eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
372 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
فاطمیه‌ازکدامین‌غصه‌بایدجان‌سپرد؟ دردمادر،داغ‌حیدر،یاغریبیِ‌حسن...🖤
خبر از آمدنت من که ندارم، تو ولی جان من تا نفسی مانده خودت را برسان
آیا میدانستید یک نوع مار وجود دارد که در هر ثانیه بدنش نیم سانتیمتر رشد میکند ، یعنی در هر ۲۰۰ ثانیه یک متر!! اما به محض اینکه دهان مار با بدنش تماس پیدا کند میمیرد؛ این مار تنها ماری است ک فقط توسط خودش کشته میشود. این نوع مار تنها در موبایل های نوکیا پیدا میشود؛ تشکر از اینکه متن رو با دقت خوندید
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_101 روزها به سختی سپری میشد و من در سخت ترین
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ نورا: دو لیوان چای سفارشی جلوی مریم گذاشتم. روی مبل نشستم، از فرصت استفاده کردم و گفتم _مریم جان در مورد اون قضیه فکراتو کردی؟ چشم تنگ کرد. _کدوم قضیه؟ _ازدواج با حسین! مقداری از چای را نوشید و گفت _واقعا نمی‌دونم؛ فعلا درگیرِ کارم. فرصت نشده درست و حسابی فکر کنم. خنده و خوشی‌مان به اوج خود رسیده بود که بلند شدم و برای سر زدن به غذا به آسپزخانه رفتم. گوشی ام زنگ خورد. محمد حیدر بود. با لبخندی که روی صورتم جا خوش کرده بود جواب دادم. _سلام محمد جان خوبی؟ سرخوش جواب داد. ‌_بله؛ تو خوبی؟ حوصله‌ات که سر نمیره؟ درحالی که از بوی قرمه‌سبزی غرق لذت بودم گفتم _از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم احساس من درون غزل جا نمی‌شود! _خبرای خوبی تو راهه مخصوصا برای مریم! _مریم؟ خواهر شوهر بنده؟ چه خبری؟ خیر باشه. مکث کوتاهی کرد. _حالا میام میگم بهت...اگه کار نداری دیگه برم. _این دیگه چه کاریه؟! کنجکاو می‌کنی بعد د برو که رفتی؟ باشه مراقب خودت باش. محمد: نگاهی به ساک کردم. باورم نمیشد. پر بود از چند بسته مواد منفجره! حس کنجکاوی و سوال جواب هایم را گذاشتم برای بعد... مردی که چند دقیقه پیش بیهوش کرده بودم سپردم به سربازی که همراهم آمده بود و با مهدی سوار ماشین شدیم. مضطرب و نگران بود. دستانش را ریتم دار به پایش می‌کوبید. برای آرام کردنش گفتم. _حرفاتو آماده کن که چند دقیقه دیگه علی رو می‌بینی. بالاتنه‌اش را کامل به سمتم برگرداند و گفت. _مطمئن نیستم از دیدنم خوشحال شه. مردد دستش را بین موهایش برد و مستاصل گفت _محمد...باور کن نمی‌خواستم با نادر همکاری کنم. مجبور بودم! حسین: مثل نره غولی دراز به دراز خوابیده بود و با هیچ صدایی هم خیال بیدار شدن نداشت. پتو را زیر سرم چپاندم و همانطور که زل زده بودم به احمدرضا، استراحت می‌کردم. هرازگاهی با گوشی ور می‌رفتم و پیام های عماد را جواب می‌دادم. کافی بود طبق پیش بینی‌های من و ابونیوان، مونا جاودان وارد این بازی شود. یکدفعه با صدای زنگ خوردن گوشی‌ِ احمدرضا، نیم خیز شدم. انگار نه انگار! خون خونم را می‌خورد که من اینجا استرس می‌کشم که پشت خط کیست و او اینطور خوابِ هفت پادشاه می‌بیند. چاره‌ای نبود. به بهانه‌ی برداشتن آب بلند شدم. از عمد پایم را محکم به ساق پایش کوبیدم و رد شدم. احمدرضا ترسیده بلند شد و نگاهی به اطرافش انداخت؛ همینکه متوجه تماس شد، دستپاچه و سریع جواب داد. _بله؟ _آها خب کجا باید برم؟ _خودت میای یا طبق معمول دوستاتو میفرستی؟ سر جای قبلی‌ام برگشتم و آب را یکسره نوشیدم. تن صدایش را پایین آورد. _برا شروع یه بسته از داروهارو می‌برم اونجا. _باشه فعلا. دقیقا نفهمیدم پشت خط چه کسی بود؛ ولی از مکالمه‌اش مشخص بود می‌خواهد اولین بمب را منفجر کند. درحالی که پایم را که تیر می‌کشید می‌مالیدم تقویمِ گوشی‌ام را بالا پایین کردم. فردا تاسوعا بود! با اینکه مسیر هنوز شور و اشتیاقِ اربعین را نداشت و هنوز پیاده روی به صورت رسمی آغاز نشده بود ولی بازهم کوچک ترین ناامنی در مسیر، مشکلات زیادی به وجود می‌آورد. لنگ لنگان وارد حیاط شدم و کنارِ درختِ نخل نشستم. شماره‌ی ابونیوان را وارد کردم. به ثانیه نکشید که جواب داد. _جانم آقا کمیل؟ _تو چند روز آینده، ممکنه اولین بمب رو کار بذاره؛ احتمال میدم تو مسیرِ نجف کربلا باشه چون خانواده‌های عرب دارن میان سمت حرم؛ ولی خب مطمئن نیستم. تو خوب حواست باشه. _باشه چشم.منم یه احتمالاتی میدم که بعدا باهاتون درمیون میذارم. تماس را که قطع کردم سرم را به نخل تکیه دادم. اولین نفس عمیقم برابر شد با ضربه‌ی دستی روی کمرم! وحشتزده سرم را برگرداندم. پ.ن: درد من دردِ من است که باید بکشم مثل پا دردِ شمال از نَمِ شالیکاری🪴 ••┈••✾••┈• @eshgss110 ‌‌ •┈••✾••┈•
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
. ز هوشیاران عالم هرکه را دیدم غمی دارد دلا دیوانه شو، دیوانگی هم عالمی دارد..!🌚
سلام عزیزان لطفا این پیام رو با دقت بخونید ♦️از تله جمعیتی ایران در سال ۱۴۰۵ چیزی شنیدی؟!♦️ تله جمعیتی یعنی: ۱۳۰ سال طول میکشه کشور پیر ما دوباره جوان بشه سال ۱۴۸۰ کشوری با ۳۱ میلیون (تقریبا یک سوم الان) داریم با ۶۵٪ بالای ۷۰ سال یعنی جوانی نیست که کاری برای پیران انجام بده اونقدر این قضیه مهمه که رهبر انقلاب چنتا جمله عجیب گفتن 🔹تن انسان می‌لرزد 🔸من هم مقصر بودم 🔹خبر پیری کشور دهشتناک است 🔸بابت این موضوع شب خوابم نمی‌برد🔹هرکس قدمی بردارد در نماز دعایش می‌کنم 🔸تلاش برای جوانی خانواده یکی از ضروری‌ترین فرائض مسئولان و آحاد مردم است 🔹برای جوانی جمعیت این‌‌همه تأکید کردیم، در عین حال نتایج، خیلی نتایجِ دلگرم‌کننده‌ای نیست مشاور امنیت ملی نتانیاهو در کنگره اسرائیل میگه ایران ادعا می‌کنه اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، اما من با آمار و ارقام اثبات می‌کنم ایران خودش ۲۵ سال آینده را نخواهد دید مشاور جرج بوش سال‌ها پیش گفته بود لازم نیست به ایران حمله کنید چون ایران خودش در بحران جمعیت نابود میشه، اگر خواستید به عراق حمله کنید فاجعه اینه که نرخ رشد ما الان زیر ۱٪ و نزدیک صفره. اون هم مربوط به اهل سنت در استان سیستان و بلوچستان و استان آذربایجان غربی میشه چند عامل موثر در تشدید این بحران: افزایش سن ازدواج کاهش تمایل به ازدواج افزایش نرخ طلاق افزایش نرخ ناباروری جلوگیری وکاهش تمایل به فرزندآوری قطعا اغلب اطرافیان شما، خواسته یا ناخواسته، حداقل درگیر یکی از موارد بالا هستند لازمه یادآوری کنم که از فرزند چهارم به بعد روی رشد جمعیت تاثیر داره، دوتا اولی که نرخ رشد روی صفره یک نگاه اجمالی به روند پیری کشور سال ۹۶ جزو ۷۷ کشور جوان بودیم سال ۱۴۰۱ جزو ۱۱۱ کشور میانسال شدیم سال ۱۴۰۵ میفتیم داخل تله جمعیتی و جزو ۱۱ کشور پیر میشیم سال ۱۴۲۰ بدبخت میشیم، سومین کشور پیر دنیا 🤯 ❌سال ۱۴۸۰ جمعیت ایران ۳۱ میلیون❌ . همین الان هم اوضاع خیلی افتضاحی داریم الان ما ۴۱ میلیون زن داریم ۶۳٪ سن بالا دارند نمی‌توانند بچه بیاورند از ۳۷٪ یک پنجم نابارور قطعی و یک پنجم هم نابارور ثانویه هستند یعنی فقط ۲۲٪ از زنان ما توانایی باروری دارند 😢 اونا هم خیلیاشون به دلایل مختلف بچه نمیارن اشتغال بی حوصلگی سختی زایمان فرار از مسئولیت مشکلات اقتصادی مشکلات خانوادگی بیاین ببینیم چطور دشمن با برنامه‌ریزی، خودمون رو توسط خودمون نابود کرد صهیونیست‌های انگلستان ۱۰۰ سال پیش روی کاهش جمعیت کشورهای اسلامی مطالعه و برنامه‌ریزی کردند سال ۱۲۹۷ با آوردن سربازی و دارالفنون جوان‌ها را مشغول درس و سربازی کردند که سن ازدواج بالا بره سال ۴۰ یک زن از سازمان بهداشت جهانی مامور پیاده‌سازی سیاست‌های کاهش جمعیت شد دهه ۷۰ وقتی دولت رفسنجانی از بانک جهانی استقراض کرد، شرط کردند باید جمعیت ایران کاهش پیدا کنه. کنترل جمعیت با بزرگترین بسیج اجرایی و تبلیغی انجام شد. حتی روستاهایی که امکانات اولیه آب و برق و گاز نداشتند دفتر بهداشت داشتند که وسایل پیشگیری از بارداری را توزیع کنند. شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» به صورت گسترده تبلیغ شد. کاری که قرار بود در ۲۰ سال با یک شیب ملایم اتفاق بیفته با نفوذ جاسوسان و مزدوران با سرعت عجیبی اتفاق افتاد سال ۷۸ ایران رتبه اول جهان در کنترل جمعیت شد و اسرائیل رتبه آخر را پیدا کرد. آن سال دکتر مرندی وزیر بهداشت دولت هاشمی (مجری برنامه کنترل جمعیت) و بیل گیتس که سالی یک میلیارد دلار کمک سازمان ملل می‌کرد، گزینه‌های جایزه کنترل جمعیت شدند. دکتر مرندی با ۹ رای برنده جایزه جهانی کنترل جمعیت میشه و جالبه بیل گیتس فقط ۱ رای میاره ۱۰ سال بعد، اواخر دهه ۸۰ کارشناسا متوجه شدن چه کلاه گشادی سرمون رفته رهبر انقلاب از همان سالها بارها درباره این بحران صحبت کردند اما هرچه جلوتر رفتیم فهمیدیم اوضاع وخیم‌تر و راه جبران سخت‌تر شده ❤️دکتر مرندی سال ۹۳ میگه من احساس عذاب وجدان می‌کنم چون کار ما باعث بحران بزرگی شد❤️ البته این وضعیت برای همه کشورهای اسلامی اتفاق افتاده. کشور بحرین و لبنان که وضعیت بدتری نسبت به ایران دارند. بعد از آن هم عراق و... ای داد، ای وای، خیلی کارمون سخت شد! ➖➖➖ 🥇حالا بگو راهکار چیه؟؟؟ کارشناسان میگن تا سال ۱۴۰۵ اگر ۱۴ میلیون زایمان موفق داشته باشیم در تله نمی‌افتیم یعنی از ۴۱ میلیون زن ایرانی که فقط ۹ میلیون توانایی باروری دارن، اگر هر زنی که نابارور و یائسه نشده باشه،در این۳ سال باقی مانده ۲فرزند بیاوره، ما در تله گیرنمی‌کنیم. . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
کمی سخن بگو جان علی برخیز ز بستر سامان علی یک لحظه نرو پیش من بمان می رود بعد از تو ارام علی