🍃🌷🍃🌷🍃
#خاطرات_شهدا🌷
#اشک_برای_مادر
#توشه_سفر…!!!
.: السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س) :.
هنوز چند روزی مانده بود به ایام فاطمیه.
بی قرار بودم و پریشان.…
با خود گفتم کاش کسی پیدا میشد و آرامم میکرد.
کاش کسی بود و راه نشانم میداد. و کاش ...
متوسل شدم و فاتحه ای برای #شهید_محمد_خانی
خواندم.
خیلی زود صدایم را شنید.…
خوابش را دیدم.
عازم سفر بود
و من به همراه چند نفر رفته بودیم بدرقه اش.
انگار میدانستم این بار که برود دیگر به آرزویش که شهادت است خواهد رسید.
کنار کشیدمش. ازش پرسیدم؛
"چه توشه ای دارد با خودش میبرد؟!!! "
چه دارد برای گذر از این مسیر سخت.…؟؟
دست کرد داخل جیبش
و بطری کوچکی در آورد.
گفتم:
این دیگر چیست؟
گفت: " این #اشکی است که در #روضه های مادرم #حضرت_زهرا (س) ریخته ام "
این را دارم با خودم میبرم ...
😭😭😭
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
#حاج_عمار
#اشک #روضه_مادر…😭😭
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
#خاطرات_شهدا📩
بهش گفتم #رفیق،دانشگاه یک پرسنل جای خالی داره نیرو هم احتیاج داره
تو هم که نیروی ارزشی و ولایی هستی
ماشاءالله دور و برت پر از رجال سیاسیه،دستت بازه
بیا از بند پارتی استفاده کن برو سرکار
#تبسمی😌 زد و گفت:
رفیق! اگر آزمون برگزار میکنند
همه میتونند شرکت کنند
مسئله ای نیست اسم من هم بده
ولی اگر مردم عادی نمیتوانند بیایند شرکت کنند،از موقیعت_شغلی و #بسیجی_ام سوءاستفاده نمیکنم
#شهید_مدافع_حرم_علی_جمشیدی
🕊| @dosteshahideman
💠شهادت طلبی چیزی نبود که یک شبه در محمودرضا شکل گرفته باشد
خودِ محمودرضا یک وجهه فرهنگی پررنگی داشت.
یادم هست در کلاس دوم دبیرستان؛ یک روز دفترچهای را که برای ثبت خاطرات شهدا بود و از بنیاد شهید گرفته بود، به خانه آورد. #دو شهید را انتخاب کرده بود برای کار جمع آوری خاطرات؛ یکی شهید «عبدالمجید شریف زاده» که دانش آموز و هم محلهای بود و دیگری
#شهید «احد مقیمی» بیسیم چی شهید باکری که در کربلای پنج شهید شد.
خیلی جدی برای اینکار وقت گذاشت. این دو دفترچه را پر کرد.با مادر شهید شریف زاده یک نوار کاست کامل مصاحبه کرد و با برادر شهید مقیمی و همینطور با حاج بهزاد پروینقدس که عکاس جنگ و مستند ساز هستند کار کرده بود در این مورد. با حاج بهزاد رابطهای نزدیک برقرار کرده بود و این بخاطر تعلقاتی بود که بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ جبهه داشت.
🌷کار فرهنگی و کار او در مورد شهدا ریشهدار بود، همکاریش با مستند آقای سهیل کریمی هم ادامه همین مسیر بود.
🌹| @dosteshahideman
🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱
‼️|وصیتی تکاندهنده |‼️
اگر به واسطه خونم حقی بر گردن
دیگران داشته باشم به خدای کعبه
قسم ؛از مردان بیغیرت و زنان بیحیا
نمیگذرم...!
شهید امیر حاج امینی❣
#شـھـداء
🌿 @dosteshahideman
🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱
🌷🌷❤️🌷🌷🌷
🌷🌷❤️🌷🌷
🌷❤️🌷
🌷
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
دفترچه خاطرات
چند خاطره از سردار بی سر خیبر
شهید محمد ابراهیم همت
«همت» به محض شنیدن خبر تولد فرزندش، خون شادی رگ های صورتش را سرخ کرد. او همان لحظه دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! سپاس که تولد فرزندم به اراده ی تو بود او از این پس از آن تو خواهد بود. او را از بندگان صالح درگاهت قرار بده.»
پدر «همت» می گوید: «یک بار که «ابراهیم» به مرخصی آمده بود، مادرش برای او کباب آورد. اندکی خورد و دست کشید. اشک دور مردمک چشمانش گل انداخت و گفت: «من چطور می توانم اینجا نان و کباب بخورم، در حالی که بسیجی ها الان در سنگر و خط مقدم در زیر آتش هستند.»
وقتی شهید حاج «محمد ابراهیم همت» برای اولین بار می خواست فرزندش را ببیند، همسرش دست دراز کرد تا فرزند را به «حاجی» بسپارد، اما «محمد ابراهیم» دست همسر را پس زد. و از اتاق بیرون رفت. وضو گرفت و به نماز ایستاد و پس از سجده ی شکر، فرزندش را با مهربانی در آغوش گرفت و اذان و اقامه در گوش او گفت. «همت» در پاسخ همسرش که از او پرسید: «چرا اول پسرمان را بغل نکردی.» گفت: «اول باید شکر نعمت خدا را می کردم.»
حسینیه ی لشکر 27 «محمد رسول الله (ص)» فراموش نمی کند این سخن شهید «حاج همت» را که در جمع نیروها فریاد می زد:
«ما پاسدار و بسیجیِ خشک و خالی نمی خواهیم. پاسدار و بسیجی ها، اول باید پاسدار و بسیجی مکتبی، ایدئولوژی و عقیدتی باشد و بعد نظامی.
وای بر ما! وای بر پاسدار ما! وای بر بسیج ما! اگر روزی برسد که فقط نظامی صرف باشد.
کجایند مردان بی ادعا
کجایند مردان خوب خدا
کاش ما هم بشویم رهرو راه شهدا
🕊 @dosteshahideman
🌷
🌷❤️🌷
🌷🌷❤️
🍁☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘
شهیدانه...🌷
سلام بر شهدا همان هایی که با سر رفتند و بدون سر آمدند
سلام بر شهدا همان هایب که با پای خود رفتند و بر دوش مردم برگشتند
سلام بر شهدا همان هایی که سالم رفتند و با چند تکه استخوان برگشتند
سلام بر شهدا همان هایی که مونسی جزء نسیم صحرا و حضرت زهرا س ندارند
سلام بر شهدا همان هایی که از همه چیزشان گذشتند ورفتند تا مابمانیم
☘☘ @dosteshahideman
🍁☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘☘🍁🍁☘
🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁
#تمثیلات_استاد_قرائتی
☎️ تماس اول وقت یا نماز اول وقت🤔
🕌 صدای اذان میشنویم دلمان تو نمیریزد، غیرت دینی ما کمرنگ شده. اما اگر تلفن صدا کند میدویم!
🕌 یعنی اگر یه خانمی دو تا استکان میشوید صدای تلفن میآید نمیگوید باشد من استکانها را بشویم بعد فوری ... شیر را میبندد میدود میگوید: بله!
🕌 ولی اذان که آمد یک زن پیدا کنید (!؟) در جمهوری اسلامی که من دو تا استکان [را شستم]، استکان سوم شیر را بستم رفتم نماز خواندم بعد شستم. یه زن پیدا کنید...
@dosteshahideman
🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁🕊🍁🍁🍁
1_45800983.mp3
7.46M
🎵 آهنگ
همه سهمیهها مال شما...
بابای قشنگمو بهم بدین...😭😭
تا منم سر روی شونش بزارم
دیگه چیزی نمیخوام فقط همین...😭😭
👈تقدیم به فرزندان شهدا
🌷| @dosteshahideman
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
🌴یاد سردار شهید #خانمیرزا_استواری بخیر؛
در مسابقات دو میدانی 10 هزار متر کشوری که پیش از انقلاب در ورزشگاه آزادی برگزار شد 200، 300 متر از نفر دوم جلوتر بود و در دور آخر که نفر دوم خود را به خانمیرزا رساند و از عقب لباس ورزشی خانمیرزا را کشید ، او سرعتش را کم کرد و باقیمانده مسیر را با سرعت راه رفتن، ادامه داد.
در آن مسابقه هر چه مربیها و تماشاگران فریاد میزنند که "بدو، بدو" اهمیت نمیدهد، همین کم شدن سرعت خانمیرزا به نفر دوم اجازه عبور میدهد و او هم با شادی چند متر آخر را از خان میرزا جلو افتاده و اول میشود.
پس از مسابقه با خان میرزا که نفر دوم آن مسابقه شده بود مصاحبه کرده و علت این کار در مسابقه را از او میپرسند و او پاسخ میدهد « در این مسابقه برای من #اول_و_دوم_شدن_ارزش_نداشت. ارزش آن است که یک ورزشکار مرد باشد، که متأسفانه من اینجا چنین چیزی ندیدم.»
بعد از این مسابقه او به اردوی تیم ملی دو و میدانی دعوت میشود تا جهت مسابقات آسیایی اعزام شود، اما به دلیل فضای قالب در اردوهای مختلط ورزشی این دعوت را رد میکند و نمیرود.
بعدها همرزمانش نقل می کردند ؛ ما زیر آتش خمپاره بودیم و ارتباط بیسیمی مناسبی نداشتیم و لازم بود که بین قسمتهای لشکر ارتباط برقرار باشد و شهید استواری که فرمانده گردان امام رضا (ع) بود، مانند یک دوندهای که در مسابقه المپیک شرکت کرده بود زیر آتش دشمن خبرها را بین سنگرها ردوبدل میکرد.
شادی روحش #صلوات
از کتاب #راز_یک_پروانه
🌸 @dosteshahideman
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸