eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
373 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - دوست من یادت باشد نمی‌توانی هر روز، خودِ کهنه‌ات را به دنیا عرضه کنی و انتظار معجزه داشته باشی! معجزه زمانی رُخ نشان می‌دهد که تو خودت را از تنبلی بتکانی و به نگاه خسته‌ات رنگ شادی بپاشی و برای شیرینی روزهایت، لبخند‌ت را پهن‌تر کنی.🤍 -سمیرا معصومی✨ - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨✨
شبتون پر از امنیت✨💜
من به جایِ همه، برای اون لبخندهایی که خیلی وقتا از روی قوی‌بودنت زدی بهت میگم: تو بی نظیری! این قوی بودن، کارِ هر کسی نیست✨ ✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨ آن شب، پس از صرف شام، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء شدم. نمازم را که خواندم، مـتوجه نگـنبانی شدم که پشت پنجره ایستاده بود و داخل سلول را می‌پایید. او به یکی از بچه‌ها خیره شده بود ونمار خواندن او را تماشا می‌کرد. وقتی نماز و سجده طولانی و همراه با آه و ناله وی تمام شد، سرباز بعثی او را صدا زد و با خشم پرسید: چرا این همه در سجده بودی؟ برای چه کسی دعا می‌کردی؟ برای خمینی؟! آن برادر اسیر، در حالی که اشک از چشمانش را پر کرده بود، جواب داد: نه! داشتم برای آزادی خودمان دعا می‌کردم. سرباز بعثی نام او را یادداشت کرد و وقیحانه آب دهانش را بر روی او انداخت و از پشت پنجره دور شد. صبح روز بعد، آن برادر هم سلولی را به جـرم دعـا وسجده طولانی، به ۲۵ضربه شلاق محکوم کردند و با کابل، پشت او را سیاه نمودند. طوری که پس از تحمل ضربات، به حالت اغما دچار شد. بعد از او، نوبت به من رسید، که البته تنها به تذکر اکتفا کردند.