eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
@defae_moghadas
🍂 🔻 عطر وصال 🏴 سلام به کانال حماسه جنوب.توی مسیر پیاده روی اربعین بنده با یک جوان عراقی هم صحبت شدم. از وی سوال کردم که زمان صدام ملعون هم مشایه داشتید یا نه؟ که در جواب گفت اون موقع مشایه که نداشتند هر کسی هم به اهل بیت علیهم السلام اظهار علاقه می کرد گردنش را میزدند. حتی هرکس که در روز و یا شب اربعین مراسم جشن عروسی میگرفت خدمات ویژه ای بهش تعلق میگرفت و مورد تشویق دستگاه حکومت قرار میگرفت. درکل از وضعی که الان وجود داشت خیلی راضی بودند که به راحتی به اهل بیت علیهم السلام ابراز علاقه میکردند. ایرانیها را به همین دلیل برادرخود میخواند. این بنده خدا خیلی دوست داشت به مشهد و شمال کشورمان سفر کنه ولی از نظر مالی شرایطش رو نداشت. @defae_moghadas 🍂
بهم گفت رفیق ما لیاقت داریم جزء 313 نفر باشیم؟! یه لبخندی زدم و با شرمندگی گفتم... بیا بشین گریه کنیم رفیق..😣 ما جزء ۲۵میلیون زائر کربلاهم نیستیم😔 #منو_هم_کربلا_ببرآقا @defae_moghadas 🍂
عملیات والفجر8 بهمن ماه سال 64 شهرفاو-فرمانده گروهان تقوا برادراسماعیل زبیدی درحال آب دادن به اسیرعراقی. @defae_moghadas
🍂 🔻 مرکب شهادت حسن آقا بچه قم بود. جوان آرام و ساکتی بود. رفتم به جای ایشان که بگویم شما برو نمازت را بخوان. لودرش سبز رنگ و غنیمتی عراقی بود، من مشغول کار کردن روی آن شدم. بعد از ۲۰ دقیقه دوباره خودش آمد. گفت: حالا شما برو نمازت را بخوان. گفتم: هنوز وقت داریم، بگذار کمی کار کنم. گفت: نه! عجیب خیلی اصرار می کرد که الان باید پشت فرمان بنشینم. یعنی انگار چیزی به ایشان الهام شده بود که اصلا کس دیگری به جای ایشان نباید روی صندلی بنشیند. خیلی اصرار کرد که من باید بنشینم. من با ناراحتی از پله های لودر پایین آمدم. قبل از اینکه نماز بخوانم به خاکریز نگاه کردم دیدم انگار در دشت درخت کاشته اند. شهید نورعلی زاده و برادرش شهید حمید زاده گندم بودند. به آنها گفتم: نگاه کنید، ببینید اینها درخت کاشته اند؟ در بیابان برای چی این کار را کرده اند؟ گفتند: وای اینها تانک هستند، می خواهند پاتک بزنند. گفتم: پس من بروم تا پاتک نزده نمازم را بخوانم. شب تا صبح آتش می ریختند ولی به یکباره روز محشر شد. یعنی اصلا دیدن با گفتن قابل قیاس نیست. فوری سراغ حسن رفتم. چنان خمپاره و گلوله مستقیم تانک می زد که یک لحظه به سمت راست خودم نگاه کردم که خاکریز را ببینم دیدم خیلی از جاها اصلا انگار ما خاکریز نزده ایم، بس که گلوله مستقیم تاتک خاکریز را صاف زمین کرده بود. ناگهان دیدم از پله های لودر خون می چکد، ولی بیل لودر بالا است اما سوراخ. گلوله تانک به بیل لودر خورده و آن را سوراخ کرده و از داخل رادیاتور و موتور گذشته بود و سپس به بدن ایشان اصابت کرده بود. پیکرش آن قدر ناجور بود که نمی شد بدون برانکارد آن را حمل کرد. و از شهادتش چیزی نگذشته بود که راز آنهمه اصرار را فهمیدم. او نظر کرده شده بود و باید سرقرار حاضر می شد. که شد. نادر بهروزنیا مسئول محور مهندسی لشکر 7 ولی عصر (عج) @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 صبح را با شما آغاز میکنم ای کربلاییان که عطر یادتان معطر کند تمام زندگی‌ام را #صبح_بخیر @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 شرف دکمه به درجه حجت الاسلام و المسلمین حجت‌ سعیدی نماینده رهبری در همایش روحانیت پرچمداران بصیرت خاطره ای از سردار سلیمانی نقل کردند : سردار سلیمانی سرلشکرهای سوری را جمع کرد خطاب به آنها گفت چرا نمیروید حمص را پس بگیرید ؟ یکی از سرلشکرهای سوری بلند شد و گفت : چند هزار جنگجو در حمص هستند چطور حمله کنیم؟ چند روز بعد سردار سلیمانی دوباره سرلشکرهای سوری را جمع کرد یک فیلم از حمص در اختیارشان گذاشت که خودش با لباس مبدل از حمص تهیه کرده بود و گفت : تعداد نیروهای داعش خیلی کمتر از تعداد آمارها است!!! یکی از سرلشکرهای سوری بلند شد در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : به خدا دگمه اورکت شما به ستاره‌های روی دوش من شرف دارد.... 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 دیالوگ های سینمای دفاع مقدس / آژانس شیشه 👈 نامه نویسی حاج کاظم به همسر: شهادت می‌دم به ولایت شیعه هرکس در این نظام تکلیفی به گردن داره و من هم هیچ شکایتی از کسانی که ممکنه منو تا چند لحظه دیگه هدف قرار بدن ندارم اونا به وظیفه شون عمل کردن و من هم - اگر عباس از آرمانی فرمان میگیره که فراتر از ... چرا من تو چنین شرایطی اونو تنها بذارم - امیدوارم نیت حقیر رو درک کرده باشین من قصد آزار کسی رو ندارم- - - فاطمه فاطمه خوبم تا جنگ بود من نبودم جنگ تموم شد فشار زندگی چنان فشارم داد که باز تو و بچه‌ها رو درک نکردم می‌مونه دو یادگار مشترک ابوذر و سلمان. پسرانم باید رنگ و بوی تو رو داشته باشن معرفت اون اجنبی که ویزا داد از توی هم وطن بیشتره. 👈 سلحشور خطاب به حاج کاظم: «دهه دههٔ ثباته، اون پسر تو کی باید بتونه برا آیندش برنامه‌ریزی کنه؟» 👈 فرمانده به حاج کاظم: «مربی، اصل، حاشیه؟ نوچ» سینمای ایران! (آژانس شیشه ای) ابراهیم حاتمی کیا! ......و چقدر این دیالوگها در این روزها برای ما آشنایند! 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا