#معجزه و #شگفتی #قرآن میزی پر از غذا روزی پیروان حضرت عیسی علیه السلام، از او خواستند تا از خداوند میزی پر از غذاهای بهشتی بخواهد. حضرت عیسی علیه السلام، از آن ها خواست که اگر واقعاً به خدا اعتقاد دارند از او بترسند، امّا آ ن ها بر خواسته ی خود پافشاری کردند. بالاخره حضرت عیسی علیه السلام، خواسته ی پیروانش را از خدا خواست. خداوند در پاسخ، فرشتگانی را فرستاد تا میز را از غذاهای لذیذ پر کنند. این معجزه ای متفاوت با سایر معجزه ها بود. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd

#معجزه و #شگفتی #قرآن پسربچه ای در سبد وقتی حضرت موسی علیه السلام به دنیا آمد، فرعون دستور داد تا همه ی نوزادان پسر را به قتل برسانند. مادر موسی علیه السلام به شدّت نگران بود، خداوند مهربان که به نگرانی اش آگاه بود، به او الهام کرد که نوزاد را درون سبد بگذارد و در رود نیل رها کند. سبد در آب پیش رفت و به قصر فرعون رسید. وقتی همسر فرعون نوزاد را دید او را از آب گرفت. با وجود مخالفت فرعون، از موسی علیه السلام سال ها مانند فرزند خودش نگه داری و مراقبت کرد. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd

#معجزه و #شگفتی #قرآن غذاهای بهشتی مریم سلام الله علیها، مادر حضرت عیسی علیه السلام، تحت سرپرستی حضرت زکریا علیه السلام، بود و بیش تر روز، خدا را عبادت و پرستش می کرد. یک روز وقتی حضرت زکریا علیه السلام، می خواست او را ببیند، متوجّه شد که او را غذاهای تازه دارد. پرسید: این غذاها از کجا آمده اند؟ مریم سلام الله علیها، پاسخ داد: از طرف خدا، خداوند به هر کس به قدر رضایتش از او روزی می دهد. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd

#معجزه و #شگفتی #قرآن وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام، همسرش هاجر و پسرش اسماعیل علیه السلام، را به مکه برد، ذخیره ی آب هاجر تمام شد. اسماعیل از شدت تشنگی شروع به گریه و بی قراری کرد. هاجر همه جا دنبال آب می گشت. هفت بار فاصله ی بین تپه های صفا و مروه را دوید. سرانجام در بالای مروه دید که زیر پای اسماعیل چشمه ی آبی در حال جوشیدن است. هاجر فریاد زد: زمزم، زمزم! خدا زندگی هاجر و پسرش اسماعیل را نجات داد. امروزه میلیون ها نفر از زائرها از آب زمزم می نوشند و با خود به خانه هم می برند. توضیح این که زمزم یک کلمه ی بابلی به معنی صدای فوران آب است. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd

#معجزه و #شگفتی #قرآن حضرت عزیر علیه السلام، الاغی داشت که با آن سفر می رفت. یک روز وقتی که از شهر ویران شده ی بدون سکنه ای، می گذشت، تعجّب زده گفت: چگونه خداوند می تواند این شهر مرده را زنده کند؟ خداوند می خواست به او یاد دهد، که قدرتش بیش تر و بالاتر از تمام قدرت هاست. او عزیر و الاغش را کشت و ۱۰۰ سال بعد زنده کرد. سپس از او پرسید: چند سال است، زنده نبوده ای؟ عزیر گفت: یک روز و یا یک نصفه روز. خداوند گفت: نه تو صد سال است زنده نبودی. بعد در مقابل چشمانش الاغ را زنده کرد. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd

#معجزه و #شگفتی #قرآن حضرت ابراهیم علیه السلام، برای محکم تر کردن ایمانش، از خدا خواست تا زندگی پس از مرگ را به او نشان دهد. خداوند به او فرمان داد تا چهار پرنده بگیرد و آن ها را قطعه قطعه کند و با هم مخلوط کند و روی چهار کوه قرار دهد. بعد خداوند فرمود: پرنده ها را صدا بزن . حضرت ابراهیم علیه السلام، دستور داد و خداوند آن را اجرا کرد و پرنده ها فوری به سوی او پرواز کردند. این معجزه، ایمان حضرت ابراهیم علیه السلام، را به زنده شدن مردگان قوی کرد. https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd