eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
11.9هزار دنبال‌کننده
697 عکس
122 ویدیو
5 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
بی شک حواله‌ی همه امسال کربلاست مزدی که آخر رمضان می‌دهد به ما@dobeity_robaey
غم بی‌انتهایم مانده، ای ماه! فرازی از دعایم مانده، ای ماه! چرا از آسمانم رو گرفتی؟ هنوز از بغض‌هایم مانده، ای ماه! @dobeity_robaey
ای ماه تنزل ملائک! بدرود نور ملکوتِ جان سالک! بدرود ای خواهش عارفان، بهار قرآن! ای مطلع فجر «َامرِ رَبِّک»! بدرود :: ما را به تبسم دعا بردی تو تا روشنی فرشته‌ها بردی تو ما را ز فریب اهرمن کوچاندی تا حضرت دوست، تا خدا بردی تو :: ای ماه عزیز! حق نگهدارت باد خورشید، فدای چشم بیدارت باد ای لیلۀ قدر! در دل بیداران تا صبح وصال، شوق دیدارت باد :: ای فرصت ناب عشق‌بازی با او تفسیر فصیح آیه‌ی " الّا هو " حقا که فراق جانگدازی داری ای ماه عزیز! مژدۀ وصل‌ات کو؟! :: ای سورۀ دل‌نواز! نشناختمت ای مایۀ سوز و ساز! نشناختمت سی روز شکوه «رَبَّنَا» را دیدم یک ماه گذشت و باز نشناختمت! :: یک ماه، فرشته همنشین ما بود آیینه و نور، سرزمینِ ما بود از خویش تهی و از خدا پُر بودیم اخلاص، رفیق نازنین ما بود :: سی روز تمام، با خدا خوش بودیم با شوق تبسم دعا، خوش بودیم در لیلۀ قدر، زیر سقف توبه با هلهلۀ فرشته‌ها خوش بودیم :: سی روز به شهر جان، غزل‌خوان گشتم دنبال ظهور نور انسان گشتم در ظلمت جسم، من پریشان بودم در پرتو روزه، من پریشان گشتم :: سی روز خدا ز بام و در، گل می‌ریخت با دست فرشته، در گذر گل می‌ریخت با تکیه کلام: "من تو را بخشیدم" از باغ تبسم سحر گل می‌ریخت :: یک ماه تمام، بندگی می‌کردیم افطار و سحر، پرندگی می‌کردیم بر سفرۀ نور، معرفت می‌خوردیم با روزی روزه، زندگی می‌کردیم :: در لیلۀ قدر، بیکران را دیدیم در جسم زمین، نزول جان را دیدیم با چشم فرشته سی بهارستان از، زیبایی ماه رمضان را دیدیم :: با ظلمت نَفس، با هوس جنگیدی با هر چه که «من»، نَفس نَفس جنگیدی سی روز تو آسمان تبسم کردی ای روح پرنده! با قفس جنگیدی :: "هو" گفتم و جانِ من شد از تن خالی از حیلۀ رنگ رنگ دشمن خالی سی روز فضای سینه پُر شد از دوست از همهمه و هی هی «من، من » خالی :: در ماه خدا، خانه تکانی کردیم همپای فرشته، مهربانی کردیم جان را که اسیر تخته‌بند تن بود در فرصت روزه، آسمانی کردیم :: بر سفرۀ روزه، ما مُکرم گشتیم در خلوت اُنسِ دوست، مَحرم گشتیم از دخمۀ نَفس، سر برون آوردیم در مکتب صبر روزه، آدم گشتیم :: بیداری ماه رمضان رفت، دریغ این آینه از دست جهان رفت، دریغ جان بود به جسم مُردۀ این دنیا ای دلشدگان! جان جهان رفت، دریغ@hosseinieh_net@dobeity_robaey
دعای ۴۵ صحیفه سجادیه با موضوع : السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَمْحَاكَ لِلذُّنُوبِ، وَ أَسْتَرَكَ لِأَنْوَاعِ الْعُيُوبِ هرچند که زخم سینه کاری شده بود حال دل ما باز بهاری شده بود معصیتِ من، سنگِ سرِ راه ولی احسان تو رود بود و جاری شده بود@dobeity_robaey
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
به وقت کارِ نخلستان، اگر دنیا حواسش بود نگه می‌داشت در شیشه، عرق‌های جبینت را © اشعار آیینی حسینیه ↙️ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک سال اگرچه در زمین گِل بردیم غفلت زده، بار کج به منزل بردیم! مجنون خدا شدیم اما یک ماه سی روزِ تمام ، از خدا دل بردیم :: سی روز گذشت و سی صنم را کُشتیم با ذکر «صمد»، منم منم را کُشتیم اهریمن نَفس را زمین کوبیدیم «من رستم پیل افکنم !» را کُشتیم :: هر چند هبوط، جان انسان را سوخت عصیان و گناه، روح ایمان را سوخت در لیله‌ی قدر، چون به حق برگشتیم بیداری ما، دماغ شیطان را سوخت :: سی روز «خلوص» را تبسم کردیم در محضر دوست، خویش را گم کردیم گفتیم خدا و دل بریدیم از خاک با لهجه‌ی آسمان، تکلم کردیم :: سی روز گذشت، سی شب نورانی بر خوانِ فرشته، سی سحر مهمانی سی فرصت ناب از برای توبه تا حضرت نَفس! را کنی قربانی :: سی روز گذشت و سی گلستان دیدیم نقشی ز جمال حضرت جان دیدیم از خویش برون زدیم و «یا هو» گفتیم در آینه‌ی صیام، انسان دیدیم :: سی روز گذشت و عشق را فهمیدیم از حکمت آب و آینه پرسیدیم در لیلۀ قدر، ذکر «یاهو» گفتیم در آینه‌ی سحر، خدا را دیدیم :: در مشهد عشق، گرم «یاهو» بودیم مهمان عزیز سفرۀ او بودیم افطار به ذکر «یا رضا» وا کردیم ما دلشدۀ «ضامن آهو» بودیم :: سی روز گذشت و عید فطرت آمد بوی خوش همدلی و وحدت آمد خندید خدا و شد گلستان دنیا ای دل شدگان! بهار رحمت آمد :: سی روز گذشت و سی سحر آیینه در پرتو روزه، صیقلی شد سینه شد روزه و جمعه آمد و عید آمد ای خوب! ظهور کن در این آدینه ✍ @dobeity_robaey
با تو، شب و تردید چه معنی دارد؟ بی لطف تو، امید چه معنی دارد؟ ای چشم تو آفتاب فروردینم بی جلوه‌ی تو، عید چه معنی دارد؟ :: عید آمد و رفت، بخت بیدار نشد چشمی روشن به دیدن یار نشد از شوق زدیم ابرها را به کنار ماه رُخَت ای دوست! پدیدار نشد :: ای پاسخ ضجه‌ها و زاری‌هایم پایان تمام بی قراری‌هایم ای ماه تمام آخرین ماه ولا ای مزد تمام روزه‌داری‌هایم :: عید است و خریدار تو باشم ای ماه لب تشنه‌ی دیدار تو باشم ای ماه سی روز دعا کرده‌ام و خواسته‌ام همسُفره‌ی افطار تو باشم ای ماه! @dobeity_robaey
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا یک ماهِ تمام میهمانت بودیم یک روز به مهمانی این خانه بیا @dobeity_robaey
دلتنگم و نیست چاره در کار؛ برو دیگر نکنم به ماندن اصــــرار؛ برو تقصیر تو نیست، نوبت شوال است ای ماه خدا! خـــــــــــدانگهـدار؛ برو @dobeity_robaey
دستم از هر خیر خالی ماند در دنیا، ولی هاتفی می‌گفت: «کلُ الخَیر فی بابِ‌ الحُسین»@dobeity_robaey
سرو است و به ایستادگی متهم است از شش جهت آماجِ هزاران ستم است شعرم همه ارزانیِ این یک مصراع: حرم است@dobeity_robaey
برخیز و ببین سینۀ صدچاکم را هنگام خطر شوق عطشناکم را در باور من عشق وطن می‌جوشد خون می‌دهم و نمی‌دهم خاکم را@dobeity_robaey