مهدے حسینے
۲۴ سالہ
نامزد مریم فاطمے
درجه سروانے
کارمند ستاد مبارزه با مواد مخدر
#شخصیت
علے مهدوے
۲۲ سالہ
مجرد
درجه سروانی
کارمند ستاد مبارزه با مواد مخدر
#شخصیت
محمد حیدر فاطمے
۲۸ سال
درجہ سرگردے
مجرد
روحیہ خشن و جدے
در عین حال مهربان
#شخصیت
کامیار جلالے
۲۲سالہ
مجرد
درجه ستوان سوم
کارمند ستاد مبارزه با مواد مخدر
#شخصیت
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_3 این حکم ماموریتی بود که به اجبار
✨✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_4
_به به مریم خانوم،می بینم که غیر شوهر برا داداشتم ناز می کنی.
کنار تختش زانو زدم
چشمکی زدم
_بلند شو جونِ داداش
با اخم گفت
_برو بیرون...
ابرویی بالا انداختم و از جایم بلند شدم
_باشه هرجور راحتی ، ولی فردا که رفتم ماموریت، شهید شدم نگی چرا روز آخری اینجوری داداشمو از اتاق بیرون کردمااا..
خواستم از اتاق خارج شوم که دل آبجی خانوم بالاخره به رحم آمد و در حالی که فحش می داد، مشتش را پشت سر هم روی سینه ام فرود آورد.
_داااادااااش. به خدا اگه شهید شی زنده به گورت می کنم.
_تهدید نکن مریم جان
یادت که نرفته من نه تا جون دارم،به این راحتی ها زخم بر نمی دارم،چه برسه به این که شهیدم بشم.خیالت تخت..
دست به سینه ایستاد
_اوممم...جدی؟
با خنده گفتم
_خب نه اونقدر جدی
_تو چرااااا اینقدر اعصاب خورد کنی محمدددد
بعد درحالی که بغضش گرفته بود،بغلش کردم.
_اولا بگو داداش...ناسلامتی ازت بزرگترم...
بعدشم..مهدی آبغوره گرفتنت رو دیده؟؟
بسه دیگه مریم جان.
_ای بابا گفتم از دلش در بیار، نگفتم که دخترمو اذیت کنی.
_امرتون اطاعت شد حاج خانوم حالا اگه اجازه بدید برم بخوابم.
دستی از سر شیطنت برایش تکان دادم.
صبح، بعد از نماز از خانه خارج شدم.
داخل ماشین نشستم و دعای عهد را پلی کردم..
مثل همیشه سر ساعت 6 به ستاد رسیدم.
به قلــم:ف.ب
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16466805158880
✨✨✨✨✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/730398893C9adacd2eab