عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام قَالَ:
مَنْ زَارَهُ وَ بَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ
هر کس به زیارت رضا نائل شد
قطعاً که به اوج کبریا نائل شد
زائر به زیارت امام آمده بود
اما به زیارت خدا نائل شد
✍ #علی_مقدم
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آن بیتِ نکو سرشت را سوزاندند
آن خانهی نورْ خِشت را سوزاندند
یک عده جهنمیِ آتش در دست
آن روز درِ بهشت را سوزاندند
✍ #علی_مقدم
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
منظومهی عشق و مستی از کار افتاد
گردونهی حقپرستی از کار افتاد
از بوسهی تازیانه بر دست بتول
یکلحظه تمام هستی از کار افتاد
✍ مرحوم #سیدرضا_مؤید
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#شب_جمعه
دل تاریخ در این ماجرا سوخت
بر این غربت، غریب و آشنا سوخت
مدینه هیزم آوردند اما
در آتش خیمههای کربلا سوخت
✍ #میثم_مؤمنی_نژاد
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مصائب
دلتنگ حسین گشته و آغوشش
از کوفه و شام، زخمها بر دوشش
از روز دهم گذشته خیلی اما
ماندهست نوای «شیعتی» در گوشش
✍ #محمد_حسین_رحیمیان
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مصائب
#لا_تحرقی_قلبی_بدمعک_حسره
اول
ناگاه کتاب گریه را وا میکرد
آن قدر که پشت ناله را تا میکرد
در مجلس روضهی امام صادق
یاد لب خشکیدهی بابا میکرد
دوم
بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن
از تیر نشسته بر گلو حرف بزن
بانو! دم آخری کمی آب بخور
از خاطرهی دست عمو حرف بزن
سوم
از سایهی سنگ، رد شده لشگر من
زنجیر نشسته روی زخم پَر من
این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد:
تشت و سر و چوب و گریهی خواهر من
چهارم
چوبی که به لب اشاره میکرد آنروز
از عمه جگر پاره میکرد آنروز
ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه...
وقتی که مرا نظاره میکرد آنروز
پنجم
در قاب عطش اگرچه تصویر شده
از خوردن آب تا ابد سیر شده
او بعد هزار و چارصدسال هنوز
ایستاده درِ خیمه، ولی پیر شده
ششم
نه که بدن عزیزمان سر دارد
نه پیرهن کهنهای در بر دارد
غارت شده زیر دست و پا... ای مردم!
این جسم غریب مانده، مادر دارد
هفتم
در باغ عزای کربلا تاک شده
آیینهی لبهای عطشناک شده
جَرّوهَا عِدّه مِن اَعراب امّا
انگار سکینه با پدر خاک شده
هشتم
میدید خود حضرت زهرا ای وای
افتاده تن ماه به دریا ای وای
تا خطبه بخواند از اسیری و عطش
از منبر نیزه رفته بالا ای وای
نهم
از شام اسارتی که مهتاب نداشت
راهی به سرای چشم او خواب نداشت
بابا، غریب و تشنه بود و دختر
جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت
دهم
چشم تو پر از صحنهی درگیری بود
یک قافله دست و پای زنجیری بود
فکرش دل سنگ را شکست ای بانو
تیری که به سینه خورد عجب تیری بود
✍ #روح_الله_عیوضی
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مصائب
دلش را داد دست آسمانها
که نامش زنده مانده در زمانها
بده یک جرعه از صبر سکینه
خداوندا به ما در امتحانها
✍ #یوسف_رحیمی
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_سکینه_س_مصائب
پریشان خاطر و قامت کمان بود
برای داغِ بابا روضهخوان بود
بمیرم! قاتل جانِ سکینه(س)
صدایِ ضربههای خیزران بود!
✍ #مرضیه_عاطفی
↳ @dobeity_robaey
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
بنویس دل شکستهام احیا شد
هر آنچه گره بود به کارم وا شد
بنویس که رزق سامرایم امشب
با دست امام عسکری امضا شد
✍ #سیدمجتبی_شجاع
↳ @dobeity_robaey
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
دل ساخته یک مدینه با سامرّا
از بین دو صحن رفته تا سامرّا
یک صحن به نام عسکری بین بقیع
یک صحن به نام مجتبی، سامرّا
✍ #محسن_ناصحی
↳ @dobeity_robaey
#حضرت_نرجس_خاتون_س
مشتاق نگاه پسرت میمانیم
سرباز سپاه پسرت میمانیم
دنیا نه فقط، عالم برزخ، محشر
ما چشم به راه پسرت میمانیم
✍ #سیدمجتبی_شجاع
↳ @dobeity_robaey
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
از زهر، تمام پیکرش میلرزید
پیوسته ز پا تا به سرش میلرزید
افتاد حسن یاد حسن وقتی که
در کوچه به یاد مادرش میلرزید
✍ #زهیر_سازگار
↳ @dobeity_robaey