#امام_زمان_و_من
با مامان به خانه ی خاله رفته بودیم. خاله، مقدار زیادی سبزی در ایوان گذاشته بود و می خواست آش نذری بپزد. مامان و همسایه ها به کمک خاله آمدند و سبزی ها را پاک کردند. من هم به آنها کمک کردم.
امام زمان (علیهالسلام) که بیاید، همه با هم مهربان می شوند و به یکدیگر کمک می کنند.
@emamezaman_va_man
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
#حدیث
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند :
در شگفتم از کسى که آمرزشخواهى را دارد و با این حال نومید میشود.
عَجِبتُ لِمَنْ یَقنَطُ ومَعهُ الاستِغفارُ!
I am surprised at the one who despairs whilst he has [the ability to seek] forgiveness!
نهج البلاغه: حکمت 87
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
#هرگز_فراموش_نمی_شوی
#مهدی_خدامیان_آرانی
قسمت ۳۱
موسی علیه السلام راهی طولانی در پیش داشت، شبی، در سرما و طوفان گرفتار شد و موسی علیه السلام در آن تاریکی راه را گم کرد و به سوی کوه «طور» رفت.
موسی علیه السلام نمی دانست که به چه مهمانی بزرگی فرا خوانده شده است، او نمی دانست که این گم کردن راه، بهانه ای برای رسیدن به کوه طور بوده است. او به خانواده خود گفت: «شما اینجا بمانید، من آتشی دیدم، به آنجا میروم شاید
بتوانم شعله ای از آن را برای شما بیاورم».
موسی علیه السلام به سوی آتش آمد، دید نور از درختی شعله ور است، نزدیک تر آمد، ناگهان تو با او سخن گفتی: «ای موسی! من خدای تو هستم. تو را برگزیدم، پس به آنچه به تو وحی میشود، گوش فرا بده! منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست... ».
به موسی علیه السلام فرمان دادی: «ای موسی! عصایت را بر زمین انداز! ». موسی علیه السلام
عصای خود را بر زمین انداخت، ناگهان آن عصا مار بزرگی شد و به سرعت به تکاپو افتاد. ترس، تمام وجود موسی علیه السلام را فرا گرفت و فرار کرد، تو او را صدا زدی و گفتی: «ای موسی! برگرد و عصایت را بگیر و از آن نترس، من آن را به صورت اوّلش باز میگردانم».
اینجا بود که آرامش به قلب موسی علیه السلام بازگشت، او دست دراز کرد و سر آن مار را گرفت، ناگهان آن مار به عصا تبدیل شد.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd