eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
12هزار دنبال‌کننده
709 عکس
130 ویدیو
6 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام قَالَ: مَنْ زَارَهُ وَ بَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ هر کس به زیارت رضا نائل شد قطعاً که به اوج کبریا نائل شد زائر به زیارت امام آمده بود اما به زیارت خدا نائل شد ✍ @dobeity_robaey
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند آن خانه‌ی نورْ خِشت را سوزاندند یک عده جهنمیِ آتش در دست آن روز درِ بهشت را سوزاندند ✍ @dobeity_robaey
منظومه‌ی عشق و مستی از کار افتاد گردونه‌ی حق‌پرستی از کار افتاد از بوسه‌ی تازیانه بر دست بتول یک‌لحظه تمام هستی از کار افتاد ✍ مرحوم @dobeity_robaey
دل تاریخ در این ماجرا سوخت بر این غربت، غریب و آشنا سوخت مدینه هیزم آوردند اما در آتش خیمه‌های کربلا سوخت@dobeity_robaey
دلتنگ حسین گشته و آغوشش از کوفه و شام، زخم‌ها بر دوشش از روز دهم گذشته خیلی اما مانده‌ست نوای «شیعتی» در گوشش ✍ @dobeity_robaey
اول ناگاه کتاب گریه را وا می‌کرد آن قدر که پشت ناله را تا می‌کرد در مجلس روضه‌ی امام صادق یاد لب خشکیده‌ی بابا می‌کرد دوم بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن از تیر نشسته بر گلو حرف بزن بانو! دم آخری کمی آب بخور از خاطره‌ی دست عمو حرف بزن سوم از سایه‌ی سنگ، رد شده لشگر من زنجیر نشسته روی زخم پَر من این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد: تشت و سر و چوب و گریه‌ی خواهر من چهارم چوبی که به لب اشاره می‌کرد آن‌روز از عمه جگر پاره می‌کرد آن‌روز ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه... وقتی که مرا نظاره می‌کرد آن‌روز پنجم در قاب عطش اگرچه تصویر‌ شده از خوردن آب تا ابد سیر شده او بعد هزار و چارصدسال هنوز ایستاده درِ خیمه، ولی پیر شده ششم نه که بدن عزیزمان سر دارد نه پیرهن کهنه‌ای در بر دارد غارت شده زیر دست و پا... ای مردم! این جسم غریب مانده، مادر دارد هفتم در باغ عزای کربلا تاک شده آیینه‌ی لب‌های عطشناک شده جَرّوهَا عِدّ‌‌ه مِن اَعراب امّا انگار سکینه با پدر خاک شده هشتم می‌دید خود حضرت زهرا ای وای افتاده تن ماه به دریا ای وای تا خطبه بخواند از اسیری و عطش از منبر نیزه رفته بالا ای وای نهم از شام اسارتی که مهتاب نداشت راهی به سرای چشم او خواب نداشت بابا، غریب و تشنه بود و دختر جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت دهم چشم تو پر از صحنه‌ی درگیری بود یک قافله دست و پای زنجیری بود فکرش دل سنگ را شکست ای بانو تیری که به سینه خورد عجب تیری بود ✍ @dobeity_robaey
دلش را داد دست آسمان‌ها که نامش زنده مانده در زمان‌ها بده یک جرعه از صبر سکینه خداوندا به ما در امتحان‌ها ✍ @dobeity_robaey
پریشان خاطر و قامت کمان بود برای داغِ بابا روضه‌خوان بود بمیرم! قاتل جانِ سکینه(س) صدایِ ضربه‌های خیزران بود! ✍ @dobeity_robaey
بنویس دل شکسته‌ام احیا شد هر آنچه گره بود به کارم وا شد بنویس که رزق سامرایم امشب با دست امام عسکری امضا شد@dobeity_robaey
دل ساخته یک مدینه با سامرّا از بین دو صحن رفته تا سامرّا یک صحن به نام عسکری بین بقیع یک صحن به نام مجتبی، سامرّا@dobeity_robaey
مشتاق نگاه پسرت می‌مانیم سرباز سپاه پسرت می‌مانیم دنیا نه فقط، عالم برزخ، محشر ما چشم به راه پسرت می‌مانیم@dobeity_robaey
از زهر، تمام پیکرش می‌لرزید پیوسته ز پا تا به سرش می‌لرزید افتاد حسن یاد حسن وقتی که در کوچه به یاد مادرش می‌لرزید@dobeity_robaey