eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
373 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
✨'قصّہ اسارت'✨ هنگامی که سیلی می­ زدند، باید راست می­ ایستادیم و سر را بالا می­ گرفتیم و آن­ها هم تا هنگامی که دستشان درد نگرفته یا سِر نشده بود بر چهره­ ی ما­ می­ کوبیدند. گاهی دو دست را با هم از دو سو بر گوش­ ها می­ کوبیدند که حالتی چون موج انفجار در سر ایجاد می شد و موجب پارگی پرده­ ی گوش می­شد. اگر کسی سرش را بالا نمی­گرفت یا به زمین می ­افتاد، باید دوباره بلند می­ شد، راست می­ ایستاد و سر را بالا می ­گرفت تا دوباره بر چهره ­ش بکوبند. از آن­جا که بیش‌تر نگهبانان اردوگاه دُرشت بودند و دستان بسیار سنگینی داشتند، نوجوان­ ها نمی­ توانستند هنگام سیلی خوردن روی پا بایستند و پس از هر سیلی که نقش بر زمین می­ شدند باید دوباره روی پا می­ ایستادند تا سیلی بعد را بخورند. آن­ها هنگام سیلی زدن انگشتان خود را باز می ­کردند تا پهنای دستشان صورت، گردن و گوش را سرخ و کبود کند. گاهی فک بچه ­ها بر اثر ضربه ­ی سیلی جابه­ جا می­شد؛ به­ گونه ای که خوردن غذا را دشوار می ­کرد.
عڪاس زیبایے‌ها و تصویر‌هاے خاص را شڪار مےڪنند در زندگے مانند یڪ عڪاس باش! ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨ مهدي طحاني نوجوان كم‌سني بود كه به همراه پدرش به مناطق جنگي آمده بود تا كمك‌هاي مردمي شهرستان را به رزمندگان اسلام برساند اما در اوضاع وخيم مناطق جنگي گرفتار ارتش عراق شده بود. او كارهايي مي‌كرد كه حتي ما را به ستوه آورده بود اما محض خنده هم كه شده كارش نداشتيم. مثلاً با گوگرد كبريت‌ها و فتيله‌اي كه معلوم نبود از كجا گير آورده، ترقه‌هايي درست مي‌كرد كه اندازه يك نارنجك صدا مي‌داد. اين شده بود تفريح هر روزش. فتيله را آتش مي‌زد و ترقه‌اش را مي‌انداخت توي حياط. نگهبان تا مي‌آمد ببيند كار كيست، مهدي قايم شده بود. يك روز وقتي داشت كبريت را به فتيله مي‌رساند، نگهبان مچش را گرفت. آنقدر كتكش زد كه ما گفتيم ديگر از اين كارها نمي‌كند اما آنقدر پرشر و شور بود كه من مطمئن بودم زير كتك خوردن هم داشت نقشه‌اي ديگر مي‌كشيد. فردايش عراقي‌ها هم كبريت داشتن را ممنوع كردند و هم حلب خالي جاي روغن را. پرسيدم: حالا براي كبريت دليلي داريد ولي چرا حلب داشتن را ممنوع كرديد؟ ما ظرفي جز اين نداريم كه از آن استفاده كنيم؟ آنها پاسخ دادند: وقتي بچه‌هايتان با چوب كبريت بمب مي‌سازند، لابد شما با اين حلب‌ها موشك درست مي‌كنيد و از همين جا بغداد را مي‌زنيد😂😐
هر روز صبح به خودت یادآورے کن نگران بودن مشکلات فردا رو حل نمی‌کنه و تنها آرامش امروز رو ازت می‌گیره🤍 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
حالِ‌خوبَت‌رآبِه‌هیچکَس‌گِره‌نَزن🧵 یآدبِگیربِدونِ‌نیآزبِه‌دیگَران؛✋🏻 شآدبآشی،🎈 بِخندی،😆 وَامیدوآربآشی.🦋 باوَرکُن؛☔ این‌مردُم‌حوصِله‌یِ‌خودِشآن🚶🏻 رآهَم‌ندارَند❗ توبآیدخودَت؛🥜 دلیلِ‌اتفاقاتِ‌خوبِ‌زِندگی‌اَت‌بآشی🙂🌸 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
~•~` ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
روزتون بخیر🌱 🔮یک فرد موفق کسی است که می‌تواند با آجر‌هایی که دیگران به سمت او پرتاب کرده‌اند، پایه و اساس محکمی برای خود بنا کند. به این میگن تبدیل تهدید به فرصت 😉 دقیقا چیزی که در وضع امروز جامعه ما حکم فرماست ☺️ افرادی که دوست دار حجابند ، از امروز دیگر مثل دیروز حجاب نمیکنند 😯 بلکه حجابشان بهتر از دیروز خواهند شد☺️ 🍂پاییز فصل تغییر و زیبا تر شدن ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
✨'قصّہ اسارت'✨ روزهای آخر آذر ماه روزی به هر نفر یک عدد پرتقال دادند،من وچند تا از دوستان آنها را برای شب چله نگه داشتیم ،شب موعود فرا رسید آنروز میوه نداده بودند. شب چله بود پرتقالها را پوست کندیم ،بوی عطر آنها در فضای آسایشگاه پیچید، درشرایطی که کسی پرتقال نداشت و متوجه ی وجود پرتقال شده بودند مانده بودیم چطور بخوریم. پرتقالها را به کوچکترین حبه های ممکن تقسیم وبین دوستان توزیع کردیم تا تعداد بیشتری از دوستان در شب چله از نوش جان کردن میوه ی شب چله ای بی نصیب نمانند.
التماس فڪــــر بعضیا از دریا فاصله گرفتن دارن مثل ماهی بالا پایین میپرن که برسن به یه تنگ کوچیک که ازش تعریف می‌کنن؛ ولی خبر ندارن اون تنگ بغلِ لونه‌ی گربه‌اس...
هیچکس نمیتونه به عقب برگرده و شروع تازه‌ای داشته باشه اما هرکسی میتونه از الان شروع کنه و یک پایان شاد بسازه!🍊🧡 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨