eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.6هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظر ظهور آقا نماز اول وقت می‌خواند به سوی نماز می‌شتابد ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  زندان ابوغریب - ۱۲ خاطرات آزاده        محمدحسن حسن شاهی ༺◍⃟჻ᭂ༅༺◍⃟჻ᭂ࿐ ¤ تبلیغات دینی در آسایشگاه برگزاری مراسم عبادی، نماز و دعا در آسایشگاه با مانع جدی روبه‌رو نبود، هرچند گاهی سربازان عراقی دچار تلاطم ذهنی می‌شدند و مزاحمت‌هایی ایجاد می‌کردند. بچه‌های مؤمن، به‌ویژه آنان که اهل نماز بودند، دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها روزه می‌گرفتند. فضای امر به معروف و نهی از منکر میان بچه‌ها جاری بود و اگر کسی در اقامه نماز یا شرکت در دعا سستی می‌کرد، با محبت و ارشاد برادران دیگر روبه‌رو می‌شد. یکی از بچه‌ها اصلاً به هیچ چیز پایبند نبود. با او بحث‌های عقیدتی زیادی داشتیم. حتی نسبت به قرآن موضع داشت. اما با تلاش جمعی، به نقطه‌ای رسید که اهل نماز شد و پانزده سال نماز قضایش را خواند. بحث‌های مذهبی، عقیدتی و سیاسی در آسایشگاه بسیار داغ بود. نیروهای مؤمن با علم، زیرکی و اخلاق نیکو، دیگران را روشن می‌کردند. تبلیغات معنوی بچه‌ها و خبرهای پیروزی از جبهه، فضای روحی آسایشگاه را متحول می‌ساخت. یادم هست برخی که تازه ایمان آورده بودند، در زمستان و تابستان روزه می‌گرفتند. تنها دو جلد قرآن داشتیم که هر شب در اختیار یک گروه قرار می‌گرفت. هم آموزش بود و هم ترجمه؛ برادر خلبان داوود سلمان آیات را ترجمه می‌کرد. برادر خلبان رضا احمدی نیز از چهره‌های مؤمن آسایشگاه بود. در نماز به او اقتدا می‌کردیم. در بحث‌های عقیدتی بسیار قوی بود و با منطق و آرامش، افراد بی‌اعتقاد یا سست‌عنصر را از گمراهی نجات می‌داد. همیشه در میان کسانی می‌گشت که زیر فشار اسارت، دچار ناامیدی یا بدبینی نسبت به انقلاب شده بودند. با اخلاق خوش، پای صحبتشان می‌نشست و تا جایی که ظرفیت داشتند، هدایتشان می‌کرد. در ایام‌الله و مناسبت‌های مذهبی، خودمان را برای برگزاری مراسم آماده می‌کردیم. مقاله‌هایی را پشت زرورق‌ها می‌نوشتیم، برنامه سخنرانی داشتیم و چند نفر نمایشنامه اجرا می‌کردند. خودم چند بار شعر نوشتم و در دو سه نمایشنامه بازی کردم. نگهبان‌ها اغلب سرباز بودند و شب‌ها در زندان حضور نداشتند؛ همین باعث می‌شد اجرای مراسم با مشکل خاصی مواجه نشود. حتی گاهی خود سربازها هم در مراسم شرکت می‌کردند و نمایش‌ها را تماشا می‌کردند. سخت‌گیری‌های دشمن در طول دوران اسارت، از سخت‌گیری‌های بی‌مورد دشمن رنج می‌بردیم. اجازه ارسال نامه نداشتیم. اگر کسی بیمار می‌شد و نیاز به پزشک داشت، دکتری در کار نبود. اگر کسی زخم معده می‌گرفت و برای دارو مراجعه می‌کرد، تنها یک قاشق دارو به او می‌دادند. مجبور بودیم چند نفر دیگر را با عنوان بیمار زخم معده معرفی کنیم تا هرکدام مقداری دارو بگیرند و بیمار اصلی به اندازه کافی دارو داشته باشد. اگر کسی سردرد می‌گرفت، ده نفر دیگر هم می‌رفتند و می‌گفتند سردرد دارند تا قرص تهیه شود. دکتر «کاکنودی» که پزشک نیروی دریایی بود و در خرمشهر به اسارت درآمده بود، با درجه ستوان یک، بسیار به ما خدمت می‌کرد. خلبان‌ها که اغلب دچار شکستگی در اعضای بدن بودند، مورد توجه ویژه او قرار داشتند. با روش‌های ساده ارتوپدی، ماساژ و تشویق به نرمش، به درمان آن‌ها می‌پرداخت. با وجود آن‌که از عراقی‌ها کتک زیادی می‌خورد، هرگز از خدمت به بچه‌ها دلسرد نشد. هیچ خبری از خانواده و ایران نداشتیم. می‌دانستیم جز عراقی‌ها، کسی از وجود ما خبر ندارد. حتماً دلایل خاصی داشتند که ما را در آن وضعیت نگه داشته بودند. اما واقعاً سخت می‌گذشت. در سرمای زندان، هیچ پناهی جز خدا نداشتیم. باید صبر می‌کردیم و امیدوار می‌ماندیم تا ببینیم چه پیش می‌آید. ادامه دارد ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas      ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 اسکای نیوز عربی: ▪️برتری موشکی ایران مایه آشفتگی کارشناسان امنیت ملی آمریکا شده است دیگر انکار نگرانی آمریکا و اسرائیل از برتری تهران در تولید سلاح‌های هایپرسونیک قابل انکار نیست. ▪️سلاحی که در جنگ قبل ثابت کرد توانایی وارد کردن آسیب جدی به زیرساخت‌های دشمنان ایران دارد... @defae_moghadas 🍂
🍂 سلام و صلوات بر همه کسایی که هنوز پا به‌رکابند و تو کانال پابرجا و محکم ایستادن 👋 می‌گفت تو عملیات کربلای ۴ بعد از کلی مقاومت و پیشروی؛ دم ظهر، اوضاع خراب شد و مجبور شدیم عقب‌نشینی کنیم. برای رد شدن از اروند، یکی باید جلوی دشمن می‌ماند تا اونها رو معطل کنه تا بقیه رد بشن. در یک تعارف ساده، سید حسن‌زاده با تیربار رفت بالا و ما زیر آتشش عبور کردیم. چهار سال بعد، توی جمع آزادگان پیداش شد و با خنده گفت: – "نامردا! شما در رفتید، من گیر افتادم!"😂 ما هم گفتیم: – "خودت گفتی برو! 👐 تعارفه دیگه، اومد نیومد داره!" همه خندیدیم، ولی ایثارش همیشه تو دل‌مون موند. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 رد پای مقاومت ۱- منطقه شرق کارون "بهمن‌شیر" ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ رودخانه بهمن‌شیر (سیمر اردشیر) شاخه‌ای از کارون است که در جنوب روستای حفار جدا شده و پس از طی مسیر پرپیچ‌وخم ۳ کیلومتری، در امتداد شمال‌غربی–جنوب‌شرقی به خلیج فارس می‌ریزد. پیش از حفر کانال عضدی، بهمن‌شیر ادامه طبیعی کارون محسوب می‌شد. با آغاز جنگ تحمیلی، ارتش عراق که توان عبور از اروندرود را نداشت، تصمیم گرفت از شمال وارد جزیره آبادان شود. در هشتم آبان ۱۳۵۹ از رودخانه کارون عبور کرد و در نهم آبان به کرانه شمالی بهمن‌شیر رسید و وارد کوی ذوالفقاری شد. نیروهای ایرانی با مقاومت، دشمن را عقب راندند و خط پدافندی در شمال بهمن‌شیر شکل گرفت که تا عملیات ثامن‌الائمه پابرجا ماند. روستای مارد، در ۱۵ کیلومتری شمال آبادان و کنار جاده آبادان–اهواز، در ۱۹ مهر ۱۳۵۹ با احداث پلی در نزدیکی‌اش (پل مارد)، شاهد عبور نیروهای عراقی از کارون بود. دشمن با بستن جاده و اسارت غیرنظامیان، به شرق کارون گسترش یافت. مقاومت محدود مردمی به‌دلیل کمبود امکانات مؤثر نبود و در ۲۱ مهر، روستا به اشغال درآمد. روستای مارد تا عملیات ثامن‌الائمه در اشغال باقی ماند و سرانجام در ۵ مهر ۱۳۶۰ آزاد شد. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas      ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 جنگ عراق و ایران از دیدگاه فرماندهان صدام ۱۶ ● سرلشکر علوان العبوسی ترجمه: عبدالمجید حیدری ✾࿐༅◉༅࿐✾ وودز: مایلم درباره حملات دوربرد به اهداف زیرساختی تهران صحبت کنید. با توجه به وسعت این شهر، چگونه اهداف مورد نظر را شناسایی و طرح‌ریزی می‌کردید؟ اطلاعات مربوط به اهداف مناسب‌تر را چگونه به دست می‌آوردید؟ عبوسی: هر فرماندهی نقشه‌ای کامل در اختیار داشت که اهداف مشخص‌شده روی آن علامت‌گذاری شده بود. زمانی که هدف خاصی در منطقه‌ای تعیین می‌شد. ابتدا آن را روی نقشه مشخص می‌کردیم و پس از جلسه توجیهی، تصویر کاملی از هدف را در اختیار خلبان قرار می‌دادیم. وودز: پس طرح‌ریزی‌ها در سطح اسکادران هوایی انجام می‌شد؟ عبوسی: بله، دقیقاً. در پایگاه‌ها اتاق عملیات داشتیم که جلسات توجیه عملیاتی در آن برگزار می‌شد. هر اسکادران نیز اتاق عملیات مخصوص به خود را داشت که در آن مسائل تاکتیکی بررسی می‌شد. این فرایند طرح‌ریزی بسیار دقیق بود. پس از اجرای حملات هوایی، هواپیماهای میگ-۲۵ برای تصویربرداری هوایی از اهداف پرواز می‌کردند. همچنین هواپیماهای میراژ به دوربین‌هایی مجهز بودند که هنگام پرواز روی هدف متمرکز می‌شدند و تصاویر واضح و دقیقی تهیه می‌کردند. این تصاویر برای ارزیابی میزان خسارت وارده به اهداف استفاده می‌شد. مورای: آیا پس از پرتاب موشک‌های اسکاد نیز هواپیماهای میگ-۲۵ برای ارزیابی خسارت‌ها پرواز شناسایی انجام می‌دادند؟ عبوسی: خیر، برای ارزیابی خسارت‌های ناشی از موشک‌های اسکاد پرواز شناسایی انجام نمی‌دادیم، زیرا این موشک‌ها دقت بالایی نداشتند و معمولاً برای حمله به اهداف حیاتی استفاده نمی‌شدند. وودز: لطفاً درباره فرماندهان ارشد عراق بیشتر توضیح دهید. در آغاز بحث به ژنرال محمد جاسم الجبوری اشاره کردید. درباره دیدگاه‌های او در طول جنگ و سرنوشت او و دیگر شخصیت‌های مهم نیروی هوایی عراق برایمان بگویید. عبوسی: بانفوذترین شخصیت در نیروی هوایی ما عدنان خیرالله بود که وزارت دفاع را برعهده داشت. او و محمد عبدالله شهوانی، رئیس اطلاعات نظامی، هر دو خلبان بودند. ژنرال خیرالله پیش از اجرای نخستین حمله با فرماندهان واحدها گفت‌وگو می‌کرد و در کنار مسائل عملیاتی، به امور رفاهی خلبان‌ها نیز توجه داشت؛ از حقوق ماهیانه و مسکن گرفته تا پرداخت هزینه‌های درمانی در خارج از کشور. همه ما عدنان خیرالله را دوست داشتیم. محمد جاسم الجبوری نیز از فرماندهان برجسته نیروی هوایی بود که از سال ۱۹۷۹ تا اوایل ۱۹۸۴ (۱۳۵۷ تا ۱۳۶۳ شمسی) فرماندهی این نیرو را برعهده داشت. در سال ۱۹۸۴، صدام او را به ریاست کمیسیون صنایع نظامی (MIC) منصوب کرد و به او گفت: «باید صنایع نظامی را همانند نیروی هوایی بسازی.» وودز: چه کسی پس از الجبوری فرماندهی نیروی هوایی را برعهده گرفت؟ عبوسی: حمید شعبان رشید التکریتی جانشین الجبوری شد. او خلبان چندان قابلی نبود و از نظر مذهبی گرایش‌هایی افراطی داشت. البته بسیاری از عراقی‌ها تفاوتی میان سنی و شیعه قائل نیستند. التکریتی اگر می‌دید فرمانده‌ای نماز می‌خواند، به او علاقه‌مند می‌شد و اگر کسی را در حال نوشیدن مشروب می‌دید، از او بیزار می‌شد. در مجموع عملکرد او در نیروی هوایی قابل مقایسه با الجبوری نبود. وودز: التکریتی چند سال فرمانده نیروی هوایی بود؟ آیا فرمانده مؤثری محسوب می‌شد؟ عبوسی: نه، خودش فرمانده مؤثری نبود، اما فرماندهان توانمندی در اختیار داشت. برای مثال، سلیم البسو، جانشین معاونت عملیات نیروی هوایی، که بعدها توسط صدام اعدام شد، و حسن حاج خدور، معاون عملیات، هر دو از فرماندهان برجسته و کارآمد بودند. ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐
اشتباه نکنید این پناه گرفتن از ترسِ دشمن نیست! از شدت گرمای هواست... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  زندان ابوغریب - ۱۳ خاطرات آزاده        محمدحسن حسن شاهی ༺◍⃟჻ᭂ༅༺◍⃟჻ᭂ࿐ ¤ تک زدن روزنامه زندان ابوغریب به دلیل ساختار سالنی‌اش، برای برپایی نماز جماعت بسیار مناسب بود. نماز ظهر و شب را به جماعت می‌خواندیم و پس از آن، بچه‌ها گروه‌گروه می‌نشستند و درباره موضوعات مختلف بحث می‌کردند. هیچ‌گونه خبر رسمی، حتی روزنامه، به دست ما نمی‌رسید؛ اما عراقی‌ها در دفترشان روزنامه داشتند. کار نظافت و تخلیه زباله‌ها هر روز توسط یک گروه انجام می‌شد. برخی از بچه‌های زرنگ، هنگام بردن زباله‌ها، بی‌آنکه دشمن متوجه شود، یک نسخه روزنامه از دفتر عراقی‌ها برمی‌داشتند و با خود می‌آوردند. ما پس از مطالعه روزنامه، آن را تکه‌تکه می‌کردیم و داخل زباله‌ها می‌ریختیم تا ردی باقی نماند. به این ترتیب، اندکی از اخبار عراق، ایران و جهان باخبر می‌شدیم. معجزه ایمان یکی از بچه‌ها که هیچ اعتقادی به دین و مسائل مذهبی نداشت، دچار ناراحتی شدید معده شد. دردش آن‌قدر زیاد بود که مثل مارگزیده به خود می‌پیچید و روی زمین می‌افتاد. بدنش به اندازه یک بالش متورم شده بود. اما پس از آنکه به ایمان روی آورد، به‌طرز شگفت‌انگیزی بهبود یافت. گویی با پاک شدن روحش، جسمش نیز از درد و ضعف رهایی پیدا کرد. در دوران بیماری حتی نمی‌توانست یک قاشق غذا بخورد، اما پس از روزه‌داری، آن‌قدر قوی شد که دو برابر من غذا می‌خورد. خودش می‌گفت: «در ایران آرزو داشتم فقط یک قاشق آش بخورم.» با وجود پزشکان خوب و امکانات فراوان در ایران، درمان نشده بود؛ اما در شرایط سخت اسارت در عراق، سلامتی‌اش را بازیافت. به ورزش روی آورد، از نظر اخلاقی متحول شد و نمازها و روزه‌های قضایش را به جا آورد. تولید موفق در عراق وضعیت بهداشتی زندان بسیار اسفناک بود؛ انگار در صد سال پیش زندگی می‌کردیم. هیچ‌کس بیش از یک دست لباس نداشت. پتوهایی که به ما می‌دادند، خونی و آلوده بودند و از بیمارستان‌های نظامی آورده می‌شدند. هر چند وقت یک‌بار، دو سه نفر را از منطقه «القرنه» به زندان می‌آوردند؛ جایی که به معدن شپش معروف بود. عراقی‌ها در تولید شپش واقعاً موفق بودند! بچه‌ها هنگام غروب، کنار سطل زباله صف می‌کشیدند تا شپش‌ها را از لباس‌هایشان جدا کنند و داخل سطل بریزند. در نهایت، مجبور شدیم قانونی برای مقابله با این آفت وضع کنیم که همه ملزم به رعایت آن بودند. نبود پودر لباسشویی و حمام آب گرم، نقش مهمی در رشد این موجودات موذی داشت. هر شب، لباس‌هایمان را با دقت می‌گشتیم، شپش‌ها را جدا کرده و در سطل می‌ریختیم. سپس لباس‌ها را برعکس می‌پوشیدیم تا پرزهای جیب‌ها بیرون بیفتد. با این حال، صبح که بیدار می‌شدیم، لباس‌ها دوباره پر از شپش بودند. پشت زندان، فضای کوچکی بود که هفته‌ای یک‌بار درِ آن را باز می‌کردند. پتوها را آنجا می‌بردیم و می‌تکاندیم، اما فایده‌ای نداشت. با اصرار فراوان، توانستیم تنها دو دست لباس از عراقی‌ها بگیریم. پس از آن، هر کس لباسش را می‌شست، لباس تازه را می‌پوشید و لباس خودش را با آب سرد می‌شست و خشک می‌کرد. وقتی خشک می‌شد، لباس تازه را درمی‌آورد و به دیگری می‌داد. به این ترتیب، وضعیت بهداشتی اندکی بهبود یافت. بهداشت و بیماری در زندان در هوای گرفته و آلوده زندان، ابتلا به بیماری‌ها دور از انتظار نبود. نوعی بیماری میان بچه‌ها شایع شده بود که با خارش شدید بدن آغاز می‌شد. سپس جوش‌های ریز روی پوست ظاهر می‌شدند که با خاراندن، خون‌ریزی می‌کردند. این بیماری بیشتر سراغ کسانی می‌رفت که پوست روشن‌تری داشتند. موهای صورتشان می‌ریخت و ظاهر ناخوشایندی پیدا می‌کردند. تنها دارویی که تا حدودی اثرات بیماری را کاهش می‌داد، دارویی به نام «تی نادر» بود که به‌صورت محدود در اختیارمان قرار می‌گرفت. با گذشت زمان، وضعیت بهداشتی کمی بهتر شد. اگر کسی به بیماری سختی دچار می‌شد، او را به بهداری ابوغریب اعزام می‌کردیم. در موارد ضروری، بیمار را به بغداد می‌بردند. البته زندان در پانزده کیلومتری غرب بغداد قرار داشت و پس از یکی دو شب بستری، بیمار را دوباره به زندان بازمی‌گرداندند. ادامه دارد ┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌┅••༅✦༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas      ࿐✧•حماسه جنوب•✧࿐