🍂
🔻 چت های جبهه ای
🔴 سلام، شب شما بخیر.
خداوند توفیق داده، در کنار این کانالها، گروه هایی هم داشته باشیم که بروبچه های رزمنده گپ و گفت هایی داشته باشن و یاد ایام جبهه کنند. گاهی هم مشق دل می کنند و صفایی به جمع میدن. در یکی از شبها ازشون خواستم تا هر کدوم یادی از جریانات اون دوره در قالب "یادش بخیر " داشته باشند تا ازشون استفاده کنم. اونا هم دست بقلم شدند و کلی نوشتن.
چند نمونه رو ارسال می کنم 👇👇👇
👈 یادش بخیر آنروزایی که از آب میومدیم بیرون و لباس عوض کنیم باید میرفتیم زیر دوش آب سرد... کجایی حاج حمید؟ (شهید)
👈 یادش بخیر بعد دوش و رسیدن به چادر تدارکات گروهان چقد میچسبید حلوای توی دله های 17 کیلویی چه بخور بخوری بود😂
👈 یادش بخیر بعضی وقتا عسل هم میدادن ما هم مجردا رو صدا میزدیم که بیاید تمرین عسل خورون سر سفره عقد رو داشته باشید...😅
👈 یادش بخیر وقتیکه حاج اسماعیل به حاج حمید دستور داد تا فردا صبح آبگرم کنای حمام درست بشن و چه صفایی داشت فردا و فرداهای آنروزا😔
👈 یادش به خیر باشهید بهروز شمشیری میرفتیم بلندگوی عراقیها را می کندیم یادش به خیر زعن جبهههای شوش دانیال
👈 یادش به خیر
شبها از ترس رتیل و عقرب مفاتح دستمان بود و دعا مصون ماندن از شر این جک و جانور ها را میخواندیم
به همدیگه می گفتیم ترکش بخوریم ولی نیش این جانورها را نخوریم
👈 یادش بخیر که هنگام غروب آفتاب روی سنگر ها می رفتیم وغروب خورشید را نگاه می کردیم و همیشه این سوال برایم پیش می آمد که ما با فاصله کمی با عراقی ها فاصله داریم چرا اذان هایمان با هم فرق می کرد دوستان می تواند بگویند چرا
👈 اینو خودت بخون. نزنید تو کانال 😅
یادش به خیر
یک زمانی که هنوز زنده بودیم تو دوره میانسالی تو دنیا یک دستگاهی بود که به اون خیلی کارها میتوانستم انجام دهیم یه گروهی داشتم مدیرش یکی بود به نام جهانی مقدم هر روز به یک بهانه ما را مجبور می کرد به اندازه یک دفتر چهل برگ مشق بنویسیم
الان فعلا من در برزخ منتظر وتو صف شفاعت رفیق هایم هستم با اجازه انگار داره نوبتم میشه
منتظرتان می مانم
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔴 نواهای ماندگار
❣ حاج صادق آهنگران
🎤 همراه سپاهیان حیدر
مردانه بسوی جبهه رو کن
هر شب با یک نوحه خاطره انگیز از دوران نورانی دفاع مقدس 🔴
در کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 دیالوگ های سینمای دفاع مقدس
✈️ آژانس شیشهای
👈 یکی بود یکی نبود. یه شهری بود خوش قد و بالا. آدمهایی داشت محکم و قرص. ایام ایام جشن بود. جشن غیرت.
همه تو اوج شادی بودن که یه هو یه غول حمله کرد به این جشن...
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
👈 حاج کاظم به گروگانها: «من واسه صبرتون یه یا علی میخوام. همین!»
👈 سلحشور به حاج کاظم: «دوره ت گذشته مربی !» دود این موتوریها امثال من و عباس خفه میکنه.
👈 حاج کاظم: من خیبری ام. اهل نی، هور، آب.
👈 عباس: خیبری ساکته، دود نداره. سوز داره. این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم!
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
👈 کمپوت اگر بینم تو را فوراَ شکارت میکنم / هر جای دنج گیر آورم فوراَ خوراکت میکنم گیلاساتو من میخورم هسته هاشو چال میکنم / گیلاساتو من میخورم هسته هاشو چال میکنم
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاطرات_یک_گشت 2⃣
📝بخشداری سرپل ذهاب اواخر سال ۶۲
🚩واحداطلاعات عملیات لشگر۳۲انصارالحسین (ع)
از آمدنم به واحد، یک ماه می گذشت و در تیم شناسایی که مسئول آن برادر مفرد بود معّرفی و مشغول یادگیری زیروبم کاری که یه گشتی باید بداند شدم.
آشنایی با وسایل کار، مثلاً قطب نما چیه؟ و کارش چیه؟ نقشه و کار با آن.📜
دوربین دید در روز و دید در شب.🔭
کالک و قدم شمار شدن و خیلی نکات مهم دیگر📿
درخلال اینکه کار یاد می گرفتم با برادران هم تیمی خودم بهتر آشنا می شدم.👨👨👦👦
تیم ما تشکیل شده بود از مسئول تیم برادر مفرد، برادر دشت آراء، برادر حجازی.
برادر حجازی، بچه عراق بود. اهل فاو، و یک دایی داشت که اهل همدان بود.
اسم اصلی ایشان محمد حجازی بود که ما تو اطلاعات بهش عرب می گفتیم.
چطور آمدن این شهید بزرگوار به ایران خود داستانی دارد از این قرار که، ایشان یک روز تصمیم به خروج از فاو می گیرد و بوسیله شنا از اروندرود می گذرد🏊♀ و پیش دایی خود در همدان میرود.
به لحاظ تسلّط او به زبان عربی، جذب بسیج می شود و به جبهه می آید.
به صلاحدید مسئولین نظامی به لحاظ تسلّط او به زبان عربی به واحد اطلاعات عملیات لشگر ۳۲انصارالحسین(ع) معرّفی و مشغول خدمت می شود.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻#خاطرات_یک_گشت 3⃣
📝دیگر دوستان هم تیمی ام؛ هانی تکلّو، بچّه نهاوند بود. برادر حسین رفیعی، بچّه همدان بود. برادر مالمیر، بچّه ملایر بودند و حقیر هم همدانی.
یک روز مسئول تیم هااز صبح رفتند تا دم دمهای غروب. تااون موقع واحد هیچ منطقه ای را تحویل نگرفته بود.
با آمدن مسئول تیم ها بعد از نماز مغرب وعشاء وشام فرمانده واحد، همه بچّه ها را در مسجد جمع و خبر تحویل منطقه برای گشت را اعلام کرد.
اوّل صبح هم که مسئول تیمها رفته بودن برای توجیح منطقه، به دیدگاه رفته بودند؛ بعداز اتمام جلسه توجیهی فرمانده واحد، مسئولان تیمها؛ نیروهای خودشان را دراطاقهایشان از روی نقشه در مورد منطقه توجیه کردند.
ادامه دارد...
@defae_moghadas
🍂