♥️
﴿ما جوانان بنےفاطمہ اربابیمـ
بےحیا عمہ ما مالڪ اشتر دارد👊
ایل ما ایل عجم هاستـ ڪہ یڪ ڪودڪ ما
جگرے با جگر شیر برابر دارد✌️﴾
#دهه_فجر
#فجر_سلیمانی
#انتقام_سخت
#راهپیمایی
#ارسالی_کاربر
#اصفهان
🌹| @dosteshahideman
⚘﷽⚘
🇮🇷چهل و یڪمین سالروز پیروزے شکوهمند انقلاباسلامے گرامےبـاد💐
♥️امروز در میاݩ جمعیٺ خیلے جای تـو خالے بود حـاج قـاسـم🥀
🌿 #پروفایل
🌟 #فجر_سلیمانے✌️🏻
🕊 #حاج_قاسم_سلیمانی
🌷| @dosteshahideman
بخش چهارم تک | حسین جان آقا شهید عطشان آقا - سید رضا نریمانی.mp3
26.21M
🎵 #صوت_شهدایی
✨سرباز پادگان حرم
✨سیدالشهدای مدافعان حرم
✨پیش زینبی به جان حرم
✨سیدالشهدای مدافعان حرم
👈تقدیم به
#سردار_شهید_سلیمانی🌷
🎤 #سیدرضا #نریمانی
🌹| @dosteshahideman
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷بِسم ِ ربــِّـ الشـُّهـداءِ والصِّدیقیــن 🌷
✍یڪ دقیقه زیارت مجازی ڪانال ڪمیل بمناسبت سالروز شهادت شهدای عملیات والفجرمقدماتی و شهید ابراهیم هادی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🥀ذره ذره کنار هم قرار گرفتند و فرشی ساختند به وسعت عرش، شاید برای چشمانمان تکراری باشند اما خاک اینجا با دیگر خاک ها متفاوت است. خاک اینجا زنده است، نفس میکشد،با ادمی صحبت میکند.
معطر به عطر غسیل الملائکه است،میزبان و شاهد قدم های پاک دلاورانی بوده که پنج روز بدون غذا و با لب تشنه درس ایثار و فداکاری را در سر فصل اصلی دفتر تاریخ ثبت کردند.. خاک اینجا کسی را در اغوش گرفته که پا روی اشفته بازار هستی گذاشت و دلبسته خدا شد؛ عاقلانه فکر کرد و عاشقانه عمل پهلوانی که در ژرفای ظلمات در بلندای تپه بدون هیچ بیم و هراسی جلوی دشمن صدای ملکوتی اذان را سرود و توسلش به حضرت زهرا(س) او را از قطع نخاعی نجات داد..
این خاک اغشته به ذره ذره سلول های بدن کسی است که تمام عزتش گمنام بودنشه، کسی نه ترسید،نه تو دام هوس افتاد،کسی که ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ به قلب اسمان بی وقفه معبر زد.
آری؛ اینجا کانال کمیل است.
کانالی که در اتاقک خاک گرفته مغزش رشادت ها و فداکاری های ابراهیم را ثبت کرده است.. ابراهیمی که پیکرش را به ذرات این خاک سپرد تا نبض وجود این خاک تا ابد بتپد..
❤️سالگرد شهادتت مبارک قهرمان❤️
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و شانزدهم داستان دنباله دار نسل سوخته: بزرگی خالق کسی جلودار حرف ها و حدیث ها نبود ...
⚘﷽⚘
قسمت صد و هفدهم داستان دنباله دار نسل سوخته: بخشش فراموش شده
جواب قبولی ها اومده بود ... توی در بهش برخورد کردم ... با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...
به به آقا مهران ... چی قبول شدی؟ ... کجا قبول شدی؟... دیگه با اون هوش و نبوغت ... بگیم آقا دکتر یا نه؟ ...
خندیدم و سرم رو انداختم پایین ...
نه انسیه خانم ... حالا پزشکی که نه ... ولی خدا رو شکر، مشهد می مونم ...
جمله ام هنوز از دهنم در نیومده ... لبخند طعنه داری زد ...
ای بابا ... پس این همه می گفتن مهران، زرنگ و نابغه است الکی بود؟ ... تو هم که آخرش هیچی نشدی ... مازیار ما سه رقمی آورده داره میره تهران ... تو که سراسری نمی تونستی ... حداقل آزاد شرکت می کردی ... حالا یه طوری شده از بابات پولش رو می کندی ... اون که پولش از پارو بالا میره ... شاید مامانت رو ول کرده ولی بازم باباته ... هر چند مامانت هم عرضه نداشت ... نتونست چیزی ازش بکنه ...
ساکت ایستادم و فقط نگاهش کردم ... حرف هاش دلم رو تا عمق سوزوند ... هر چند ... با آتش حسادتی که توی دلش بود ... و گوشه ای از شعله هاش، وجود من رو گرفته بود ... برای اون جای دلسوزی بیشتری رو وجود داشت ...
اومدم در رو باز کنم ... که مادرم بازش کرد ... پشت در ... با چشم هایی که اشک توش حلقه زده بود ...
تو هم سرنوشتت پاسوز زندگی من و پدرت شد ...
دیدنش دلم رو بیشتر آتش زد ... به زور خندیدم ...
بیخیال بابا ... حالا هر کی بشنوه فکر می کنه چه خبره ... نمی دونی فردوسی چقدر بزرگه ... من که حسابی باهاش حال کردم ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر ...
پشت سر هم با ذوق و انرژی زیاد حرف می زدم ... شاید دل مادرم بعد از اون حرف هایی که پشت در شنیده بود ... کمی آرام بشه ...
حالتش که عوض شد ... ساکت شدم ... خودم به حدی سوخته بودم که حس حرف زدن نداشتم ... و شیطان هم امان نمی داد و ... داغ و آتش دلم رو بیشتر باد می زد ... آرزوهای بر باد رفته ام جلوی چشمم رژه می رفت ...
دلم به حدی سوخت که بعد از آرام شدن ... فراموش کردم ... بگم ...
- خدایا ... بنده ات رو به خودت بخشیدم ...
🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت صد و هفدهم داستان دنباله دار نسل سوخته: بخشش فراموش شده جواب قبولی ها اومده بود ... توی د
⚘﷽⚘
قسمت صد و هجدهم داستان دنباله دار نسل سوخته: گم گشته
مادر مدام برای جلسات دادگاه یا پیگیری سایر چیزها نبود ... من بودم و سعید ... سعید هم که حال و روز خوشی نداشت... ضربه ای که سر ماجرای پدر خورده بود ... از یه خونه بزرگ با اون همه امکانات مختلف ... از مدرسه گرفته تا هر چیزی که اراده می کرد ... حالا اومده بود توی خونه مادربزرگ ... که با حیاطش ... یک سوم خونه قبل مون نمی شد ...
برای من که وسط ثروت ... به نداشتن و سخت زندگی کردن عادت کرده بودم ... عوض شدن شرایط به این صورت سخت نبود ... اما اون، فشار شدیدی رو تحمل می کرد ...
من کلا با بیشتر وسایلم رفتم یه گوشه حال ... و اتاق رو دادم دستش ... اتاق برای هر دوی ما اندازه بود اما اون به در و دیوار گیر می کرد ... آرامش بیشتر اون ... فشار کمتری روی مادر وارد می کرد ... مادری که بیش از حد، تحت فشار بود ...
توی حال دراز کشیده بودم که یهو با وحشت صدام کرد ...
- مهران پاشو ... پاشو مهران مارم نیست ...
گیج و خسته چشم هام رو باز کردم ...
بارت نیست؟ ... بار چیت نیست؟ ...
کری؟ ... میگم مار ... مارم گم شده ...
مثل فنر از جا پریدم ...
یه بار دیگه بگو ... چیت گم شده؟ ...
به کر بودنت ... خنگی هم اضافه شد ... هفته پیش خریده بودمش ...
سریع از جا بلند شدم ...
تو مار خریدی؟ ... مار واقعی؟ ...
آره بابا ... مار واقعی ...
آخه با کدوم عقلت همچین کاری کردی؟ ... نگفتی نیشت میزنه؟ ...
- بابا طرف گفت زهری نیست ... مارش آبیه ...
🌷| @dosteshahideman
1_49892338.mp3
2.22M
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷
🌷خوش به حال #شهدا
🎤با نوای سید رضا نریمانی
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۲۳ بهمن ۱۳۹۸
میلادی: Wednesday - 12 February 2020
قمری: الأربعاء، 17 جماد ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️3 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️12 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️13 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️15 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️22 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام
🌷| @dosteshahideman