eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 نقش غرب درتطهیر تاریخ «پهلوی» 3⃣ ▪︎سلیمی نمین ┄❅✾❅┄ روند رژیم پهلوی، کاملاً به سمت گسترش استبداد بود. اینطور نیست که استبداد به تدریج به عقلانیت نزدیک شود و خود را اصلاح کند؛ به خصوص استبدادی که پایگاهی در ایران ندارد. مثلاً درباره استبداد قاجار، می‌شد امید داشت که قاجار اعتراض مردم را تا حدی بپذیرد و تغییراتی را ایجاد کند، چراکه پشتیبان خارجی نداشت و به قدرت مردم متکی بود. در دوران قاجار شاهد بودیم وقتی اعتراضات مردم که صورت می‌گرفت، شاه قاجار به خواسته‌های مردم تن می‌داد؛ در دوران پهلوی نه‌تنها اینطور نبود بلکه روز به روز استبداد، تندتر و ابعاد آن گسترده‌تر می‌شد. با نگاهی به وقایع سال ۵۵ و حکومت پهلوی می‌بینیم که ساواک بر همه امور مسلط بود و حتی اگر کسی یک «شب‌نامه» هم می‌خواند به چند سال زندان و شکنجه محکوم می‌شد. بنابراین استبدادی که پشتوانه خارجی دارد و از طریق کودتا روی کار آمده هرگز به مرور زمان در مسیر اصلاح قرار نمی‌گیرد و کشور را رو به بهبود نمی‌برد. 🔸همچنین ادعا می‌شود در دوران پهلوی رفاه مردم قابل قبول و خوب بوده است؛ شواهد تاریخی این ادعا را می‌پذیرد؟ این حرف هم خلاف واقعیت است که در آن دوران ملت ایران رفاه داشتند؛ خیر! کتاب «خاطراتِ علم» وزیر دربار شاه را بخوانید، او اعتراف می‌کند که ۷۰ درصد مردم ایران در روستاها هستند و در «فلاکت مطلق» زندگی می‌کنند؛ یعنی آب، حمام، آموزش، جاده هیچ امکانات اولیه‌ای نداشتند. ما کوتاهی کردیم و حتی خاطرات افراد وابسته به پهلوی را در این زمینه منعکس نکرده‌ایم. برای مثال استاندار خراسان طی بازدید از روستاهای سرخس که مرز شوروی سابق بود، می‌گوید: «دیدم که مردم نه برق، نه آب، نه بهداشت و نه مدرسه نداشتند و هیچ امکاناتی نبود.» ۷۰ درصد جمعیت ایران در روستاها از رفاه و امکانات اولیه مثل داشتن یک حمام کوچک محروم بوده‌اند! مردم کشور فاقد ابتدایی‌ترین امکانات بشری بودند درحالی‌که ایران، اولین دارنده منابع گازی است. حتی در تهران لوله‌کشی گاز تا سال ۵۷ وجود نداشت. لوله‌کشی آب تهران هم در دوران محمد مصدق که ضد پهلوی، آمریکا و انگلیس بود، صورت گرفت. تا زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، مردم تهران آب خوردن خود را از جوی‌ها و آب‌انبارهای مملو از زباله و حیوانات تأمین می‌کردند. پیش از انقلاب از لحاظ امکانات بسیار ضعیف بودیم، حتی میان دو شهر تهران و مشهد، جاده آسفالت کامل، کم‌عرض و یک‌طرفه نداشتیم و نصف این مسیر «شنی» بود. تمام بزرگراه‌های امروز، بعد از انقلاب ساخته شده است. با توجه به این حقایق تاریخی، روند استبداد در دوران پهلوی هرگز به طرف اصلاح و پیشرفت نمی‌رفت، لذا انقلاب در ایران موضوعی ناگزیر بود. ┄❅✾❅┄ ادامه دارد • جهاد تبیین 👈 نشر مطالب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 تونل وحشت 🔸 علی زابلی (خواجه‌علی) روز اولی که می خواستیم وارد اردوگاه بشیم غروب بود و موقع اذان، برای عبور از تونل وحشت نوبت اتوبوس ما شد، عراقی‌ها صدا زدند که اول مجروحین را ببرید. من رفتم کمک حسین آقا اهوازی و ۲ نفر دیگه که از ناحیه دو ران، پاشون قطع بود و وضعیت حسین آقا نسبت به اونا بهتر بود، گفت اونا رو ببرید که مشکل دارند. یک دفعه بیشتر بچه ها برای در امان ماندن از کتک عراقیا هجوم آوردند بطرف مجروحین ولی نگهبان فریاد زد که مجروحین داخل ماشین باشند بقیه بیان بیرون. من رفتم که اولین نفر باشم. به بچه ها گفتم پاچه‌هاتون رو بالا بزنید که به راحتی و سریع بتوانیم بدویم چون لباسها پاره شده بود و به پاها گیر می کرد و نمی‌شد که با سرعت بدویم. گفتم وقتی از اتوبوس پیاده شدید با سرعت تمام شروع به دویدن کنید. همین‌که خواستم از اتوبوس پیاده شم نگهبان یقه منو گرفت و با یک توگوشی پرتم کرد پایین، دستپاچه شدم و با سرعت از تونل به بیرون دویدم و نزدیک درب سالن با قدرت تمام پرش کردم داخل راهرو و لیز خوردم به داخل اطاق، نگهبان آمد، دستم رو گرفت و افسر عراقی نگذاشت که کتک بزند. فکر می‌کردم کتک نخوردم. وقتی داخل آسایشگاه، پشت همدیگه رو ماساژ می‌دادیم آخر شب دردهام شروع شد. چیزی حدود ۳۰ ضربه رو بچه ها شمردند این ضربه ها ردشون مانده بود و کبود شده بودند. 🔹آزاده تکریت ۱۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔹 ناگفته‌های عملیات بدر (۲۳)       محسن حسینی نهوجی مسئول دفتر وقت سردار صفوی                      ✺✺✺✺✺✺  حسن روحانی که قبلا از موضع دلسوزی برای انقلاب اسلامی و با دغدغه پیشگیری از کودتای احتمالی سپاه پاسداران، درصدد محدود کردن و جلو گیری از توسعه ساختار و استعداد و ارتقاء توان و حتّی ادغام سپاه در نیروهای مسلح بر آمده بود، به عنوان نماینده مجلس و جانشین فرمانده عالی جنگ برای فرماندهی "نبرد بدر" در حالی عازم قرارگاه خاتم (ص) در خوزستان شد، که حفظ پرستیژ خود را در نجوشیدن با غیر فرماندهان تصوّر می کرد و از همان روز نخست اعلام داشت که به دلیل ناراحتی معده و عدم سازگاری غذای قرارگاه، بایستی از اهواز برایشان غذا تهیه کنیم. پیگیر باشید حماسه جنوب - خاطرات @defae_moghadas 🍂
🍂 🔹 ناگفته‌های عملیات بدر (۲۴)       محسن حسینی نهوجی مسئول دفتر وقت سردار صفوی                      ✺✺✺✺✺✺  قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) همچون سایر مراکز و مناطق جبهه، از قداست و معنویتی برخوردار بود که افراد خاص به برخی از جهات آن توجه بیشتری داشتند. سرهنگ ( شهید) بابائی خلبان متعهّد و شجاع نیروی هوائی ارتش جمهوری اسلامی، که چند مرتبه پوشیدن لباس خاکی ساده و عدم نصب درجه موجب عدم شناسائی و منع ورود و تأخیر وی در جلسات فرماندهان ارشد قرارگاه شده بود، در پاسخ تأکید مکررم که اگر لباس فرم بپوشید و درجه نصب کنید، با شناخت شما، ترددتان با سهولت انجام خواهد شد، با عذرخواهی بابت مراجعه ام به دژبانی برای هماهنگی ورودش، با بغض گفت در آن صورت از لذّت امر و نهی و سر و کله زدن با سربازان و بسیجیان امام خمینی محروم خواهم شد. در مورد دیگری، وقتی از جناب سرهنگ (شهید) حق شناس رابط قرارگاه و نیروی هوائی که گمان می کردم، برای آفتاب گرفتن هر روز عصر روی صندلی مقابل در ورودی سنگر می نشیند، پرسیدم جناب سرهنگ زیاد آفتاب نمی گیرید؟ با بغض گفت شما به دلیل حشر و نشر مدام، نگران جدا شدن از بسیجی ها نیستید. من که برای تزکیه روح و خودسازی به آنها محتاجم، می ترسم همیشه توفیق نشستن در کنار آنها را نداشته باشم. مورد دیگر توجّه مقام مسئول دیگری بود که علیرغم اقتضای وسعت و حجم کار و اهمیت امورش به داشتن دفتر و تشکیلات وسیع در تهران، اجازه نمی داد عناصر اجرائی با بی پروائی اموال بیت المال را بازیچه هوسهای اشرافی گری و لو امور سازمانی کنند. با این حال انتظار می رفت وقتی چنان شخصیت سیاسی مدّتی در قرارگاه عملیاتی خاتم الانبیاء (ص) مستقر شود، ما ناچار شویم اتاقها و عناصر و وسائل اداری مان را در اختیار مسئولان و عوامل اجرائی ایشان قرار داده، با تحمّل مشقّاتی چند کانکس برای انجام امورمان در اطراف قرارگاه نصب کنیم و کارکنان مان به دلیل حیطه بندی حفاظتی، در فاصله دور تر از ما مستقر شوند. پیگیر باشید حماسه جنوب - خاطرات @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از ایتایار
🍂 طنز جبهه «آموزش نظامی فریبرز» •┈••✾✾••┈• 🔹 روز اول استقرارمان در پادگان به پایان رسیده بود که معــاون فرمانده آمد و گفت: بچه‌ها شما آموزش دیده اید؟ همــه بــا صدای رسا گفتند: بله! اما فقـط فریبـرز بـود کـه چنـد روزی در پادگان آموزش دیده بـود. آن هـم فقـط کار با اسلحه و یک سیر مطالب تئوری و... را بلد بود. جناب معاون گفـت: خوبـه خوبه! به نوبت بروید و از اسلحه خانه، اسلحه خود را تحویل بگیریــد. به ترتیب و مثل بچه مدرسه ای ها در صف ایستادیم و هر کدام یک ژ-3 با مقداری فشنگ تحویـل گرفتیـم. وارد آسایشـگاه پادگان شدیم کـه تعدادی اتاق داشـت... بسـیاری از بچه‌هـا اسـلحه ندیده بودند و بـا ترس و احتیاط با اسلحه شان ور می‌رفتنـد. یکی از بچه‌هـا گفـت فریبـرز تـو که آموزش دیدی بایـد بـه ما هـم یاد بدهى، ما هیچی از ایـن تفنـگ هـا سر در نـمی‌آوریم. فریبـرز سرش را خاراند و گفت: باشه بچه‌هـا از فردا آمـوزش نظامـی شروع میشه، البتـه پنهانـی... زشـته بقیـه بفهمنـد مـا هیچی بلد نیسـتیم... مـا حال و حوصلـه آمـوزش نظامی نداشـتیم و فریبـرز خیلـی بی خیـال داشـت با اسلحه ور می رفـت. ایـن را مـی دانست که باید سر اسلحه را بـالا بگیـر و تسـت کند. آنقدر ذوق زده بـود کـه همـان داخل سوله سر اسلحه را بـالا گرفـت و بـا یـک ژسـتی جلـوی بچه‌هـا ماشـه را چکاند...کـه!؟ ناگهـان صدای مهیب شـلیک در گوشـم پیچیـد و لگـد اسـلحه فریبـرز را بـه عقـب پرتاب کرد و او به کناری افتاد. مهتابــی مســتطیلی بــالای سرمــان کنــده شــد و با گچ و خاک آمد پائین و خورد تـو سرمان.. فریبرز تـازه فهمیــد کــه فشـنگ داخل اسلحه را بیرون نیاورده اسـت. پیش خودمان گفتیم: بـه بـه چـه کسـی می خواهـد بـه ما آمــوزش بدهد!؟بچه‌هــا همه ترسیده بودند و می‌گفتند: چــه کار می کنی؟ نکشی ما را؟!... فریبــرز با آرامش و خونـسـردی گفــت: ای بابا یادم رفتـه فشـنگ را در بیـاورم. طـوری نشـده کـه حـالا!!... بعد از مدتی صـدای دو، سـه تـا شـلیک دیگـه از داخـل اتاق هـا شـنیده شـد. فرمانـده بـا داد و بیداد و دلهـره و تـرس وارد آسایشگاه شدند و به بقیـه نیروها گفتتنـد: بگیرید، جمـع کنید این تفنگ هـا را از ایـن هـا! زود جمـع کنیـد اسلحه هـا را... فردا فرمانده همه مـا تـازه واردهـا را جمـع کـرد و گفـت: از امـروز باید آموزش ببینیـد. خدا رحم کرد کـه کسی دیروز تیر نخـورد، شمـا کـه کار بااسـلحه را هنـوز بلـد نیسـتید چرا می‌گید آموزش دیدیم!؟ یک آموزشی بدهـم بهتان کـه حظ کنید. حدود ده روز دمـار از روزگار مـا درآوردنـد، انـواع آمـوزش هایـی کـه بلـد بودنـد روی مـا امتحـان کردنـد. همــه مقــر را فریبــرز می دانستند و شبها برای تلافی برایـش جشن پتو می‌گرفتیم. تقصیر خودمان بود ناشی گری اول، کار دسـت مان داده بـود... •┈••✾💧✾••┈• نشر دهنده باشیم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 دفاع آخر ۸) آبادان در روزهای دفاع خاطرات سید مسعود حسینی نژاد ┄┅┅┅❀🌴❀┅┅┅┄ 🔹 مردم آبادان برای خروج از شهر دچار مشکلات فراوانی بودند، اما تعدادی از خانواده‌ها و جوانان آبادان ماندند تا در مقابل نیروهای مسلح عراقی مقاومت کنند. هرچند نیروهای مردمی مدافع شهر، هیچگونه سلاح مؤثر نظامی در اختیار نداشتند.  محاصره آبادان در حال شکل گرفتن بود و همچنان از سمت شمال آبادان پیش می‌آمدند. آنها با احداث دو پل شناور در منطقه مارد و سلمانیه و با عبور از رودخانه کارون، سه راه اهواز -آبادان و بعد آن، ماهشهر- آبادان را تکمیل کردند و آمدوشد به سمت این دو شهر دیگر امکانپذیر نبود. در این شرایط مردمی که در حال خروج از آبادان بودند را نیز به اسارت خود درآوردند. نیروهای بعثی در مسیر ساحل شمالی بهمن‌شیر تا روبروی ذالفقاری پیش آمدند و موقعیت خود را تثبیت کردند. حالا تنها مانع آنها برای ورود به آبادان رودخانه بهمن‌شیر بود و آبادان به شکل نعل اسبی در محاصره آنها قرار گرفته بود. دریاقلی، اوراق فروش اطراف ذوالفقاری که خود متولد چهارمحال بختیاری بود ولی مدتها در آبادان زندگی و امرار معاش می‌کرد، در گرگ و میش مغرب هشتم آبان ۵۹ متوجه نفوذ غافل‌گیرانه عراقی‌ها از رودخانه بهمن‌شیر می‌شود و مسافت ۹ کیلومتری از گورستانِ اتومبیل‌های فرسوده در کوی ذوالفقاری را تا نیروهای خودی با دوچرخه طی می‌کند تا به نیروهای مستقر در مساجد و هر نیروی نظامی دیگری برسد تا آنها را از یورش عراقی‌ها مطلع کند که سرانجام به سپاه آبادان رسیده و یورش عراقی‌ها را خبر می‌دهد. او در کشاکش این ماجرا بر اثر ترکش مجروح می‌شود و در راه انتقال به تهران در ۲۸ آبان ۵۹ به شهادت می‌رسد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂