هدایت شده از تبادلاتالنحیط
کجا بودی هااا؟ چرا دنبالم نیومدی ک
اون پیرمرده بهم نزدیک شده بود..
پیرمرده شبیه لجن میموندددد د....
علیساننننن...
تموم این حرفا رو با جیغ میگفتم که تا
بخودم اومدم...🙊👀
https://eitaa.com/joinchat/3170370721C34b2e9d227
واهایی.. چ اتفاقی افتاددد؟🔞
هدایت شده از تبادلاتالنحیط
خاستگاری عشقم >>>💔
پارت پنجاه و چهار 🥀
هدایت شده از تبادلاتالنحیط
با جرئت میتونم بگم بهترین رمانِایتاعهه🌚✨
https://eitaa.com/joinchat/3170370721C34b2e9d227
هنوز عضو نشدی؟
دختربیبندباریشکهبهاجبارباپسرمذهبیازدواج
میکنهدرحالیکهقبلاز،ازدواجشبارداربوده😱...
بافاصلهازاوایستادوگفت:
فاطمهزهرا-من رسوایی به بار میارم برات، وجود بچه ای که درون رحـ/مم رشد میکنه و ازت نیست نشون دهنده اینه که من دختر...
دستشرابهحالتسکوتبالابردوبااخمیگفت:
امیرحافظ-تمومشکن، الان دیگه تو زن منی...مهم نیست اون بچه از منه ولی میخوام براش پدری کنم و غیرتم اجازه نمیده بری ملاقات پدر واقعیش!
سکوتکرد،باورشنمیشدکهامیرحافظآنبچهراپذیرفته
باشد؛
قدمقدمبهاونزدیکشدو...
https://eitaa.com/joinchat/1798767846C3cc8e5e4d5
پــآرتیازرمان🫠🫶:
نگاهشرابامردانیدادکهتکتکشانلباسچریکی
برتنداشتندوبرایتسلیتهمراهخانوادههایشان
آمدهبودند!
گوشهچادرمشکیاشرادرمشتشگرفتوکنارتابوت
همسرشزانوزد..
پرچمایرانبررویتابوتهمسرشکشیدهبودند!
جنگ...اینجنگهمسرشرا،ازاوگرفتهبود..
بغضراشکست!
دستشرویسرشگذاشتوبلندبلندگریست،
ولعنتبهآلیهود..
دخترکمگرچقدرمیتوانستاینداغبزرگراتحمل
کند؟!
بهیادسردارانشهیدافتاد..آنهانیزرفتهبودندوهمسرش
بهآنهاپیوستهبود..!:)
بـهقـلـم:عـیـن.دال›
- https://eitaa.com/joinchat/1798767846C3cc8e5e4d5 -
برای ادامهی رمان در لینک ِ بالا جوین بدید ❗️❗️
هدایت شده از تبادلاتالنحیط
بفرمایید خانم.
دو بستنی شکلاتی با یک وانیلی برام
آماده کنید
قیفی باشه؟
بله..
چشم یکم منتظر بمونید.
ممنونم
همون موقع هرم نفس های گرم یک نفر
بیخ گوشم داشت مور مورم میشد با فکر
اینکه علیسانه با شدت به عقب برگشتم
که..
https://eitaa.com/joinchat/3170370721C34b2e9d227
یعنی بجز علیسان کی میتونه باشهه؟👀🔞