🍂 آنسوی خط / ۴۵
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۸
سؤال: تو در نبردهای زیادی بودی. از کسانی که میشناختی، کسی هم کشته شد؟
نزار الخزرجی: بله! خصوصاً در مقرهای خطوط مقدم و در فرماندهی نبردها.
سؤال: از افسران بلندپایه هم کسی در بین کشتهها بود؟
نزار الخزرجی: بله! ما در میان افسران تلفات زیادی داشتیم، چون آنها مدام در خطوط مقدم حضور داشتند.
سؤال: به عنوان یک فرمانده، وقتی یکی از افسرانت یا سربازانت کشته میشدند، چه احساسی داشتی؟
نزار الخزرجی: یک احساس سخت. در جریان جنگ، یک رابطه احساسی گرم با دیگران ایجاد میشود. افسران و سربازان در یک سرنوشت مشترک با هم به اشتراک میرسند که اساس آن، همدوش حرکت کردن است. کار ما متمرکز بود بر کم کردن تلفات و عملاً هم تلفات نبردهایمان که با آن عراق را آزاد کردیم، کم بود. توانستیم جنگ را تمام کنیم و به این شکل موفق شدیم جان صدها هزار عراقی و ایرانی را از کشتار نجات بدهیم.
سؤال: تو رئیس ستاد ارتش بودی. تلفات ارتش عراق چه قدر بود؟
نزار الخزرجی: ارتش عراق حدود ۱۲۵ هزار شهید داشت، به علاوه ۸۰ هزار اسیر و مفقود.
سؤال: تلفات ایران را چه قدر برآورد میکنی؟
نزار الخزرجی: فکر میکنم بیشتر از عراق بود، ولی نمیتوانم عددی ارائه کنم.
سؤال: عددشان چه قدر بود؟
نزار الخزرجی: نمیتوانم عددی بگویم، ولی میگویم که نسبت تلفات ما [از بین افسران] در مقایسه با ارتشهای دیگر خیلی زیاد بود. حتی بعد از شرایط سختی که در سال [۱۹۸۳] در فاو و در سال [۱۹۸۵] در نبردهای شرق العماره و نبرد دروی بزرگ در منطقه سپاه یکم با آن مواجه شدیم، این احتمال وجود داشت که جبهه عراق از هم فرو بپاشد.
سؤال: داستان امواج انسانی چه بود؟ اینکه میگفتند ایرانیها با فرستادن سیلهای انسانی به میدان و با به کشتن دادن آنها پیروز میشوند؟
نزار الخزرجی: در این مورد بزرگنمایی و مبالغه شده است. ایرانیها بر بخشهای سبک اسلحه و نیروی انسانی و تفوق عددی تکیه داشتند. عراق به علت مشکلات مالی و نیروی انسانی قادر به ادامه جنگ نبود، در حالی که ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود.
سؤال: آیا جنگ میتوانست چند سال دیگر هم ادامه پیدا کند؟
نزار الخزرجی: بله، اگر به همان روش سابق باقی میماند، ادامه پیدا میکرد. البته به نظر من، عراق نمیتوانست ادامه بدهد، چون درآمدهایمان ته کشیده بود و بدهیهای وحشتناک شده و تلفات انسانیمان به نسبت جمعیت [کشور] بالا رفته بود، علاوه بر آنکه خطوط انتقال نفت هم بسته بود. در حالی که در طرف مقابل، ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود و ایران در آن زمان با بخشهای کمحجمی از سپاه پاسداران در جنگ شرکت داشت.
سؤال: در مورد حمله به کویت بفرمایید؟
نزار الخزرجی: وزیر دفاع و رئیس ستاد از حمله به کویت پس از این اتفاق خبر دادند که گفتم ما جنگ را از دست خواهیم داد. صدام جلسه را متشنج کرد و تصمیم ناخوشایندی گرفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۶
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۹
سؤال: بعد از پایان جنگ ایران و عراق و احساس صدام مبنی بر پیروزی، وی چه تغییراتی کرد؟
نزار الخزرجی: البته پایان جنگ آن طور که اتفاق افتاد، حتی صدام حسین هم انتظارش را نداشت! به همین دلیل در عراق جشن برگزار شد که مدتی ادامه داشت. پایان جنگ نقطه عطفی در شخصیت صدام حسین بود. او احساس کرد که قهرمان ملت و حافظ آن است و نه فقط محافظ عراق. او خود را محافظ خلیج فارس میدانست. او قبلاً میگفت این ملت برای دفاع از دیگران به کسی احتیاج دارد، زیرا دیگران قادر به این کار نیستند. وی معتقد بود باید موضع اعراب سختتر شود و اینکه کشورهای عربی و رهبران آنها این توانایی را ندارند که در جهان با چالشهای اساسی روبهرو شوند و فقط زبان زور را میفهمند.
سؤال: به خاطر موضعگیری در مورد جنگ، چه قدر علیه سوریه ابراز تأسف شد؟
نزار الخزرجی: او به شدت عصبانی بود و رژیم خود را در خط مقدم مبارزه با دشمنان ارزیابی میکرد. این طور نبود که ارتش را در مکالمات سیاسی دقیق مشغول کند. اما او در حال عبور از کلماتی بود که درد خود را نسبت به موقعیت بعضی از کشورهای عربی ابراز کند، به ویژه که او این درگیری را در متن درگیری بین ملت عرب و ایرانیان قرار داد. سرزنش او ابتدا متوجه سوریه و سپس لیبی و الجزایر بود. وی پس از تلاش برای بازگرداندن به پیمان عربی و همچنین کشورهای دارای موقعیت مناسب مثل عربستان، کویت و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، اردن و تا حدی مصر را در نظر گرفت.
سؤال: چه اتفاقی بین سال [۱۹۸۸] و حمله به کویت هنگامی که شما رئیس ستاد ارتش بودید، افتاد؟
نزار الخزرجی: صدام در نظر داشت که موفقیت وی در تضعیف انقلاب ایران و توانایی آن در خارج از مرزهای خود، محافظت از عراق، کشورهای حوزه خلیج فارس و سایر کشورهای عربی است. او در مورد اهمیت حفظ دروازه شرقی ملت عرب صحبت میکرد. وی معتقد بود این نقش که هزینه زیادی را برای عراق به همراه دارد، باید با احساس عمیق و سپاسگزاری از سوی کشورهای عربی قرین شود. وی انتظار داشت که اعراب پس از جنگ به یاری عراق بیایند و به کشورش کمکهای قابل توجهی کنند. او همچنین انتظار داشت که دنیای غرب از او سپاسگزار باشد، زیرا این انقلاب با آنها دشمن بود. او انتظار داشت همین کار را اردوگاه سوسیالیستی انجام دهد، زیرا انقلاب ایران تهدیدی برای ثبات جمهوریهای شوروی در آسیاست.
عراق [به زعم خودش] از جنگ پیروز درآمد، اما با احساس جراحت. بیش از هشت سال تمام پروسه توسعه متوقف شده بود و بسیاری از بخشها به عقب بازگشتند. بدهیهای کلان، پروژههای معطلمانده و بیکاری زیاد، صدام را از اعراب و جهان بسیار ناامید کرد! حتی نزدیکترین افراد وی حرکات و محل زندگی وی را نمیدانند.
من رئیس ستاد ارتش بودم. ما که برای ملاقات با او احضار شدیم، ماشینهای خاصی برده بودیم و سپس در جهات خاصی قدم میزدیم و بعد خود را در کاخ یا مقر او یافتیم. او عاشق این چیزهاست و میتواند شما را در کاخ، زمین کاروان یا ... ملاقات کند. در یک دفتر مرکزی مشخص اقامت ندارد. اگر بخواهد حرکت کند، به نگهبانان اطلاع میدهد. او شماره خیابانها را داد و به نگهبانانش گفت که او را به خیابان ۴۷ و از آن جا تا ۲۵ و غیره ببرند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۷
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱۰
سؤال: چه کسی جایگزین صدام است؟
نزار الخزرجی: بله، بیش از یک مورد شبیه وجود دارد. اما اگر به آنها نزدیک شوید، میدانید که آنها صدام نیستند. در مورد آنها اغراق وجود دارد. آنها در مراسم استتار استفاده میشوند، نه در استقبال و پذیرش نمایندگان.
سؤال: آیا او از مسموم کردنش با غذا میترسد؟
نزار الخزرجی: کسانی هستند که غذا و طعم آنها را بررسی میکنند. او به هر حال عاشق غذاست و من متوجه شدم که او به آرامی و با اشتها غذا میخورد.
سؤال: شوخی هم میکند؟
نزار الخزرجی: او عاشق خندیدن و شوخی کردن است و غالباً شوخی میکند، بخصوص با افرادی مانند عزت ابراهیم و لطیف ناصف جاسم. میخندد و شانههای خود را تکان میدهد. در جلسات آزاردهنده نیست. به هر حال، او مردی صبور است.
سؤال: آیا از عبارات خشن استفاده میکند؟
نزار الخزرجی: این طور نیست. او مؤدب است و از واژگان درشت استفاده نمیکند. نجیب، اما مسلط و توانمند است.
سؤال: چه زمانی احساس کردید که کویت را میتوان هدف قرار داد؟
نزار الخزرجی: بیش از یک ماه پیش تنشها علنی شد. عجیب است که در طول اجلاس عرب که حدود چهار ماه قبل از جنگ در بغداد برگزار گردید، صدام به امیر کویت، شیخ جابر آل احمد، بالاترین مدال عراق را اعطا کرد.
سؤال: اما او از موضعی بالا عمل میکرد که انگار ناصر جدید است؟
نزار الخزرجی: بیشتر از ناصر. حتی گفتم که تنش ظاهر شد. رسانهها شروع به نوشتن درباره افزایش قیمت نفت و سرقت نفت کردند. تماسهایی ایجاد شد، اما کدورت را برطرف نکرد. هیچ کس تصور نمیکرد که عراق که طرفدار وحدت عربی است، میتواند به کویت حمله کند و یک کشور عربی را از وجود خارج کند.
سؤال: آیا در فرهنگ ارتش عراق زمینهای وجود دارد که کویت به عنوان بخشی از عراق در نظر گرفته شده باشد؟
نزار الخزرجی: طبق بعضی اسناد قدیمی، کویت در دوره عثمانی بخشی از حیطه بصره بوده است. در زمان شاه، قاضی فراخوانی برای الحاق کویت به عراق وجود داشت. فراخوانی مشابه در دوران عبد الکریم قاسم مطرح شد. این موضوع وجود داشت، اما حزب حاکم در عراق، حزب بعث است که خواستار وحدت عرب میباشد. عراقیها به وحدت اعتقاد دارند، نه به اجبار گرد آمدن.
سؤال: از چه زمان موضوع تهاجم را فهمیدید؟
نزار الخزرجی: شب حادثه در خانهام خوابیده بودم. دبیرکل ستاد فرماندهی کل، سپهبد علاءالدین الجنابی، صبح با من تماس گرفت و از من خواست که به فرماندهی کل بروم. پرسیدم چه طور؟ وی گفت: «گارد جمهوری، نیروی هوایی و ارتش به اشغال کویت مبادرت کردهاند.» یک ربع ساعت بعد، وزیر دفاع، عبدالجبار شنشل، وارد شد و از همین طریق مطلع شد. تصور کنید که ارتش بدون اطلاع وزیر دفاع و رئیس ستاد، اقدام به ماجراجویی از این دست کرده بود. خیلی شوکه شدیم. کشور هدف، یک کشور همسایه عرب بود و ما شعارمان این بود که نه تنها در دفاع از عراق، بلکه برای اعراب جنگیدهایم!
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
پست جدید نمادین و بیارزش بود و به همین دلیل ماندگار نشد. من با دبیرکل ستاد فرماندهی کل تماس گرفتم و به او گفتم: «اگر کاری بود بفرمایید. من در خانه هستم.» این وضعیت من بود: مشاور نظامی ریاست جمهوری تا اینکه در سال [۱۹۹۶] کشور را ترک کردم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۹
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱۲
سؤال: در زمان جنگ کجا بودید؟
نزار الخزرجی: من در بغداد بودم و در هیچ کاری مشورت نکردم.
سؤال: چه کسی برنامه حمله به کویت را تدوین کرد؟
نزار الخزرجی: آنچه میدانستم این بود که صدام شخصاً با حضور حسین کامل و علی حسن المجید این طرح را انجام داد. آنها ممکن است دیگران را برای موضوعات فراتر از این استخدام کرده باشند، اما طرح حمله در میان این سه نفر بود.
سؤال: بعد از عزل، شما رفتار رژیم با خودتان چه تغییری کرد؟
نزار الخزرجی: آنها محافظانی را که از بستگان من بودند، بیرون کشیدند و خود از خانه من محافظت کردند. آنها نگهبانان من را به مکانی دیگر منتقل کردند و با نگهبانان امنیت ویژه قصی آمدند. کار نگهبانان جدید پیگیری و نظارت بر حرکات من بود. آنها اتومبیلهای امنیت خصوصی را در خیابان اول قرار دادند و تلفن مرا شنود میکردند. در عمل، بدون اعلام رسمی، این اقدام آنها به نوعی دستگیری خانگی من با نظارت شدید بود.
سؤال: ارتش عراق چگونه شکست خورد؟
نزار الخزرجی: باور کنید نمیخواهم آن روزهای دشوار را به خاطر آورم. روزهای دردناک و تحقیرآمیزی بود که درسهای بزرگی به ما داد. کشور را ویران کرد و ما تحقیر شدیم و ملت تحقیرشده به هیچ چیز اهمیت نمیدهد!
سؤال: آیا کل داستان کویت یک اشتباه جدی بود؟
نزار الخزرجی: من آن را یک اشتباه وحشتناک میدانم.
سؤال: قبل از عزل چند بار به کویت سفر کرده بودید؟
نزار الخزرجی: سه بارش را یادم میآید.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۰
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱۳(آخر)
سؤال: آیا دوست داشتید خانواده حاکم کویت را بازداشت کنید؟
خزرجی: البته! او چنین آرزویی داشت.
- آیا او فکر میکرد که همیشه در کویت زندگی خواهد کرد؟
- بله، انتظار وقوع جنگ را نداشت و محاسباتش اشتباه از آب درآمد. او بر این باور بود که غرب به نفت علاقه دارد و یکچهارم ذخایر نفت جهان در دستان مردی است که قادر به تثبیت مواضع خود میباشد. وی آمادگی تأمین نفت برای غرب را داشت، اما نمیدانست که جهان تغییر کرده، سازمان ملل متحد شکل گرفته و منافع قدرتهای بزرگ و حتی علوم نظامی دگرگون شدهاند.
در حقیقت، او از سیاست خارجی بیخبر بود و در این زمینه ضعف مرگباری داشت! او نمیدانست که چه تغییراتی در تصویر بینالمللی رخ داده است. در امنیت داخلی و تسلط بر مردم مهارت داشت، اما در سیاست خارجی ناآگاه بود. تصور کنید که پس از حمله به کویت، از اینکه رهبران عرب در کنار او نایستادند و مردم آن کشورها نیز برای سرنگونی حکومتهایشان قیام نکردند، شگفتزده شد!
عدم آگاهی وی از دنیای خارج موجب شده بود که سیگنالها را بهدرستی درک نکند. این همان اتفاقی است که در دیدار او با دیپلمات گلیسی - دیپلمات آمریکایی رخ داد. گلپسی در حال آماده شدن برای رفتن به تعطیلات بود و از طریق وزارت امور خارجه مأموریت یافت که با رئیسجمهور دیدار کند. او توضیح داد که کشورهای حوزه خلیج فارس در تلاشاند تا عراق را گرسنه نگه دارند و به زانو درآورند، و این عملی است که میتواند واکنش شدیدی از سوی ما به همراه داشته باشد.
گلپسی دستورالعمل خاصی نداشت و پاسخهای کلی ارائه میکرد. گلپسی به او گفت که سیاست آمریکا مداخله در اختلافات بین کشورهای عربی نیست و نگرانی خاصی ندارد؛ زیرا آنها خودشان میتوانند مشکلاتشان را حل کنند. این سخنان بهعنوان چراغ سبز تفسیر شد. تصور کنید که او شروع جنگ را نوعی خیانت دانست و گفت: «خیانتکار! خیانتکار!»
سؤال: آیا مسئله تا مرز جنگ پیش میرود و سپس حلوفصل میشود؟
خزرجی: بله، وقتی جیمز بیکر - وزیر امور خارجه آمریکا - خواستار دیدار با عزیز شد، او متوجه شد که این یک اولتیماتوم است و به دنبال آن جنگ خواهد آمد. او آمریکا را ضعیف دانست! صدام دستورات لازم را به طارق عزیز داده بود تا در مذاکرات سرسخت باشد. بیکر که اهداف کشورش را پنهان نمیکرد، به عزیز گفت: «عراق نابود خواهد شد و شما را به دوران اولیه بازخواهیم گرداند.»
سؤال: او در کجا پناه گرفت؟
خزرجی: این شیوه او بود، هیچکس از محل اختفای او آگاه نبود.
سؤال: آیا او از واکنش شورویها شگفتزده شد؟
خزرجی: بله، اتحاد جماهیر شوروی به او گفتند: «شما میخواهید ما را در معرض خطر یک جنگ جهانی قرار دهید، آنهم بدون اینکه در این مورد با ما مشورت کرده باشید.»
سؤال: داستان قیام جنوب و شمال پس از جنگ کویت چیست؟
خزرجی: فشارها بسیار زیاد شده بود و هنگامی که تلاش میکرد از زیر این فشارها خارج شود، این اتفاق رخ داد. حتی احساسات میهنی باید کنترل و هدایت شوند تا در مسیرهای متناقض حرکت نکنند.
متأسفانه شورشیان در جنوب، ارتش و نهادهای حکومتی را هدف قرار دادند. ارتش، بهجای پیوستن به قیام، درگیر درگیریهایی با مردم شد. هدف ارتش این بود که در برابر قیام آمادگی داشته باشد و به صدام وفادار بماند. اطلاعات من نشان میدهد که رهبران و فرماندهان در واکنش به احساس تحقیر و فریب، تصمیم گرفتند که صدام را سرنگون کنند.
سؤال: چه چیزی منجر به سرکوب قیام جنوب پس از جنگ کویت شد؟
خزرجی: سرکوب قیام جنوب توسط گارد جمهوری، نیروهای امنیتی و بخشی از ارتش انجام شد. در آن زمان، صدام حسین اعضای شورای فرماندهی انقلاب و رهبری ملی حزب را به مناطق مختلف فرستاد و به آنها اختیارات گستردهای داد.
از جمله این افراد، عزّت الدوری، طاها یاسین رمضان و حسین کامل بودند. صدام اعضای رهبری را در چند منطقه مستقر کرد. در شهر صدام (بغداد)، درگیریهایی رخ داد که باعث تلفات هر دو طرف شد، اما در نهایت قیام سرکوب گردید.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۱
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
یک دیدار، یک وداع
ساعت ۳ بعدازظهر ۵۹/۱۰/۲۷ فرصتی شد به دیدار دکتر چمران بروم. گفته بودند ایشان در استانداری است. به اهواز که رسیدم، بلافاصله زنگ زدم. ایشان گوشی را گرفت.
گفتم: «تا یک ساعت دیگر خدمتتان میرسم.»
گفت: «چرا یک ساعت دیگر؟»
گفتم: «سر و وضعم ناجور است. اگر اجازه بدهید حمامی بروم و بعد خدمت برسم.»
گفت: «با هر وضعی هستی بیا. اینجا حمام پیدا میشود!»
در استانداری منتظر بود. با پای گچ گرفته به استقبالم آمد. مرا به گرمی در آغوش گرفت. فرمود: «سرگرد قهرمان! روزهاست آرزوی دیدنت را داشتم.»
بدنم داغ شده بود. خودم را لایق گفتار و رفتار این مرد بزرگ نمیدانستم. این ملاقات تا حدود ۲ نیمه شب طول کشید.
همه صحبتهایمان درباره جنگ بود. ایشان بیشتر مایل به شنیدن بود. از عملیات نصر پرسید. بهطور مفصل و لحظه به لحظه هر چه اتفاق افتاده بود بیان کردم. از ماجرای بولدوزر، از پخش صدای تانک، از جریان شناسایی قبل عملیات و خلاصه از هر چه این مدت تجربه کرده بودم.
با او درد دل کردم که بعد از پاتک عراق در روز هفدهم، دشمن در زمین باز بود و اگر نیرو میرسید، بهترین فرصت بود تا همهشان را نابود کنیم.
درباره شهادت دانشجویان سؤال کرد. واقعیت امر را برایشان توضیح دادم. دکتر چمران اطلاعات نظامی بسیار بالایی داشت. به تمام ریزهکاریهای عملیات تهاجمی و پدافندی آگاه بود.
ساعت ۱۰:۳۰ شب یک سینی غذای مفصل آوردند. از کسی که غذا آورده بود پرسید: «از این غذا، رزمندگان خط خوردهاند؟»
گفت: «خیر! چون شما میهمان داشتید، این غذا را آماده کردیم.»
گفت: «غذای ایشان را بگذارید، سهم من را به منطقه بفرستید. برای من غذای خط بیاورید.»
گفتم: «اگر اجازه بدهید من هم غذایی را بخورم که شما میل میکنید!»
ایشان قبول کرد.
بعد از غذا، صحبتمان درباره جنگ ادامه پیدا کرد.
گفت: «میخواهیم در منطقه رملی حرکتی بکنیم. داریم درباره حرکت روی رمل بررسی میکنیم.»
گفتم: «تانک شصت تن وزن دارد و به راحتی میتواند از رمل عبور کند. مگر آنکه زمین آنقدر شُل باشد که تا بالای شنی تانک فرو برود، وگرنه این وزن، رمل را میکوبد و مانعی برای حرکت تانک به وجود نمیآورد.»
دکتر چمران در ادامه صحبتهایش گفت: «من اول به جنگ فکر میکنم و بعد به ایجاد وحدت بین مسئولین؛ تمام تلاشم در این جهت است. ما نباید به جان هم بیفتیم، باید اتحاد پیدا کنیم تا دشمن را نابود کنیم.»
روز بعد کسانی که از دیدار من با دکتر چمران مطلع شده بودند، درباره شخصیت ایشان سؤال میکردند. به کسی که میپرسید میگفتم: «دکتر چمران مرد خدا و یک مؤمن واقعی است. حقالناس را ادا میکند. مدیری است توانا و به وحدت فرماندهی فوقالعاده اهمیت میدهد.»
صبح ۵۹/۱۰/۳۰ ساعت حدود هشت، آقا ناصر (موتوری) را صدا کردم تا با هم شناسایی برویم. این شروع شناسایی ما در غرب سوسنگرد بود. آقا ناصر در زمین بسیار ناهموار به سمت جنوب رودخانه نيسان راند. زمین قبلاً برای کشاورزی شخم خورده بود و رانندگی با موتورسیكلت؛ آن هم دو ترکه در چنین زمینی واقعاً کار سختی بود.
حدود چهار کیلومتر رفتیم. مواضع دشمن پیدا شد. آقا ناصر کنار یک گودال نگه داشت و گفت: «شما همینجا باشید، من میروم جلوتر، همه چیز را دقیق میبینم. اگر تیر خوردم شما معطل نشوید، برگردید. اگر از چنگشان فرار کردم، همینجا سریع نیش ترمز میزنم، سوارتان میکنم و با هم برمیگردیم.»
پس از چند دقیقه صدای تیراندازی عراقیها بلند شد. نگران شدم اما چند لحظه بعد دیدم گرد و خاککنان و با حرکات ماهرانه میآید. سریع ترمز گرفت، سوار شدم و به تاخت برگشتیم. با این شناسایی دقیقاً برایمان محل استقرار و استعداد دشمن مشخص شد و اینکه با گذر از داخل رودخانه نيسان تا نزدیکی پل الوان میتوان رفت.
فردای آن روز به اطراف رودخانه نيسان رفتم و ساحل آن را خوب برانداز کردم. پس از بازگشت از شناسایی ساعت یک بعدازظهر پیامی آمد و فرمانده تیپ مرا به قرارگاه احضار کرد. ایشان ابلاغ کرد: «به اتفاق معاون تیپ سرهنگ رادفر به دشت آزادگان بروید، فرمانده لشکر با شما کار دارند.»
این احضار برای ما خیلی عجیب بود. با توجه به رفتوآمدهای چند روز پیش، فکرم به طرف سرهنگ رضا و ناخدا بایندر رفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۲
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
يوم الرعد
مقارن ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، رژیم توسعهطلب و جنگافروز بغداد، در پی دریافت چراغ سبز از کاخ سفید، تهاجم سراسری ارتش بعث به خاک ایران اسلامی را با نام رزم «یوم الرعد» آغاز کرد و در همان روز نام عملیات از سوی رهبری رژیم بعث به کلیه واحدهای ارتش عراق ابلاغ شد.
▪︎نامه سری و فوری
از توپخانه صحرایی لشکر ۵ مکانیزه به گردانهای ۷ و ۱۲ توپخانه نیمه سنگین، گردان ۳۶ توپخانه صحرایی، گردان ۴۰ توپخانه صحرایی، گردان ۲۰ توپخانه نیمه سنگین و گردان ۱۳۸ توپخانه، شماره ۲۱۹۲ قادسیه صدام، عطف به نامه سری و فوری مدیریت عملیات نظامی به شماره ۹۷۵۷ در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ بدین شرح است: «به عملیات جاری که از ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ شروع شده است، نام قادسیه صدام اطلاق شود.»
سرهنگ دوم طارق عبد عمر از طرف توپخانه صحرایی لشکر، میگوید:
«در رأس ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹)، صد و نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق به طرف اهدافشان در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند. در همین لحظه، فرمانده کل قوا صدام حسین، در حالی که چفیه قرمزرنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود، بدون نصب درجات نظامیاش، وارد اتاق عملیات شد.»
عدنان خیرالله طلفاح، وزیر دفاع به او چنین گفت: «سرورم، جوانها ۲۰ دقیقه قبل به پرواز درآمدند.» صدام به او پاسخ داد: «تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.»
سرهنگ زرهی ستاد احسان المقدادی، یکی از افسران لشکر ۳ زرهی ارتش بعث، از هجوم اولیه سپاه سوم عراق به خاک ایران میگوید: «به ما گفته بودند برای زهر چشم گرفتن از رژیم اسرائیل، برای اجرای یک مانور نمایشی به مرز اردن اعزام میشوید. به همین منظور، یگان ما از مبدأ به سمت مقصد حرکت کرد و به محض اینکه خودرو سرتیب قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده لشکر سوم، به جایگاه وزیر دفاع، سپهبد عدنان خیرالله طلفاح نزدیک شد، فرمانده با ادای احترام به وزیر دفاع کار «سان» را که پنج ساعت تمام به درازا کشید، شروع کرد. پس از اینکه مانور لشکر تمام شد، عدنان خیرالله از فرمانده لشکر خواست تا در یک جلسه کاملاً سری که سایر فرماندهان عالیرتبه هم در آن حضور داشتند، شرکت کند. شاید هنوز جلسه تمام نشده بود که دستورهای جدید، یکی پس از دیگری، به سوی لشکر خسته و کوفته ما سرازیر شد. واقعاً گیج شده بودیم؛ اگر آنها ما را برای انجام مانورهای نمایشی به این جا آورده بودند، پس چرا از ما میخواستند تمام تانکها و ادوات زرهی را در مرز مستقر کرده، پاسگاههای ایران را هدف بگیریم؟! هنوز مات و متحیر بودیم که وصول دستور جدید همه اسرار را برایمان آشکار کرد. در حالی که هیچ حرکت عادی در نیروهای اندک پاسگاههای مرزی ایران به چشم نمیخورد، سرتیپ قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده که تازه از عدنان خیرالله جدا شده بود، کلیه واحدهای آتشبار را واداشت تا خمپارههایشان را به سرعت آماده کرده و گلولههای خمپاره را به سوی پاسگاههای مرزی ایران نشانه روند. برای همه ما روشن بود که با این اقدام یکجانبه به سوی شعلهور کردن جنگی وسیع پیش میرفتیم. نمیدانم... شاید در آن لحظات برای سایر افراد هم مثل من، دست زدن به چنین کاری واقعاً سخت بود و جانکاه؛ چون هر چه بیشتر میاندیشیدیم، هیچ دلیل و توجیهی برای این آتشافروزی نمییافتیم. در همین اثنا یکی از سربازها خودش را به من رساند و گفت: «قربان، این دستورها و این کارها یعنی چه؟! این طور که من میبینم، دست شر بالاخره کار خودش را کرد و آتش جنگ را به پا کرد!»
سرباز پاسخی نداد، ولی از نگاههایش فهمیدم که با من همدل و همفکر است. به همین سبب، او که به عنوان نماینده سربازها نزد من میآمد. خیلی زود در زمره یکی از دوستانم درآمد...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۳
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
همان طور که انتظار میرفت، رژیم عراق به باران تنش خمپارهها بر سر پاسگاهها و روستاهای ایران بسنده نکرد و لشکر ۳ زرهی را واداشتند تا با تمام ادوات زرهی و آتشبارهایش پاسگاهها و روستاهای ایران را گلولهباران کرده و آنها را در هم بکوبند. در اثنای گلولهباران روستاها، یکی دیگر از افسرها خطاب به من گفت: «قربان! توی این روستاها مردم بیگناه ایران زندگی میکنند، این طور نیست؟» گفتم: «بله، درسته!» پس چرا ما داریم آنها را میزنیم؟!
بیچاره نمیدانست که من خودم بیشتر از او به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال بودم که لحظهای ذهنم را رها نمیکرد. با این حال، به خاطر اینکه سؤالش را بیجواب نگذاشته باشم، گفتم: «ظاهراً اختلافات ایران و عراق به اوج خودش رسیده است.»
ساعت حدود پنج بعد از ظهر بود که به منطقه «حفر قریش»، اولین گذرگاهی که به سوی منطقه «سلیمانیه» در عمق خاک ایران امتداد مییافت، رسیدیم. کار گشت و شناسایی را از همان نقطه شروع کردیم. هنوز ساعتی نگذشته بود که تمام واحدهایم، پس از یک حمله سریع، به نقطه اولیه برگشتند. گزارشهای همه واحدها حاکی از آن بود که منطقه برای انجام یک عملیات آرام و بدون درگیری کاملاً امن و مهیاست. نیروهای زرهی پس از وصول گزارشهای ما به حرکت درآمده و خود را به گذرگاه شماره یک رساندند. برای انجام مرحله دوم عملیات، شناسایی به طرف آن سری شط که در خاک ایران قرار داشت، راه افتادیم. ساعت حدود ۹ شب بود که ما به نقطه مورد نظر در آن سوی شط رسیدیم. همه چیز طبق برنامه پیش میرفت. قرار بود در آن نقطه چهار تن از افراد نظامی ایران که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان عامل عراق گزارشهایی را به آن سوی مرز میفرستادند، به ما ملحق شوند. تصور میکردیم برای رسیدن آنها خیلی باید انتظار بکشیم، اما بر خلاف پندار ما، آنها خیلی زودتر خود را به آن جا رسانده و ساعتی را برای رسیدن ما چشم انتظار مانده بودند.
فرمانده لشکر، قدوری جابر محمود الدوری، به محض اینکه باخبر شد اوضاع مرتب است، به سرعت خود را به ما رساند و با آن چهار نظامی ایرانی تشکیل جلسه داد. نشست کاملاً سری آنها تا ساعت یک بامداد به درازا کشید. به سادگی میشد فهمید که آنها اطلاعات بسیار مهم و با ارزشی را برای ارائه به فرماندهی لشکر به همراه خود آورده بودند. از طرف دیگر، از آن جا که آنها هنوز هم پستهای خود در ارتش ایران را ترک نکرده بودند و تقریباً با تمام منطقه آشنایی کامل داشتند، قرار بود به عنوان راهنما نیروهای ما را به سوی اهداف مورد نظر هدایت کنند.
بالاخره جلسه آنها با فرمانده لشکر تمام شد و بلافاصله در پیشاپیش ما به راه افتادند. حالا ما با تانکها و نفربرها پیش میرفتیم و آنها با پای پیاده و شاید این هم جزئی از برنامه بود. حدود ۹ کیلومتر داخل سرزمینهای ایران پیش رفته بودیم که آن چهار ایرانی، در حالی که حسابی خسته و کوفته شده بودند، ما را متوقف کردند. برای پیشروی بیشتر لازم بود منطقه سریعاً شناسایی شود. به همین خاطر فوراً یکی از واحدهای گردانم را مأمور بررسی اوضاع کردم. با اطمینان مجدد از امن بودن منطقه، دوباره به راه افتادیم. سرانجام ساعت چهار و نیم صبح به منطقه «سلیمانیه» که در عمق خاک ایران قرار داشت، رسیدیم. در پی دستور فرمانده لشکرمان، تمامی نیروها در همان جا موضع گرفتند. همین که نیروها تقریباً در منطقه جاگیر شدند، دو دستور دیگر هم از سوی فرمانده صادر شد که میبایست در اسرع وقت به اجرا درآید: اول، مصادره تمامی خودروهای نظامی و شخصی ایران و دوم، دستگیری و بازداشت تمامی ایرانیها، اعم از نظامی و غیر نظامی.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۴
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
روایتی عراقی از عملیات فاو
اهمیت فاو در این است که این جنگ به مثابه خنجری جانکاه در پهلوی نظام اسبق عراق محسوب شد.
دیپلماسی ایرانی:
خاورمیانه یکی از پیچیدهترین و بغرنجترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب میشود. در این میان، عراق، کشوری که در سال ۱۹۲۱ تأسیس شد، یکی از پیچیدهترین و در عین حال حساسترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوری، توأم با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بینظیر بوده است. دوران حزب بعث را میتوان از تلخترین و خونبارترین وقایع تاریخ عراق توصیف کرد. دورهای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بیاندازه هیأت حاکمه، تاریخی بینظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازهای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتابهای بسیار، هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقیمانده و بسیاری از حقایق آن بیان نشده است. برای همین انتظار میرود باز هم کتابهایی درباره عراق نوشته شود و قصههای عجیب و غریب بیشماری از آن به گوش برسد.
سؤال: اهمیت درگیریهای فاو چیست؟
اهمیت فاو در این است که این جنگ به مثابه خنجری جانکاه در پهلوی عراق میشود. با اشغال آن، عراق از منطقه خلیج فارس جدا شد و تبدیل به تهدیدی برای کشورهایی که به عراق همراه بودند، مانند کویت و عربستان و دیگران شد. ضروری بود که عملیات هجومی خود را به این منطقه که ظرف ۲۸ ساعت موفق شدیم آن را آزاد کنیم، آغاز کنیم.
سؤال: چه کسی فرمان آزادی فاو را صادر کرد؟
فرماندهی آزادسازیها و رئیس ستاد ارتش که به طور سنتی تحت فرمان او نیروهای مسلح شامل نیروهای هوایی، دریایی و سازمان امنیت قرار داشتند، این فرمان را صادر کرد. بعد از ورود مداوم نیروی هوایی، این نیروها به طور مستقیم به آن مرتبط شدند. همین وضعیت درباره نیروی دریایی و سازمان امنیت و نهادهای توجیهکننده سیاسی و گارد جمهوری و صنایع نظامی نیز صدق میکند. به این معنا که ریاست ستاد ارتش عملاً فرماندهی لشکرهای زمینی را بر عهده داشت. طرح زمینی از جانب ما ارائه شد، در حالی که میشنیدیم نیروی هوایی و سلاحهای کشتار جمعی نیز به حرکت درآمدهاند و میخواهند جنگهای شهری را از طریق رادیو آغاز کنند.
سؤال: آیا شما مسئولیت هماهنگی میان نیروهای مختلف مسلح را نداشتید؟
این حرف صحیح است. همه چیز در انحصار فرماندهی کل قوا بود. اما رئیس ستاد ارتش که فرمانده فعلی نیروهای زمینی بود، قدرتی بر نیروی هوایی و نیروی دریایی و به همین ترتیب دیگران نداشت.
سؤال: بنابراین بعد از آمدن صدام، همه چیز عوض شد؟
بله، برای او این مسئله عملیاتی بود. نمیخواست کسی چیزی درباره سلاحهای ارتش بداند و آن را در دست یک نفر قرار داده بود. این شیوه بعد از هزینههای انسانی و مالی بزرگی که در جنگ متحمل شده بودیم، اتخاذ شده بود. اما درباره طرح هوایی، دریایی و موشکی، دستورات و اجرای آن از سوی فرماندهی کل قوا انجام میشد، بدون اینکه با ما هماهنگ شود. وظیفه من بود که درباره آزادسازی زمینها و طرحریزی برای لشکرها برای تحرک و از بین بردن نیروهای زمینی ایرانی از آن مناطق طرح بدهم.
سؤال: آیا صدام حسین مانند یک ژنرال با برخورداری از همه مسئولیتها در این مسائل دخالت و رفتار میکرد؟
بله، او طرحهایی از نیروهای زمینی، هوایی، دریایی و موشکی میخواست و برای خودش ستاد ارتش داشت و از طریق همه این طرحها، طرح کامل خود را پیاده میکرد.
سؤال: وقت فرا رسیدن ساعت صفر چگونه به شما ابلاغ شد؟
این در طرح لحاظ شده بود، مگر اینکه حالت خاصی پیش میآمد، مثل همراهی نکردن وضعیت آب و هوا، که دقیقاً در آزادسازی فاو اتفاق افتاد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۵
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
سؤال: معاون فرماندهی کل قوا، وزیر دفاع سرتیپ عدنان خیرالله نیز در آزادسازی فاو حضور داشت. نقش او چه بود؟
نقش چندان بزرگی نداشت، بلکه برعکس، به دلیل اینکه بدون اطلاع او اتفاقاتی افتاد، نقش او کاسته شد. همان طور که گفتم، ما حملات موشکی و هوایی را از طریق رادیو میشنیدیم.
سؤال: بنابراین تنها کسی که همه چیز را میدانست، فرمانده کل قوا بود؟
بله، او فرمانده کل قوا و مسئول اداره جنگ بود. بعد از جنگ فاو، شش درگیری به وقوع پیوست: آزادی شلمچه در شرق بصره، جزیره نفتخیز مجنون، منطقه الطیب الزبیدات شرق عماره، سانویه در گیلان غرب و شرق خانقین. سپس لشکرهای شمالی در منطقه حاج عمران و فاو و مناطق مجاور آن به حرکت درآمدند. یعنی در ۸ آبان ۱۹۸۸ توانستیم ایرانیها را شکست دهیم و آنها را تا خارج از مرزها و تا مسافتهای دور به عقب برانیم. این مسئله سبب شد امام خمینی با آتشبس موافقت کند و به این ترتیب جنگ متوقف شد.
سؤال: آیا این به این معناست که ارتش ایران شکست خورد؟
بله، ارتش ایران شکست بزرگی خورد. امام خمینی گفت که «جام زهر مینوشد» و آتشبس را میپذیرد. در حقیقت، او مجبور شد با آن موافقت کند.
سؤال: آیا در معرکه آزادسازی شهر فاو کارشناسان خارجی هم بودند؟
ابداً! هر چه در این باره میگویند، دروغ و عاری از حقیقت است!
سؤال: یعنی با شما هیچ کارشناسی از شوروی نبود؟
به هیچ وجه، به هیچ وجه.
سؤال: و نه حتی کارشناس عربی؟
ابداً! حتی آزادسازی فاو بدون اطلاع برخی از اعضای کادر رهبری انجام شد. معاون رئیس شورای رهبری انقلاب، عزت ابراهیم، خبرش را از رادیو شنید. صدام وقتی کاری را میخواست انجام دهد، همه طرفها را در حد توانشان موظف به انجام کاری میکرد، ولی به دیگران خبر نمیداد.
سؤال: از سلاحهای شیمیایی در این جنگ چگونه استفاده شد؟
دو طرف از سلاحهای شیمیایی استفاده کردند و این حقیقتی است که نمیتوان انکار کرد. ایران به شکل خیلی پیشپا افتادهای از آن استفاده کرد، در حالی که عراق از سلاحهای خیلی پیشرفتهتر و از طریق حملات موشکی و حملات هوایی به عمق درگیریها استفاده کرد. معروف است که استفاده از سلاح شیمیایی از صلاحیتهای فرمانده کل قوا، یعنی صدام، است.
سؤال: حرفهایی هست که گفته میشود در آزادسازی فاو، ایالات متحده به شما کمک کرد، به این ترتیب که تصاویر ماهوارهای از طریق سفارت خود در بیروت در اختیار شما گذاشت؟
این حرف را خواندم و دربارهاش سرلشکر تمام وفیق السامرائی نوشت. صحبت از همکاری امنیتی میان آنها با سازمان امنیت آمریکا بود و در آن زمان شوکه شدم! زیرا در آن موقع چیزی نمیدانستم. سازمان امنیت نظامی با صدام حسین مرتبط بود و فقط اطلاعات را در اختیار ما قرار میداد. به این معنا که من نمیتوانستم دستوری به مدیر امنیت صادر کنم و از او اطلاعات بخواهم. به هر حال، وقتی کشور وارد جنگ میشود، تلاش میکند اطلاعاتی از دیگر کشورها به دست آورد. تا آنجا که به یاد دارم، فرانسویها و آمریکاییها به ما اطلاعات میدادند و این مسئله همچنین شامل مسئولیت وابستههای نظامی در خارج نیز بود. فکر میکنم طرف ایرانی نیز همین کار را میکرد. نیروی هوایی به جنگندههای «میگ ۲۵» و «اف ۱ میراژ» که قدرت بالایی در عکسبرداری دارند، متکی بود. به یاد میآورم تصاویری که به دست میآوردیم حتی تونلها را نشان میدادند. اما تصاویر هوایی که از داخل زمین به دست ما میرسید، فکر میکنم ماهوارهها در اختیار ما میگذاشتند. ارزیابی من این است که هر کشوری که وارد جنگ میشود، تلاش میکند - حالا یا از طریق پول یا از طریق روابط دوستی متمایزی که دارد - چنین اطلاعاتی به دست آورد. مبالغههای زیادی در این زمینه میشود، در حالی که خیلی از حرفهایی که درباره کمکها زده میشود، به ما نمیرسید؛ زیرا ما نه اسلحه آمریکایی و نه عموماً سلاح غربی داشتیم. سلاح ما تقریباً محدود به سلاح روسی و بعضی سلاحهای فنی سوئیسی و کشورهای دیگر اروپایی بود.
سؤال: آیا این را شنیدی که تصاویر هوایی از فرانسویها و آمریکاییها آمده باشد؟
بله، شنیدم، اما مربوط به مسافتهای دور بود. در مورد جبهه و عمق ۵۰-۸۰ کیلومتری، هواپیماها بودند که عکس میگرفتند و اطلاعات به دست میآوردند. آنچه برای ما مهم بود، بدون هیچ گونه کم و کاستی، اطلاعات و تصاویر مربوط به عمق ایران بود؛ زیرا جهت این حملات موشکی - بخصوص حملات هوایی - مهم بودند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۶
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
عزت الدوری: ایران عراق را اشغال کرده است
روزنامه قدس عربی گفتوگویی با عزت الدوری، معاون سابق صدام حسین و یکی از بازماندگان حزب بعث، انجام داده است که در این مصاحبه، الدوری ایران را مورد حمله قرار داده و ادعاهایی مطرح کرده و نهایتاً از کشورهای خلیج فارس تقاضای کمک کرده است! عزت الدوری درباره ایران گفت: «ایران عراق را تحت اشغال همهجانبه خود قرار داده است و حتی ریاست جمهوری، نخستوزیری و ریاست پارلمان از سوی ایران انتخاب میشوند و همه نیروهای نظامی عراق تحت فرمان ایران هستند.»
وی در مورد ارتباط با داعش نیز گفت: «هیچ ارتباطی با داعش ندارم و داعش از همان ابتدا با حزب بعث دشمنی داشته و دهها تن از اعضای حزب بعث را به قتل رسانده است.» معاون سابق صدام حسین درباره آینده حزب بعث از کشورهای حاشیه خلیج فارس درخواست کرده تا برای مقابله با امواج ایرانی در عراق از حزب بعث حمایت کنند تا بتوان با ایران مقابله کرد. الدوری درباره جنگ کویت گفت: «آنچه بعث در برابر کویت انجام داد، اشتباهی کشنده بود و از مردم کویت عذرخواهی میکنم و تنها با اتحاد امت عرب است که این مشکلات حل خواهد شد.»
عزت ابراهیم الدوری [۱۹۴۲] از فرماندهان نظامی عراقی است. او معاون اول سابق صدام حسین، رئیسجمهور عراق و نایب رئیس شورای رهبری انقلاب عراق تا سال ۲۰۰۳ و اشغال عراق توسط آمریکا بود. وی مهمترین مقام ارشد حزب منحله بعث عراق بود. در ورقهای پاسور مقامهای ارشد بعثی تحت تعقیب که آمریکاییها منتشر کردهاند، عزت ابراهیم «شاه خاج» است و جایزه ده میلیون دلاری برای دستگیری وی تعیین شده است.
عزت ابراهیم چند روز پس از اعدام صدام حسین از سوی طرفداران حزب بعث عراق به عنوان رهبر جدید حزب بعث معرفی شد. وی در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ دو پیام ویدئویی منتشر کرد.
ابراهیم، یکی از پیروان طریقت صوفیه نقشبند، به عنوان رهبر معنوی ارتش مردان نقشبندیه شناخته میشود و تمام نیروهای ملی اسلامی عراق را به ائتلاف و مقاومت در مقابل دولت بغداد فراخوانده است. او از گروههای شورشی فعال برای مقاومت علیه نیروهای خارجی مستقر در عراق و دولت بغداد است. در جریان حمله نیروهای دولت اسلامی عراق و شام در سال ۲۰۱۲، بسیاری از عزت ابراهیم به عنوان یکی از فرماندهان پشت پرده شورشیان در شمال عراق یاد میکنند. عزت ابراهیم، ژنرال فراری عراقی، در واکنش به اعدام صدام حسین به خاطر جنایت علیه بشریت، کشورهای آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و ایران را عامل اعدام صدام حسین معرفی کرد و خواهان خونخواهی او شد.
الدوری از بدو فعالیت داعش در عراق به عنوان یکی از اعضای بلندپایه آن فعال بود. برخی اخبار از زخمی شدن وی در ژوئن ۲۰۱۲ در نزدیکی بیجی حکایت داشتند. یک منبع بلندپایه در استان صلاحالدین عراق از زخمی شدن عزت الدوری در شمال این استان بر اثر حمله موشکی خبر داده بود. این در حالی است که برخی منابع او را مسئول شاخه نظامی داعش در عراق میدانند.
در ۱۷ آوریل ۲۰۱۵ (۲۸ فروردین ۱۳۹۲)، دولت عراق رسماً اعلام کرد که عزت ابراهیم در یک کمین نیروهای ارتش در منطقه «حمرین» کشته شده است. با این حال، آزمایش دیانای برای تشخیص هویت جسد میسر نشد و مدتی بعد ویدیویی از عزت ابراهیم منتشر گردید.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂