🍂
🔻 کربلای ۴
یاد همه شهدا بخیر؛ ساعت حدود سه یا چهار شب بود. خیلی خسته بودم، وارد سنگر ۱۰۶ شدم از بین مجروحان که کف سنگر دراز کش بودند در آن تاریکی از لابلای آنها گذشتم و از کنار جسم رنجور و مجروح شهید نادری که رد شدم، صدای ناله اش بلند شد و علی بهزادی که در کنار نادری روی زمین بود خطاب به من گفت احتیاط کن.
به ته سنگر رفتم دیدم سعید سرخانی به دیوار سنگر تکیه زده بود. کنارش نشستم و ساعتی سر بر کتف او گذاشتم و خوابیدم. یک دفعه از خواب بیدار شدم و از سعید عذر خواهی کردم ولی فرمانده شهید گروهان نجف اشرف به من گفت با کی حرف میزنی؟ گفتم با سعید؛ گفت سعید شهید شده، در تاریکی سنگر نور باریکی وارد سنگر شده بود و تا انتهای سنگر را روشن کرده بود.
باور نمی کردم. آخه همینطور که سعید به دیوار سنگر تکیه زده بود چشمان قشنگش باز بود و خنده ملیحی بر لب داشت، که به چهره اش زیبایی خاصی بخشیده بود.
روح تمامی شهدای کربلای چهار و گردان کربلا شاد
علی اصغر مولوی
@defae_moghadas
🍂
حماسه جنوب،خاطرات
#یادش_بخیر به شهادت خود در عملیات بدر یقین داشت و هنگامی هم که امضاء می کرد، می نوشت ش-آ-الف- این
🍃🌸
#شهید_داوود_علی_پناه حدود بیست یا بیست و پنج روز قبل از عملیات دچار مشکلی جسمانی شده بود و پزشکان متخصص به ایشان تذکر داده بودند که اگر رعایت نکنید و به خودتان استراحت ندهید احتمال اینکه از ناحیه پا فلج بشوید زیاد است. فرمانده گردان هم این مسئله را فهمیده بود و هر چه که به ایشان اصرار می کرد که حداقل شما ده روزی را استراحت کنید و بعدً برای عملیات بیائید ایشان اصلا قبول نمی کردند. خلاصه اصرارش می کردیم اصلا زیر بار نمی رفت و با آن لهجه زیبای خرم آبادیش و با آن لبخند معنی دارش جواب می داد مگر حالا قرار است که زنده بمانم که بروم و استراحت بکنم که پای خود را از دست ندهم.
⤵
نزدیک عملیات هم که شد یک روز قبل از عملیات تمام بچه ها بدلیل اینکه نیروهای بعثی از بمبهای شیمیائی بر علیه نیروهای ما استفاده می کردند، خودشان را به ماسک ضد شیمایی مجهز کرده بودند ولی #داود این کار را انجام نداد.
رفتم و #داود را کنار کشیدم و گفتم که داود چرا ماسک ضد شیمیائی نمی زنی باز ایشان لبخند معنی داری زد و گفت: سید مگر قرار است من آن طرف آب زنده باشم که ماسک ضد شیمیائی احتیاج داشته باشم.
⤵
حماسه جنوب،خاطرات
نزدیک عملیات هم که شد یک روز قبل از عملیات تمام بچه ها بدلیل اینکه نیروهای بعثی از بمبهای شیمیائی
🍃🌸
خلاصه شب عملیات فرا رسید و داود توی همان شب اول هنگام شکسته شدن خط زخمی شد و هنگام انتقال او به عقب به شهادت رسید.
شب قبل از عملیات داود مناجات نامه ای را نوشته بود و احساس خودش را کاملا در آن ذکر کرده بود که الان دارم به شهادت نزدیک می شوم و خدایا دارم به تو نزدیک می شوم و اینها رو دقیقا توی مناجات نامه اش نوشته بود.
#شهید_داوود_علی_پناه🕊🌹
راوی : سید حسن کربلایی
@defae_moghadas
حماسه جنوب،خاطرات
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 آبراه هجرت خاطره رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی (عملیات کربلای ۴) 🔺قسمت چهارم بع
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
آبراه هجرت
خاطرات رزمنده اندیمشکی
پرویز پور حسینی
(عملیات کربلای 4 )
🔻قسمت پنجم
یک ماه از آموزش ما گذشته بود که دوربین 🎥 فیلم برداری آوردند تا از نیروها فیلم بگیرند . چون بعد از هر عملیات تعدادی از بچه ها به شهادت (🌹🌹🌹🌹🌹) می رسیدند و این فیلم ها به فیلم تاریخی تبدیل می شد . 😔
یکی از برادران گردان فیلم برداری را انجام می داد ، به گوشه و کنار چادرها سر می زد و به طور غافلگیر ( 👀 ) از نیروها فیلم می گرفت.
نیروها لباس غواصی پوشیدند . بعد یک مانور آموزشی ترتیب دادند و آنها را روی اسکله کنار آب به خط کردند .
فیلم بردار📽📹 هم از فرصت استفاده کرد اول با برادر کریم سرابی مصاحبه کرد و او هدف از حضورش در جبهه را تشریح نمود .
بچه ها یکی یکی از جلو دوربین می گذشتند و وارد آب 🏊🏊🏊می شدند.
وقتی همه نیروها وارد آب شدند ، برادر طاهری فریاد زد :
« گروهان حدید » ....
بچه ها یک صدا گفتند :
« همه دلاورند » .... 😍👌🌹
بعد بچه ها در همان مانور نمایشی ، به یک جزیره حمله کردند و آن را به تصرف درآوردند .
برادر جمالی به همه گفت بیایید هر کدام یک عکس یادگاری بگیرید تا برای سر قبرشان ( 🌷شهدا شرمنده ام 🌷) بزرگ کنند . واقعا عده ای آخرین عکس زندگی خود را می گرفتند .
🔴 ادامه دارد ⏪
________/\_______
حماسه جنوب، خاطرات
@defae_moghadas
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃