✨'قصّہ اسارت'✨
تا مارا گرفتند، جیبهایمان را گشتند. عکس 'امامخمینے' در جیب یکی از بچهها بود.
عکس را به فرماندهشان نشان دادند. سرهنگ ابرو درهم فشرد و گفت: به این عکس توهین کن!
آن پاسدار هم آب دهان به صورت سرهنگ انداخت. هم ما نگاه میکردیم هم عراقیهای تحت فرمان او.
از شدت خشم، دست به سلاح کمریاش برد؛ اما زودتر از او، پاسدار شجاع، کلتش را از زیر پیراهنش درآورد و سرهنگِ بعثی را با شلیک یک گلوله کشت.
بعضی از عراقیها فرار کردند. بعضےهم بــــا رگبــــار مسلســـل، پاســدار غیرتمندِ مــارا شهــــــید کردند...💔
این، تازه آغاز ماجــــرا بود.
#پلاڪ
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_33 محمد: چشمانم را به زور باز کردم
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_34
مریم:
ماشین مقابل کوچه نگه داشت تا پیاده شوم.
به گوشی که خودش را میکشت جواب دادم
_الو...سلام زهرا
_سلام مریم چیزی شده بود؟ یه دفعه رفتی!
_این داداشِ بنده دوباره کار دست خودش داده؛ راستی دارم میرم خونه دیگه وقت نمیشه بیام سرکار.
_باشه ولی فک نمیکنی زیادی بیخیالی؟
نورا داشت از خانهی خودشان خارج میشد
_بیخیال نه کم اهمیته واسم...
_اره دیدم چطوری با عجله رفتی
_زهرا کار دارم بعدا زنگ میزنم
_باشه خدافظ
_سلام مریم
_سلام نورا جان
کجا میری؟
_واسم کار پیش اومده دارم میرم بیرون؛ راستی آقا محمد چیزیش شده؟
_نه چیز مهمی نیست..
لبخند زد و گفت
_به خاله سلام برسون
_حتما خدافظ
محمد:
_بهتری؟
_آره...کی میتونم اب بخورم؟دارم از تشنگی میمیرم.
درحالی که داشت کمپوتها را داخل یخچال جا میداد گفت
_فک کنم کل امروزو باید تشنه بمونی.
یک دستمال برداشت و خیس کرد
_ولی میتونم لبت رو تر کنم
کنار تختم نشست
_محمد...
_میدونم چی میخوای بگی... به محض سرپا شدنم با پدر مادر بیاید که زمان عقد و عروسی رو مشخص کنیم.
نجلا:
خونریزی پایم قطع شده بود ولی دردش داشت دیوانهام میکرد.
نمیدانستم کجا بودم یا چرا دستانم بسته بود.
جایی شبیه یک کارخانه که...
با صدای قدمهای کسی از فکر بیرون آمدم.
_حالت بهتره؟
بازهم نیلا.
نفس عمیقی کشیدم و پایم را کمی جمع کردم.
_نه...درد دارم. دستامو چرا بستی؟
_تقصیر خودته.
کنارم نشست و سیگاری از پاکت درآورد.
باورم نمیشد که سیگار بکشد ولی با حرفی که گفت متعجب نگاهش کردم.
_لبهاتو از هم جدا کن
بی حواس به جملهی دستوریش لب زدم
_چی؟
سری از تاسف تکان داد انگشتش را نزدیک لبم کرد.
یکهو با یک دستش فکم را گرفت و از روی عمد فشار داد.
آخی از بین لبهام خارج شد.
نیشخندی زد و با دست دیگرش لبهایم را جدا کرد.
انتهای فیلترنخ سیگار را روی زبانم گذاشت.
با درآوردن فندکش فهمیدم چه غلطی میکند.
من در عمرم کارهای اشتباه زیادی کرده بودم ولی هیچگاه به فکر کشیدن سیگار نیفتاده بودم.
شروع کردم به تقلا کردن و پس زدن سیگار با زبانم.
ولی بازهم فکم را در دستان سردش گرفت و گفت
_مثل بچهی آدم بشینو تکون نخور...برا خودت میگم دردت کم میشه... بخوای وول بخوری تضمین نمیکنم بدنت سالم بمونه.
همراه لبخندی که زد قطره اشکی از گوشهی چشمم فرود امد.
سعی کردم تکان نخورم تا حداقل زیر دست این زن زنده بمانم.
خونسرد سیگار را داخل دهانم تنظیم کرد و با فندک روشنش کرد.
_پشت سرهم کام بگیر
به حرفش عمل کردم ولی در نهایت به سرفه افتادم.
چندبار پشت درهم سرفه کردم که حس کردم دستی روی کمرم نشست و بالا پایین شد.
_اروم باش عزیزم.
بعد چند دقیقه پک گرفتن از سیگار را ادامه دادم.
دودی که داخل دهانم نگه میداشتم گلویم را میسوزاند.
_دودو تو دهنت نگه ندار؛ بکشت تو ریههات
بعد انجام دادنش سیگار را از دهانم فاصله داد و گفت
_بده بیرون
دود را بیرون فرستادم و چندبار از ته دل سرفه کردم.
به این ترتیب چند پاکت سیگار را به اجبار برایم کشاند.
راست میگفت دردم را فراموش کرده بودم
با این کار نفرتم از اون چند برابر شد.
محمد:
_سرهنگ اومده دیدنت محمد
نیم خیز شدم و سلام کردم
_حالت بهتره؟
_بله...
لبخندی زد و گفت
_اون فلش کمک خیلی بزرگی به ما کرد
_خوشحالم...اون اعداد و حروف چی بودن؟
_پلاکِ و تاریخ ماشینایی که کلِ این سالو قراره مواد مخدر جابهجا کنن.
_پس نیلا و رادان چی میشن؟
_اونارم به زودی دستگیر میکنیم.
_عالیه...اون پسره که دنبالش بودید برا نیلا کار میکنه...
با تعجب نگاهم کرد
_جدی؟؟؟
بہ قلـــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://abzarek.ir/service-p/msg/675197
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از بُکٰاء |Bokaa
#شهیدانه
روزعروسیشخستہشدهبود . .🎊
مدامدرگیـرڪارهابـودورفـتوآمـدوهۍ
شوخۍمیڪرد . .😅
بہهرڪسۍمیرسیدمیگفت:زننگیر؎ها
ببینبہچہروز؎افتادمزننگیر . .🤭
حتۍبہخواهرهامیرسیدمیگفت:
آبجۍزننگیریا🙂😂!"
#شھید_محمدتقۍسالخورده
یه تصمیمی گرفتم مبنی بر اینکه هفته ای دو روز پارت گذاری انجام بشه یه روز گمنام و یه روز همسفران
و اینکه پارتا زیاد باشن
میخوام نظرتونو بدونم که به روش قبل ادامه بدم یا هفته ای دو روز
https://abzarek.ir/service-p/msg/675985
پاسخ دهید 🧐🤔🚨
بزرگترین مرکز شیعه شناسی جهان کجاست؟؟
نجف؟
نه!
مشهد؟
نه!
قم؟
نه!
شاید باور نکنید که بزرگترین مرکز شیعه شناسی جهان در تلاویو اسرائیل است!!
آنها بهترین وقوی ترین مترجم ومفسر ومحقق ومنابع را با پیشرفته ترین امکانات اعم از مالی وانسانی در اختیار دارند!!
چرا؟؟؟
به چه منظوری؟؟
آیا آنها بدنبال کشف حقیقتند؟؟
نه
نه
آنها فقط بخاطر پیدا کردن راهی برای ضربه زدن هستند.
آنها بدنبال پیدا کردن ضعف و روزنه های نفوذ در بین شیعه جهت از بین بردن آنها هستند!
بزرگترین دانشمند انها رافلر در کاخ سفید نظریه ای داده است وچنین گفته:
علت پویایی شیعه وعلت موفقیت شیعه وعلت شکست ناپذیری انها سه چیز است
اول:
داشتن پرچم سرخ شهادت طلبی و الگو گرفتن از امام حسین ع در کربلا.
دوم:
پرچم سبز مهدوی عج و داشتن امید به آینده واینکه روزگاری یک منجی خواهد امد و امور را اصلاح خواهد کرد.
سوم:
داشتن اصل ولایت فقیه که تمام امورات با اشارت های او شروع وبا دستور او به نتیجه می رسد.
آن دانشمند محقق صهیونیسم می گوید.
ما برای از بین بردن این سه رکن اساسی موفقیت شیعه در جنبه های مختلف تلاش کرده ومیکنیم.
اما یکی از این جنبه ها از همه مهمتر است.
که اگر این یک مورد به نتیجه برسد کار شیعه وانقلابشان را تمام شده بدانید.
وآن چیزی نیست مگر فاسد کردن جامعه و غوطه ور کردن انها در فساد.
او در ادامه چنین می گوید:
ما توانستیم چادر مشکی زنان را به چادر توری تبدیل وچادر توری را به چادر رنگی وآنرا به مانتوهای بلند وآنرا به مانتوهای کوتاه وانرا به لباسهای رنگی بدن نما تبدیل و روسری های انها را کوچک وکوچکتر و درحال برداشتن کامل آن هستیم.
ما توانستیم از روشهای خودمان تعصبات وحساسیتهای دینی وغیرت وعفت مردان وزنان شیعه را نسبت به اعتقاداتشان کم رنگ کنیم تا زنان بتوانند با مردان نامحرم و مردان نامحرم بتوانند با زنان نامحرم راحت تر ارتباط بگیرند.
و با ادامه این روند دیگر نه از پرچم سرخ خبری خواهد بود ونه پرچم سبز .
وهمین افراد بجای حمایت از ولایت فقیه خودشان موجب حذف ان خواهند شد.
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
خدای من!
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو گنجینه ای از آرامش است
که در انتهای صمیمیت حزن می شنوم
صدا کن مرا
#پلاڪ
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨
17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👥 دوست خوب چه کسی است و چه ویژگیهایی دارد؟
دوست خوب ویژگیهای سادهای دارد که شاید با معیارهای روز جامعه هم تفاوتهایی داشته باشد.
دوستی که با دیدن او یاد کارها و تصمیمات خوب بیفتیم؛ خاطراتمان با او گویای لحظاتی باشد که در آن به کسی ظلم نکردیم، حتی به اندازه کمی پشت دیگری صحبت کردن و اهل دانش و استدلال باشد و در معاشرت با او اطلاعات بیشتری کسب کنیم.
چقدر همنشینی با چنین آدمی میتواند روح آدم را تازه کند!
📚برگرفته از دوره طلیعه حکمت| درسگفتار کتاب جاذبه و دافعه
#بنیاد_شهید_پالیزوانی(ره)
#دکتر_علی_غلامی
✨'قصّہ اسارت'✨
تیر ماه ۶۷در جزیرهی مجنون اسیر شده بود.
او را "نجف" صدا میکردند. ترکش شکمش را پاره کرده بود. پشت خط، مارا در سالنی که سقف آن از ورقهی فلزی بود جا دادند. آنجا روی ماسهها نشستیم؛ تشنه و خسته...
"نجف" از درد و تشنگی بہ خود میپیچید. هیچ فریادرسی نبود.
اے واے از اسیرے ڪز یـــاد رفتہ باشد
صیـــاد رفتہ باشد در دام مــــانده بــاشد
آن قدر درد کشید که شهید شد؛ غریب و بـــــےصدا
#پلاڪ
سجده شکر را پس از هر نمازی به جای آورید :
سه مرتبه شکراللّٰه و چهار مرتبه الحمداللّٰه
★این را برای دیگران هم بفرستید ، چون هرگاه سجده شکری بجا آورند ، شما نیز در ثوابش سهیم خواهید بود ، حتی اگر در این جهان نباشید.
✨✨✨✨✨✨
@eshgss110
✨✨✨✨✨✨