🍂
🔻 سهمیه نان خشک
در عملیات فتح المبین به آشپزخانه میرفتم و غذا می آوردیم؛ در یکی از همین ایام بچهها گفتند «میروی غذا بیاوری، نان هم بیاور» غذا را گرفتم و روی تویوتا گذشتم؛ به آشپزخانه رفتم و گفتم «برای ما نان هم بدهید» مسئول آشپزخانه گفت «کمی جلوتر برو و کرکره را بزن بالا و نان بردار». رفتم انبار و دیدم، حدود 100 تا گونی روی هم انباشته شده است؛ برگشتم گفتم حاج آقا! نان نیست، از کجا بیاورم» گفت «دیروز نان خالی کردیم» ایشان آمد و خودش کرکره انبار را بالا داد و گفت «گونیها همهاش نان خورد شده است و سهمیه شما هر روز یک گونی نان خشک است».🤔
با تعجب نانهای خشک را که در پشت جبهه دور می ریختیم، گرفتم و با خود به مقر آوردم. آنهم از نوع سهمیهایش
@defae_moghadas
🍂
🍂
🍀 طنز اسارت 😅
✍ بند آسایشگاه 3
پس از صدور قطعنامه 598 توسط سازمان ملل ، که به آتش بس و پایان جنگ انجامید ، از جمله بند 3 آن .
برای بچه های اردوگاه ، آن بند قطعنامه ، توجه بیشتری را به خود جلب می کرد و چون بند « 3 » قطعنامه ، به بحث تبادل اسرا پرداخته شده بود
اما جالب این که در مقابل هر آسایشگاه هم بندهایی از طناب یا سیم برق بسته شده بود تا بچه ها ، لباس های شسته خود را روی آن آویزان کنند و از آن جائی که بند آسایشگاه 3 بدلیل کهنگی ، زود به زود پاره می شد ، بچه ها ، این بند را با بند 3 قطعنامه در کنار هم در مقام مقایسه قرار داده بودند و این طور به هم می گفتند : بند 3 به دلیل فرسودگی قابلیت اجرا و استفاده ندارد و هر وقت که مذاکرات دو کشور در این خصوص به بن بست می رسید ، می گفتند ، نگفتیم بند 3 پاره شد ، پس تبادل بی تبادل ، دنبال بند دیگری بگردیم !
و بند سه برای همیشه در ذهن خیلی ها ماند .
حاج صادق مهماندوست
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
4.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂
گفتگوی آزادگان در بدو ورود به خاک میهن و بیان احساس خود از رهایی از بند دشمن
@defae_moghadas
🍂
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
صبح را با شما آغاز میکنم
که عطر یادتان
معطر کند
تمام زندگیام را
#صبح_بخیر
🍂
@Hemasehjonob1
🔻 طنز جبهه
🔅 پياده روی
قبل از عمليات والفجر 10، يك گردان بسيجی از شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختياری، با پای پياده به سوی جبهه حركت كردند.
وقتی به خوزستان رسيدند، خبرنگارها با اشتیاق به سراغشان رفتند تا سوژه نابی دشت کنند.
يكي از آنها پرسيد: «انگيزهی شما از اينكه اين همه راه را پياده آمديد، چه بود؟
رزمندهی جوان که بدش نمی آمد خستگی در کند و به اطرافیان را بخنداند، دستی به سرش كشيد و با لهجه محلی خود پاسخ داد:
«اي آقا چی بگوم برات،
ما همه بد ماشینیم، اگه با ماشين اومده بوديم تهوع بهمون دست میداد، برا همين گفتیم پياده بیايم.»😅
کانال حماسه جنوب،
@defae_moghadas
🍂