عرض کنم خـدمت اون براندازهایي
ك از مهموني دهکیلومتریي سوختن،
یه هشتادکیلومتري توراهه👊🏻((:
#محرم | #امام_حسین
❌❌
🤔هیئت های مذهبی بگوش...
😢توطئه ای دیگر با نام دین
🔻چاپ لیوانهای مذهبی پذیرایی
🔻 لیوان های که پس از مصرف
🔻 بلافاصله درسطل های زباله
🔻و خیابان ها زیر پای عابرین
🔻مورد بی حرمتی و سوژه دشمن
🔻و رسانه های معاند قرار میگیرید
←#نشر_حداکثری و رسوائی دشمن
۱- خرید نکنید
۲- تعارف به نذری قبول نکنید
⁴⁶- بشارت شنیدن مداراشدن وقت مرگ
#فایدهدعاکردنبرایظهورامامزمانعج
🌱_•
@eshgss110
____
تبریز امروز شاهد تشییع شهیدی بود که از آن جوانهای امروز مارکپوش و عطرزده و البته دکتری بود که جانش را داد برای شهرش و عزای حسینی.
پدر شهید مدافع امنیت امیر حسین پور :
🔹 این پسر آنقدری خاص بود که هر چقدر هم بگویم باز هم ناگفتههای زیادی میماند! هی میگفت میخواهم مدافع حرم شوم! آن موقعها کم سن و سال بود و اجازه ندادم؛ مدام میگفت کاش در کربلا شهید شوم.
🔹 وقتی از پایگاه به امیر زنگ زدند که انگار چند نفر میخواهند بنرهای امام حسین(ع) را که به مناسبت محرم در میدان ساعت نصب شده است را آتش بزنند، طاقت نیاورد، لباس رزم پوشید و رفت. میگفت نابرادرها به امام حسین(ع) زورتان نمیرسد به جان بنرهایش افتادهاید؟ پسرم دست خالی بود! آن نابرادر چند ضربه به او زد و چاقو به یکی از چشمهایش زده بود که شدت جراحت به قدری زیاد بود که بعد از 4 روز به شهادت رسید،
همان آرزویی که داشت...💔
#یا_حسین_شهید🖤
#یا_اقا_اباالفضل_العباس
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سفر_بخیر_جوونی_ک_شدی_عاقبت_بخیر
#کربلایی_شدی💔
🔴با این تیپ و چهره زیبا، اگر مخالف نظام بود سلبریتی ها براش سر و دست میشکوندن اما الان سکوت اخیتار کردن! چرا؟ چون حافظ آرامش و امنیت مردم بود و به دست ارازل و اوباش شهید شد!
#شهید_امیر_حسین_پور
🔥 @Moohem
3.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علم خونیشو آوردی..خودش کجاست؟(:💔
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بیریاترین ایستگاه صلواتی
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
توکیستی،که ازغمِازدستدادنت
مردانمـازنانهگریهمیکنند؛
اباعبـدالله . . .
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_91 حسین: دور و برم که خلوت شد کیسه را باز ک
✨✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨✨
✨✨✨✨✨
✨✨✨✨
✨✨✨
✨✨
✨
#همسفران_عشق
#پارت_92
محمد:
مغزم قفل کرده بود.
هیچ ایده یا راهکاری به ذهنم نمیرسید.
آن از نیلا و رادان...اینهم از ناهید و نادر!
کلافه یک ورق از مسکنم را از کشو برداشتم.
همینکه خواستم در بطری را باز کنم در باز شد.
با دیدن سرهنگ نیم خیز شدم که گفت
_بشین؛ نیاز نیست اینقدر به کمر بیچارهات فشار بیاری.
مستقیم سراغ قفسهی پروندهها رفت.
_دنبال چی میگردید؟
_پروندهی نادر بلوری!
قرص را روی میز گذاشتم و کشو را دوباره باز کردم.
_اینجاست.
برش داشت و نگاه گذرایی به صفحاتش انداخت.
_چیزی کم و کسر نداره؟
_نه
_خوبه...من اینو با خودم میبرم.
یه ساعت دیگه بیا اتاق جلسات
_چرا؟
مکث کوتاهی کرد و موهای روی صورتش را کنار زد.
_تصمیم گرفتن پرونده رو ازت بگیرن!
متعجب بلند شدم.
_بگیرن؟؟؟
دستش را روی شانهام فشرد.
_کاری ازم بر نمیاد! شرمنده...
دوماه بعد:
حسین:
چند روز بیشتر تا به محرم نمانده بود و من به معنای واقعی برای رفتن دست و پا میزدم.
_سید خواهش میکنم...
خودکارش را محکم روی میز کوبید و عصبی گفت
_بهت چندبار بگم؟ تو تازه داری درست و حسابی راه میری. از اینم که چشم پوشی کنم وضعیت آب و هوا و بهداشت اونجا طوری نیست که تو بتونی با این ریه و زخمات دووم بیاری.
دیگه حرفشم نزن...
دلخور از اداره بیرون آمدم.
فعلا اجازهی رانندگی نداشتم؛ برای همین تاکسی گرفتم به مقصد خانهی خواهرم.
آیفون را زدم.
بعد از چند ثانیه، قامت محمد حیدر نمایان شد.
_سلام برادر زن گرامی...بفرما تو
_علیک سلام... چه عجب این موقع روز خونهای؟
دستش را پشت کمرم گذاشت و به داخل هدایت کرد.
_مرخصی گرفتم.
بعد از احوالپرسی با نورا، متعجب گفتم
_یه هفته نیست اومدید سر خونه زندگیتون؛ نظم اینجا دست مریزاد داره!
نورا خندان لیوان شربتی مقابلم گذاشت.
_نصف وسایلو گذاشتیم انباری که شلوغ دیده نشه. ان شاءالله بعد محرم و هیئتا میچینیم.
سر تکان دادم.
_انشاءالله...
نورا کنار محمد حیدر نشست و خیره شد به من.
_از خودت چه خبر داداش؟ بهتری؟
_الحمدلله فعلا سر پام
همینطور مشغول حرف زدن بودیم که گوشی زنگ خورد.
_الو جانم عماد؟
با لحن شاد و شنگولش گفت
_مژدگونی میخوام؛ زود، تند، سریع!
_میگی یا ...
_نزن تو ذوقم، بی ذوق! خبر از این بهتر گیرت نمیاد!
یه جعبه شیرینی خامهای بخر بلند شو بیا اینجا تا بگم چی شده.
تا خواستم حرفی بزنم تماس را قطع کرد.
پ.ن: صدبار صدایت زدم اما نشنیدے
یک چشم بگردان به من گوشهنشین هم . . ـ
••┈••✾••┈•
@eshgss110
•┈••✾••┈•
17.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تیکه هایی از فیلمی که رامبد جوان ساخته رو ببینید...!
13.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای یک تله انفجاری برای گرسنگان و تشنگان سوری
مهدی رسولی:
🔹خدا نگذرد از آن انسانهایی که در همین مملکت بودند و سعی داشتند شمشیر آنهایی که در برابر ارعابیها سینه سپر کرده بودند را کند کنند.