و عبور از آن محدود به پل های موجود بر روی محور دزفول - دهلران می باشد و رودخانه روفائیه که از آب های دامنه های جنوبی ارتفاعات شاوریه و تپه ۳۵۰ و شمال دشت عباس تشکیل شده و سواحل آن دارای شیب ملایم است، به هنگام بارندگی تحرک نیرو را برای مدتی، محدود و کند می کند.
عوارض حساس منطقه عبارتند از: رشته ارتفاعات ۳۳۶، ۳۴۳، ۳۵۰ و ارتفاع شاوریه که بر محورهای پل عین خوش مسلط است، تپه علی گره زد، تپه ابو صلیبی خات، دامنه های جنوبی ممله و کمرسرخ، بخش های شمالی ارتفاعات تينه معروف به عین خوش و دامنه های غربی ارتفاعات تینه که بر محور ابوغریب به رودخانه دویرج مشرف هستند.
عوارض دیگر شامل تپه برغازه، ارتفاعات رقابیه و دامنه های شمالی ارتفاعات میشداغ، تنگه ذلیجان و پل نادری می باشد. جاده های آسفالته دزفول به دهلران، عین خوش به چم سری، امامزاده عباس به چاه نفت، جاده تنگه ابوغریب و پل های احداث شده روی رودخانه های چیخواب و دویرج از مهم ترین راه های مواصلاتی منطقه هستند.
موقعیت منطقه و عوارض حساس آن، آرایش خاصی را به دشمن تحمیل کرده بود که آگاهی نیروهای خودی از آن، زمینه وارد ساختن ضربات سهمگین را بر دشمن فراهم کرد.
استعداد و گسترش نیروهای دشمن
عراق در این منطقه لشکرهای ۱ و ۱۰ زرهی را تقویت و مستقر کرده بود و لشکر ۳ زرهی نیز احتیاط منطقه بود.
✵✦✵
#طریق_القدس
#بررسی_عملیاتها
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂