eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
372 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 میگما🖐🏻 احیانااینقدر‌ڪہ‌شڪایٺ‌مےکنی ازنداشتہ‌هات خدا‌وکیلۍ چقدر‌واسہ‌داشتھ هات شڪر‌خد‌اکردی؟ ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
¹²- بهترین عمل امت پیامبر اسلام ‹ص› 🌱_• @eshgss110 ____
آرامش امشب🌙 بنظرم گاهی باید این سوال رو از خودمون بپرسیم و اگه اطرافیانمون یادشون رفت یادشون بیاریم: "اگه به خدا اعتماد داری پس نگرانیت واسه چیه؟:)" شبتون قشنگ رفقا:)🌱
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🌒 #نقطه_صفر پارت ۸ مانده‌ام چه کنم... چاره‌ای ندارم؛ سلمان مسافرخانه را می‌شناسد. هیچ چیز بدتر از
🌒 پارت ۹ _بی‌خیال فرمانده...باز کن بزا بیام حرف بزنیم. زور بازویم با قدرت مردانه‌اش برابری نمی‌کند! ناچار دستم را از روی در برمی‌دارم و بی‌حرف اضافه‌ای به سمت خانه سر خم می‌کنم. _زود حرفتو بزن؛ کار دارم. _اینجا؟! _انتظار که نداری دعوتت کنم خونه‌ام؟! با حرفی که می‌زند تنم می‌لرزد. _روحینا، احتمالا باید شیرین باشه. اگه می‌گفتی دختر داری همون اوایل میاوردمش پیش خودمون... الانم دیر نشده... لبخند مزخرفی روی لبش می‌نشیند. _البته بعد خلاص شدن از دست تو. _روحینا دست آدمیه که جونشو میده نمی‌ذاره یه خال رو صورتش بیفته. چه برسه به اینکه بخوای عضو داعش و دم و دستگاهش بشه! چند قدم برمی‌دارم و با کلید در اصلی را باز می‌کنم. همانطور که پارچه‌هارا از روی مبل برمی‌دارم می‌گوید. _چرا ماموریتتو تموم نکردی؟! _ماموریت مهم تری داشتم... _باورم نمیشه با اینکه می‌دونستی حکمت چیه، کار خودتو کردی! _حکم مرگ... خب که چی؟ بابا بیخیال؛ من از این زندگی خیلی وقته بریدم. اما تو... نیشخند ملیحی روی صورتم نقش می‌بندد. _تنها اثر انگشتی که رو بمبه، اثر انگشت توعه...تا ۲۴ ساعت دیگه ترتیبتو دادن. رنگش پریده... نفس عمیقی می‌کشد تا روی خودش مسلط شود. روی دسته‌ی مبل می‌نشیند. _حالا می‌خوای چیکار کنی؟ _همیشه اولش سخته... مقابلش می‌نشینم. سردردم دو برابر شده؛ حس می‌کنم الان است که منفجر شود. خوب می‌دانم چه می‌گوید. همینکه می‌خواهد اینجا کلکم را بکند جای شکر دارد! حتی فکر کردن به عراق و سوریه تن آدمی را می‌لرزاند. مخصوصا با نمایش های تبلیغاتی‌ و تظاهرهای مسخره‌شان... _دوست دارم قبل مرگ ترسو تو چشات ببینم. لبخند می‌زنم. _همچین اتفاقی نمیفته... چاقویم را در می‌آورم و روی زمین می‌گذارم؛ چاقویی که خیلی وقت است تکه‌ای از گوشت و پوستم شده. روی زمین ناهموار تابش می‌دهم و پرت می‌کنم تا برسد مقابل پایش. برش می‌دارد و با انگشتِ اشاره، تیزی‌اش را امتحان می‌کند. کلافه می‌گویم. _خیالت راحت؛ تیزه... 🌿به‌قلـــــــم فاطمه بیاتے
نقل کرده‌اند که مولای ما نام یاران امام زمان (عج) را در زمان خود مشاهده کرده؛ فکرش خوره‌ی جانم شده که آیا چشم‌های محبوب زهرا، نام من را هم دیده‌ است... :)🌱
¹³- صله و پیوند است با امام زمان ‹ع› 🌱_• @eshgss110 ____
إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي خدايا! گناهان بر من لباس خوارى پوشانده و دورى از تو جامه درماندگى بر تنم پيچيده..
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
🌒 #نقطه_صفر پارت ۹ _بی‌خیال فرمانده...باز کن بزا بیام حرف بزنیم. زور بازویم با قدرت مردانه‌اش برا
🌒 قسمت ۱۰ _می‌دونی چقدر حسرت می‌خوردم که یه بار این خوشگلو بگیرم دستم؟ شانه بالا می‌اندازم. حالاکه در این زمان و موقعیت ایستاده‌ام دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست. اصلا نباید هم باشد! دلم برای خودم می‌سوزد. در این زندگی از هرکسی گلایه داشتم جز خودم؛ منی که مقصرِ تمام اتفاقاتی هستم که برایم رخ داده. _معطل نکن... خرجش یه ضربه‌اس...هیچ جوره راه نداره... _البته که اون زجری که من به تو دادم با این چیزا رفع و رجوع نمیشه فقط آتیشت می‌خوابه! اعتبارت بدجور خدشه دار شده به قول خودت فقط دلت خنک میشه. زود باش. چند قدم جلو می‌آید. نفسِ نجسش که با صورتم تماس پیدا می‌کند اخمم شدت می‌گیرد. عصبی می‌غرد. _یعنی جون خودت کم ارزش‌تر از جون اون آدمای کثیف و حرومی بود؟ نوک چاقو را روی سینه‌ام می‌گذارد. بوی بدنش نشان می‌دهد به اندازه‌ی کافی مصرف کرده. _کثیف و حرومی من و توییم؛ نه اون مردمِ بی‌گناه آرام آرام فشارش را بیشتر می‌کند. تا جایی که کامل در گوشتم فرو برود. با یک حرکت آن را می‌چرخاند. درد به جسمم غلبه می‌کند و ریه‌ام پر می‌شود از خون. به جای دی اکسید کربن خون از نفسم بیرون می‌آید. با خنده عقب می‌رود. _می‌تونستی با کنار گذاشتن اون دل‌رحمیِ مسخره‌ات، موقع مرگ کمتر عذاب بکشی... به شاهکارش خیره می‌شود. ولی هنوز شعله انتقامش فروکش نکرده! روی زمین می‌افتم. چه کسی فکرش را می‌کرد چاقوی عزیزتر از جانم با دشمن خونی‌ام دست به دست بدهد و آخرین دیدارمان اینگونه باشد! به سختی لب می‌زنم. _حتما...از فردا...همه جا جار می‌زنی... دوباره دندان ‌هایش را ردیف می‌کند. _البته... کشتن رمیصا خودش به تنهایی افتخارِ بزرگیه! دوباره نزدیک می‌شود. این‌بار بی تردید... ناخودآگاه چشمم از دیدن تصویر مقابلم سیاهی می‌رود! 🌿به‌قلـــــــم فاطمه بیاتے
حاج حسین یکتا.m4a
حجم: 40.25M
🛑 روایتگری «خوش تیپ های دهه هشتادی» در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲ کانون پرورشی شهر سمنان ┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄ | حاج حسین یکتا از دستش ندید👌🏼☘
یکی از اساتید حرف قشنگی میزند میگفت... تقویم رو که باز کنی اول غدیره بعد عاشورا همین داره بهمون میگه درک نکردن غدیر... کمرنگ شدن غدیر... نبودن مردم پای غدیر... باعث شد عاشورا رخ بده... 💔 ‌حرفش حقیقتا خیلی قشنگ بود(: حواسمون باشه اول غدیرِ بعدش محرم برای غدیر کم نزاریم رفقا..
4.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تکلیف بی‌قراری این دل چه می‌شود؟! اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت . .