eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
372 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡ ⚡⚡ ⚡ #رمان_امنیتی_گمنام3 #قسمت_24 محمد: _داوود بلند شو باید
⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡⚡ ⚡⚡⚡ ⚡⚡ ⚡ محمد: چند بار محمد؟ چندبار تا حالا غرورتو شکوندی؟ چندبار التماس کردی؟ الان وقتشه...الان باید ازش بخوای بمونه.بخوای نره... اگه بره دستت به جایی بند نیست. با این افکار داشتم دیوانه میشدم. صندلی ام را نزدیک تر کردم به تختش. _لج کردی استاد؟ بلند شو؛ بس نیست اینهمه خواب؟ داری عوض بی خوابیاتو اینجا در میاری؟ میدونم صدامو میشنوی...حرفای داوود اگه روت اثر نذاشته باشه حرفای من چه ارزشی داره؟ چشمم روی گوشی رسول ثابت ماند برش داشتم. همین که روشنش کردم صفحه موسیقی باز شد. اهنگی که متوقف شده بود را پلی کردم. _برای بار آخرم شده فقط بخند بخند و چشمای قشنگتو به روم ببند بیا به جرمِ عاشقی بکش منو، نرو نگاه کن این تن نحیف و زار و خسته رو تورو به جونِ خاطرات خوبون بمون تورو به جون خاطرات تلخمون نرو بیا و راحتم کن از نگاه آدما... نذار بگیره دامنم رو، آه آدما بگو چرا باید بسوزه لحظه های من؟... بغضی که برایم تازگی داشت گلویم را می فشرد. _نمی خوای چشماتو باز کنی نه؟ خب اینطوری مجبور به کاری میشم که نه دوس دارم و نه بعدش میتونم تو چشمای رفیقات نگاه کنم. همیشه حرف دلتو فهمیدم از چشمات. الانم میدونم دردت چیه. شاید اگه اتفاقی که برا زینب خانم افتاده بود برا عطیه میفتاد هیچ وقت نمی تونستم سرپا شم. بهت حق میدم رسول. ولی الان حتی زینب خانمم نمیخواد تو رو تو این حال ببینه. تو رو به روح زینب خانم... شاید بس بود. کسی که بخواهد بماند به هر بهانه ای می ماند. از جایم بلند شدم. با همان پای لنگ از اتاق بیرون آمدم. چند قدمی که دور شدم روی صندلی نشستم. باز هم گوشی ام زنگ خورد. _سلام بفرمایید؟ _سلام مجیدم. _تویی؟...شماره ات ناشناس بود نشناختم. _وقت سرمته "_چه سرمی؟ _موش آزمایشگاهی که نشدی حداقل سرمتو بزن قلبت ضعیف نشه. با خنده گفتم. _اولا قلب من خیال ضعیف شدن نداره؛ بعدشم دارو و سرم همرام نیست. _یه درصد فکر کن حواسم نباشه، عمرا محمد جان. صندوق عقب ماشینو باز کنی شاهکار بنده رو می بینی در ضمن؛ یا داروهاتو می خوری یا من میدونم و تو. قبل سرم یه چیزی بخور ضعف نکنی...خداحافظ _چشممم خدافظ ماشین من که در خیابان ها ول بود. نسخه هم همراهم نبود. پس در نتیجه سرمی در کار نیست. به خیالم لبخندی زدم. _چی میکشه مجید سرم سنگین بود. به دیوار تکیه اش دادم تا بلکه لحظه ای از این عذاب دور شوم. سعید: در زدم و وارد اتاق شدم. _سلام آقای عبدی. _سلام اقا سعید، بیا بشین. _چشم روی صندلی نشستم. _چه خبر از پرونده؟ _تنها خبر جدیدی که دارم اینه که برا شناسایی و مطمئن شدن از سلامت بچه ها میخوان یه سفر شمال تدارک ببینن _پس حواست باشه؛ محمد کجاست؟ _بیمارستان. میگه تا وقتی رسول به هوش نیاد بر نمی گرده فاتح: کم کم داشتم از گشنگی ضعف می کردم که مرضیه خانم به دادم رسید. _آقا فاتح نمی خواید چیزی سفارش بدید؟ _عه راس میگیدا، از بس گشنمه مغزم از کار افتاده. خنده ای کرد و گفت _پس بی زحمت زنگ بزنید. محمد: _اقا... چشم باز کردم. پرستاری مقابلم ایستاده بود _همراه بیمار شمایید؟ _بله چطور؟ _به هوش اومده. انگار قلبم میخواست از جایش کنده شود. _مطمئنید؟ _بله. با پایی که از شدت هیجان قفل شده بود بلند شدم به سمت اتاق رفتم. از پشت شیشه خیره شدم به صورتش. با چشمان مشکی اش نگاهم می کرد. باورم نمیشد. شاید اگر آن باند ها روی سر و صورتش نبود زیبا تر از همیشه در قاب دلم می نشست. و این آغاز یک داستان :)✨ بہ قلـــم:ف.ب لینک ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16488081921428 ✨✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110
هرگـــز فرصت لذت بردن از زیبایے طبیعت را از دست ندهید زیرا ڪہ دست نوشتہ خداوند است... ✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨✨
از چیزهاے ڪوچڪ زندگے لذت ببر زیرا یڪ روز وقتے بہ گذشتہ بر مےگردے مےفهمی همان چیزها بزرگ ترین چیزهاے زندگےات بودند ✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨✨
واستا..‼️ آره با توام امروز ماه شعبانو رد میکنیم و میریم تو ماه رمضون😍 میخوام یه چیزی رو بگم که تو دل خیلی هاس تا الان سعی کردم با جملات انگیزشی حالتونو خوب کنم ولی تا نخواید خوب نمیشیدا🤨 اینم باید بدونید که اگه حال شما بده حق ندارید حال بقیه رو بد کنید اگه حوصله ندارید از گوشی فاصله بگیرید فضای مجازی جای خوبی برای تخلیه نیست چون با هرکسی هم حرف بزنید خالی نمیشید، حتی ممکنه حال بقیه رو هم بزنید داغون کنید😦 پس بیاید یه قرار بزاریم انرژی منفی خودمونو پخش نکنیم❌ غیر خودمون در قبال دل و روحیه بقیه هم مسئولیم😁 کار من تامام ولی خداوکیلی اگه بخوای خوب باشی میتونی😃 پس یه همت کن و از تمام کسایی که حالتو بد میکنن دور شو😄🚷 اینم یه قرار واسه اماده شدن برای مهمونی خدا❤️
ابر، با تمام پیکر خود حرف می زند باد، با خط بریلش بر گل ها … ما با واژه سخن می‌ گوییم تا پنهان کنیم حرف را در سایه‌ ی لبخندمان! ✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨✨
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
••🎧•• دستمو بگیر با صدای حامد زمانی 🎙️ 🌙| ♥️ ( ) 🎤 @istafan
F.r, [۲۰۲۲/۳/۲۷،‏ ۱۰:۲۴] 😐😇🥺 یهویی از خواب پریدم اتاق نور خاص و کمی داشت دیدم ساعت 3:30 دقیقه صبح هست داشتم به این فکر میکردم که یهویی دیدم نصف دستم تو دیواره 😰 دستمو زود از دیوار کشیدم بیرون و با ترس زیاد بش نگاه میکردم!!! دوباره دستمو تو دیوار بردم رفت داخل دیوار!!!!!!!!!!! 😳 صدای خنده شنیدم نشستم دیدم برادرم کنارم خوابیده!! از تخت بلند شدم رفتم که صداش کنم اما جوابمو نمیده! رفتم اتاق مادرم سعی کردم پدرمو بیدار کنم هرچقدر صدا زدم کسی جواب نمیده رفتم مادرمو بیدار کنم که یهو از خواب پرید!!!! خودش از خواب پرید اما بام صحبت نکرد داشت بسم‌الله الرحمن الرحيم میگفت و هی تکرار میکرد پدرمو از خواب بیدار کرد بش گفت بیدار شو بیدار شو میخوام برم از بچه ها مطمئن شم پدرم با تعجب بش جواب داد الان وقتش نیست بزار بخوابم صبح خیر میشه اما با اصرار مادرم،با تعجب بیدار شد داشتم داد میزدم پدر مادر ولی کسی جواب نمیداد!!!! لباسای مادرمو گرفتم که صدامو بشنوه اما حس نمیکرد!!! پشت سر پدر مادرم میرفتم تا رسیدم به اتاق خوابم وارد اتاق که شدن چراغ هارو روشن کردن اما فرقی واسه من نداشت چون دنیا از همون اول برام نور خاصی داشت اما تعجب کردم از چیزی که دیدم😳 جسم خودمو دیدم!!! آره جسم خودم! داشتم خودمو نگاه میکردم، من دوتا شدم؟؟ گفتم این کیه؟ چطور اینقدر شبیه منه!!؟؟ داشتم خودمو میزدم که از این خواب شوم از این کابوس بیدارشم اما بیدار نشدم پدرم گفت ؛بیا دیدی بچه ها خوابن بزار بریم اما مادرم آروم نشد رفت سمت اون کسی که جای من خواب بود گفت محمد بیدار شو محمد جوابمو بده اما اون شخص جواب نمیداد!!! بیشتر از چند بار اون کسی که شبیه من بود رو لرزوند و صدا کرد اما هیچ جوابی نمیداد! یدفه اشکای پدرم شروع کرد به ریختن پدر قوی پدر خودم که تو کل عمرم غم و اشکاشو ندیده بودم الان دارم اشکاشو میبینم 😔 جیغو دادو گریه همه جارو پر کرد،،،،،، برادرم از خواب پرید گفت چی شده؟؟؟؟ مادرم با حالت گریه و جیغو داد بش گفت برادرت مرد محمد مرد 😔در حالی که گریش خون شده بود جیغو گریه بیشتر شد رفتم پیش مادرم بش گفتم مامان گریه نکن من اینجام نگام کن!! اما کسی ج منو نمیداد 😳چراااااااااااااااااااااااااااااااااااا شروع کردم داد زدن من اینجام ببینید اما کسی جواب نمیداد شروع کردم ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بزار این خواب تمام شه صدایی شنیدم که داشت از دور میومد و کم کم زیاد میشد تا صدارو واضح شنیدم ((لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید)) یدفه دو نفر دستامو گرفتن اما آدم نبودن ترسیدم!! داشتم داد میزدم ولم کنین ولم کنید شما از کجا اومدین؟؟؟ چی میخواید؟،، گفتن ما نگهبانان تو تا قبر هستیم گفتم منکه نمردم من زندم چرا منو میبرید برا قبر ولم کنین من هم میبینم هم میشنوم هم حس میکنم با لبخند بم جواب دادن::؛ شما انسان ها عجیب هستید فکر میکنید مرگ پایان زندگی هست آیا نمیدونید زندگی که شما میکردید خواب کوتاهی بود و وقتی میمیرید این خواب تمام میشود؟؟!! اما هنوزم داشتن منو به سمت قبر میکشیدن تو راه که منو میکشیدن مردمی رو میدیدم که گریه میکردن بعضیا میخندیدند بعضیا جیغ میزدن و هر نفر باش دوتا نگهبان بود از نگهبانا پرسیدم چرا این انسانها اینطوررن؟؟ گفتن؛؛این مردم مسیر خودشونو دیدن،،بعضیا گمراه بودن حرفشونو قطع کردم گفتم یعنی میرن جهنم؟؟؟ 😳😳 گفتن؛؛بله و این هایی که میخندند میرن بهشت من زود جواب دادم::من دارم کجا میرم؟؟؟؟؟ گفتن؛؛تو یکم راه راست میرفتی توبه میکردی بعد یکم گناه میکردی وضعیتت با خودتم مشخص نبود و همینطور خواهی ماند حرفشونو قطع کردم با ترس پرسیدم،،، یعنی من میرم جهنم؟؟؟؟؟؟؟ جواب دادن؛؛::خدا رحمان و رحیمه و سفر ما طولانی، سرمو برگردوندم پدر، برادرم، عموم و کل فامیلامو دیدم منو با ی صندوق داشتن میبردن دویدم سمتشون گفتم ؛؛برام دعا کنید ؛؛ اما کسی جوابمو نداد بعضیا گریه میکردن بعضیا ناراحت بودن رفتم سمت برادرم بش گفتم داداش مواظب خودت تو دنیا باش و گول دنیا و زیباییهاشو نخور ایکاش صدای منو میشنید نگهبانایی که بام بودن منو کشیدن و بالای جسد خودم خوابوندنم پدرمو دیدم که داشت بالام خاک میریخت برادرامو دیدم که روم خاک میریخت همه روم خاک میریختن آرزو کردم ایکاش من جاشون تو دنیا بودم توبه میکردم نماز دیروز صبحمو میخوندم نماز دیروز ظهرمو میخوندم نماز دیروز مغرب و عشا رو میخوندم هرروز خدامو صدا میکردم و باش رازو نیاز میکردم هرروز توبه خودمو تجدید میکردم و پایبند تر میشدم گناهامو کاملاً ترک میکردم شروع کردم داد زدن ای مردم مواظب باشید دنیا گولتون نزنه 😔ایکاش یکی صدامو میشنید 😔 تو الان صدامو شنیدی!! درسته؟؟؟✉️🌸 پس مواظب دنیا و آخرت باش اگه دوست داشتید پخش کنید ثواب و توش
مطمئن باش؛ خداوند تو را عاشقانه دوست دارد چون در هر بهار برایت گل مےفرستد و هر روز صبح آفتاب را بہ تو هدیہ مےکند ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از خاطراتانه
20M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شما هم داستان رطب خورده رو شنیدید 🤭 📲نشر این کلیپ میتونه خیییلی هارو روشن کنه ‌ کم نذارید بچه ها🌹‌ سند روایتی که در کلیپ گفته شد‌👇🏻‌ ❇️ امام علی علیه السلام : امر به معروف کن تا خودت هم اهل همان معروف شوی .‌ نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ ص ۳۹۲‌ ✔️تنها در صورتی واجب از گردن ساقط میشه ،که شرایط وجوب برقرار نباشه 🤗 ‌ 🆔 @maroofane3
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه روز یه لره میشه امثال آریوبرزن و سردار بی‌بی مریم بختیاری یه روز یه رشتیه میشه پرفسور سمیعی... . . . . . همه و همه بچه های همین آب و خاکیم🙃❤️ ✨✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨✨