eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
990 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 وپـنجـم 🍁 :هـوا دار تمـام عـیار انـقـلاب در۸۸ راه انداخته بودم و تا مدتی به صورت روزنوشت،یاد داشتهایی درباره می نوشتم.البته بیشتر از دوسال دوام نیاورد و اوایل سال ۱۳۹۱هک‌ شد.یکی از خواننده های ثابت آن وبلاگ، بود. یادداشت هایی را می خواند و با اسم مستعار #<م.ر.ب>پای پست ها می گذاشت. گاهی هم بعد از اینکه یادداشتی را می خواند،زنگ می زد و نظرش را می گفت..در دیدارهای گاه و بیگاهی هم که تهران با هم داشتیم.وسط حرف ها حتما چیزی درباره وبلاگ می گفت. گاهی پیش می امد که چند روز چیزی در وبلاگ نمی .این جور مواقع می گرفت و پیگیر نوشتم می شد.بعضی از یادداشت ها گاهی در پایگاه های خبری تحلیلی مثل جهان نیوز و رجانیوز و خبرگذاری فارس لینک می شدند. این جور وقت ها می گرفت و می کرد.بعد از اینکه وبلاگم هک شد،اکانتم را از طریق تماس با مدیر سرویسی که وبلاگ را روی آن ساخته بودم پس گرفتم،اما دیگر چیزی در آن ننوشتم.به جایش یک وب سایت زدم. از این کار خوشش نیامده بود و بعد از آن بارها از من خواست که به همان وبلاگ سابق برگردم. می گفت:وبلاگت شخصیت پیدا کرده بود در غیر از اینکه کنار بچه های در میدان دفاع از حضور داشت،وقایع را رصد هم می‌کرد.یادم هست آن روزها برای پیگیری دقیق اخبار و تحلیل ها لپ تاب خرید و برای خانه شان اینترنت وای فا گرفت.به داشت و هر وقت من در نوشته هایم دفاعی از انقلاب می‌کردم خوشحال می شد،تماس می گرفت و تشویق‌می‌کرد.یک بار چیزی در دفاع از نظام نوشتم که کمی‌ برانگیز شد و کامنت های زیادی پایش خورد،با یکی از خواننده های آن روزهای وبلاگ که از جریان فتنه جانب داری می کرد بحثم شده بود و چندتا کامنت بلند رد و بدل کرده بودیم،نهایتا من کوتاه آمده بودم. دلخور بود از من،اصرار داشت که من در بحث با این شخص کوتاه آمده بودم و نباید عقب نشینی می کردم.آن روز تماس گرفت پرسید:می شناسی اش؟گفتم:بله،سابقه‌‌ جبهه و جنگ هم دارد.اسمش را پرسید که من نگفتم و از او خواستم که بی خیال شود!گفت تو شکسته نفسی کرده ای در حالی که جای شکسته نفسی نبود. فردایش دیدم آمده و توی هاجواب بی تعارف و به او داده است. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 و شـشم 🍁 :پـرکـارهـا شـهیـد مے شوند اسفند سال1388بود.مثل هرسال در تالاروزارت کشور برای مراسمی برگزار شده بود. بودم آن روزها زنگ زد و گفت:می آیی مراسم؟گفتم : می آیم چطور؟گفت حتما بیا .سخنران مراسم است. مقابل تالار باهم قرار گذاشته بودیم. زودتر از من رسیده بود.من با چندنفر از دوستان رفته بودم پیدایش کردم و باهم رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلی ها پر بود و جا برای نشستن نبود.به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو.درطول مراسم با مشغول صحبت بودیم.ولی که آمد دیگر حرفی نمی زد. من گوشی موبایلم را در آوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. تا آخر همین طوری توی بود و گوش می داد.وقتی حاج قاسم داشت حرف هایش را جمع بندی می کرد ، یک مرتبه برگشت :حاج قاسم فرصت هم ندارد. این را که تنش هست می بینی؟باور کن این را به قبول کرده که برای مراسم بپوشد والا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد. موقع پایین آمدن از پله ها به گفتم :نمی شود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟گفت :من خجالت می کشم توی حاج قاسم نگاه کنم،بس که اش_خسته است. پایین که آمدیم ،موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشه ای به او :این شما،اینم !دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. خودش هم همین طور بودهمیشه . و به اعتقاد داشت.می گفت:من یک بار در حضور حاج قاسم برای عده ای حرف می زدم.گفتم من این طوره فهمیده ام که را به کسانی می دهد که پرکار هستند و ما در این طور بوده اند.حاج حرفم را تایید کرد و همین طور بود. شـادے روح شـ‌هیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃 🌷 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 و پـنـجم 🍁:آبــروی جـمـهـورے اسـلامے مـیـرود تعریف میکردبه سوری هاتوپ۱۰۶داده بودیم مدت هابو نظامی های ارتش نقطه ای را باسلاحهای منحنی زن هدف گرفته بودندولی نمی توانستند . روزی که آمدم رابه آنهاآموزش بدهم بنابوداولین راهم انجام بدهم تا آنها ببینند. می گفت به های گفتم همان نقطه ای راکه نمیتوانید بزنید همان جا راهدف قرارمی دهیم. می خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم بخورد. رود. برداشت من این است که آنجا به خودش بعنوان نگاه می کرد.می گفت وبه هدف موردنظر کردبلافاصله از سیم هاصدای . می گفت های ارتش سوریه دورما زدنند.چنددقیقه بعد سروکله شان هم پیداشد. آمدازمن شما تان چیست فکرمی کردمن آدم مهمی هستم.گفتم من ازنیروهای هستم.می گفت بعدازاصابت توپ به هدف توی دلم که نرفت.این جمله اش راهیچوقت نمی کنم. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 و شـشم 🍁 :از مـیـدان نـظامـے تا مـیـدان سـیاسـے درباره وضعیت از او سوال می کردم،یک بار بحث کشید به یا . با این اوضاع به نظرت بشاراسد است یا ماند؟ اگر ۲۰۱۴بماند بعد از آن حتما در می آورد در رسانه زده آن روز که کاملا بود و آمریکایی ها و وابستگان منطقه ای اش به او اسرار داشتند،انتظار چنین جوابی را نداشتم،گفتم از کجا معلوم تا۲۰۱۴بماند؟ اگر ارتش کاملا به پشت کند باز هم را دارد. می گفت مردم الان متوجه شده اند، و در انتخابات به بشار اسد خواهند داد. بیشتر تعجب کردم. اما او این حرف ها رو خیلی با می زد. این روز ها هایش مدام یادم می افتد. داشت و درباره اوضاع سیاسی در حد خودش آدم مطلعی بود و داشت. شـادے روح شـ‌هیـد 🌷 | @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 و پـنـجم 🍁:آبــروی جـمـهـورے اسـلامے مـیـرود تعریف میکردبه سوری هاتوپ۱۰۶داده بودیم مدت هابو نظامی های ارتش نقطه ای را باسلاحهای منحنی زن هدف گرفته بودندولی نمی توانستند . روزی که آمدم رابه آنهاآموزش بدهم بنابوداولین راهم انجام بدهم تا آنها ببینند. می گفت به های گفتم همان نقطه ای راکه نمیتوانید بزنید همان جا راهدف قرارمی دهیم. می خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم بخورد. رود. برداشت من این است که آنجا به خودش بعنوان نگاه می کرد.می گفت وبه هدف موردنظر کردبلافاصله از سیم هاصدای . می گفت های ارتش سوریه دورما زدنند.چنددقیقه بعد سروکله شان هم پیداشد. آمدازمن شما تان چیست فکرمی کردمن آدم مهمی هستم.گفتم من ازنیروهای هستم.می گفت بعدازاصابت توپ به هدف توی دلم که نرفت.این جمله اش راهیچوقت نمی کنم. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 و شـشم 🍁:از مـیـدان نـظامـے تا مـیـدان سـیاسـے درباره وضعیت از او سوال می کردم،یک بار بحث کشید به یا . با این اوضاع به نظرت بشاراسد است یا ماند؟ اگر ۲۰۱۴بماند بعد از آن حتما در می آورد در رسانه زده آن روز که کاملا بود و آمریکایی ها و وابستگان منطقه ای اش به او اسرار داشتند،انتظار چنین جوابی را نداشتم،گفتم از کجا معلوم تا۲۰۱۴بماند؟ اگر ارتش کاملا به پشت کند باز هم را دارد. می گفت مردم الان متوجه شده اند، و در انتخابات به بشار اسد خواهند داد. بیشتر تعجب کردم. اما او این حرف ها رو خیلی با می زد. این روز ها هایش مدام یادم می افتد. داشت و درباره اوضاع سیاسی در حد خودش آدم مطلعی بود و داشت. شـادے روح شـ‌هیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 و یـکم 🍁:لـهـجه تـرکے عـربـے چند نفر از رزمنده های از در ضبط کرده بودند که در آن نحوه ی باز و بسته کردن می داد.توی این فیلم فقط دست های داخل کادر است. به اضافه که با عربی محلی ی کار را می دهد. بار اولی که این را می دیدم صرفآ از صدایش فهمیدم ،چون تصویری از $چهره ی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد.چند دقیقه که تماشا کردم برگشتم و به که مشغول کار خودش بود گفتم:#(بابا عربی!این_دیگر_چیست؟) گفت:برای یک عده از بچه ها توپ را داده بودم . گفتند این طوری یادمان نمی ماند، بار دیگر هم توضیح بده بگیریم. من هم توضیح دادم فیلم که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند. :کو؟کجا هستند این بچه ها؟ گفت:همین جا هستند،حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.گفتم:خودت که لو رفته ای با این عربی قاطی.، گفت :لهجه ام که خیلی است!الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند. البته این را به می گفت. من تا حدودی بالهجه های محلی آشنا هستم ومقدار تسلط محمودرضا به عربی رامی دانستم. توی این فیلم،قطعات توپ را با حوصله زیاد یکی یکی باز می کند.در آخر فیلم که کارتمام می شود! انقدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی کرده بودم که آن را دوباره از اول تا اخر دیدم.آخر سر هم برای خودم کپی کردم.بعدا که فلش مموری را باخودم آوردم تبریز و باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپ، دیدم هم یواشکی آن را ازمموری کرده است! شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman🍃🌷 🍂 و دوم 🍁:گرا با گوگل ارث می گفت: در حلب برای تعیین گرا از نرم افزار ارث کمک می گرفت. اما ها به جایی که باید می خوردند،نمی خوردند.می گفت متوجه شده بود که ارث برای جاهایی مانند و خطا دارد. معتقد بود که این خطا عمدی است. مقدار این خطا را درآورده بود و بعد از آن،مقدار این خطا را در نظر می گرفت و می کرد و را که میخواست زد. شـادے روح شـ‌هیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 🥀علیرضا قبادی شهید مدافع حرم و دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج است. برادر شهید علیرضا قبادی از هم‌رزم برادر شهیدش خاطره‌ای نقل می‌کند که در زیر می‌خوانیم. می گفت بنده اولین باری که به منطقه اعزام شدم با شهید قبادی آشنا شدم؛ با شهید در منطقه بودم که ناگهان زدند که دشمن به ماشین یکی از بچه‌ها حمله کرده است و متاسفانه تعدادی از بچه ها یا شده‌اند. شهید علیرضا به محض شنیدن خبر سریع خود را برای رفتن به منطقه مورد نظر آماده و کرد. : علیرضا صبر کن تا نیروهای کمکی بیایند. شهید علیرضا قبادی گفت: نباید یک دقیقه هم صبر کرد؛ پیکر شهدا و مجروحان نباید بیفتد!؟ دشمن بچه ها را سلاخی می کند. گفتم: آخه تعداد ما کم است؛ امکان دارد دشمن کرده باشد. شهید علیرضا خیلی محکم گفت: هر که می خواهد بیاید وگرنه خودم تنها می روم. وقتی قاطعیت را در صدا و چهره اش دیدم گفتم باشه من می آیم. تعدادمان ۶ نفر بود. شهید علیرضا بچه ها را مسلح کرد و همراه اش چند خشاب پر و چند آر پی جی اضافه آورد. خودش پشت فرمان ماشین تویوتا نشست و ما هم عقب ماشین. نزدیک منطقه مورد نظر رسیدیم که شهید علیرضا ماشین را متوقف کرد و به ما گفت: شماها پیاده و با فاصله ۳متری از هم حرکت کنید! خیلی آرام و آهسته جلو می رویم. گفتم: علیرضا منقطه است! شهید علیرضا با لبخند گفت: آره زیادی ساکت است! به منطقه مورد نظر رسیدیم دیدیم پیکر شهدا و مجروحان در کنار ماشین روی زمین افتاده است. خواستیم جلو برویم که شهید علیرضا با دست اشاره کرد همانجا سنگر بگیریم و آماده باشیم. خودش یواش یواش به سمت ماشین حرکت کرد. با دست اشاره کردم علیرضا من هم بیایم؟ با اشاره گفت: نه. با سرعت در ابتدا یک نفر از مجروحان را روی دوش خود گذاشت و عقب آورد. گفتم: علیرضا اجازه بده ما هم کمک کنیم. گفت: امکان دارد دشمن اینجا برای ما کمین کرده باشد. شماها فقط هوای من را داشته باشید تا را هم بیاورم. ظرف یک ربع ساعت، شهید علیرضا تمام پیکرها را به دوش گرفت و آورد. تمام لباس های شهید علیرضا قبادی از قرمز شده بود. ! بعد از اینکه کارش تمام شد گفت: منطقه را ترک کنیم. به اینجای ماجرا که رسید، همرزم شهید کشید و گفت: شهید علیرضا قبادی حتی نسبت به پیکر شهدا هم این چنین احساس می کرد. ؟! هنوز آنقدر خود را نکردم که شهید بشوم! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•