eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
372 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ #همسفران_عشق #پارت_77 حسین: اینجا جاییست که سخت می توا
✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ عماد: _شاید بشه ت.م بزاریم برا زندان غویران و زیر نظرش بگیریم. به محض اینکه ازش بیرون اومدن با بچه‌ها یه طرح بریزیم، آزادش کنیم! نیشخند بی‌اختیاری روی لبم نشست. _همه‌چیو آسون میگیری و این از یه جهت خوبه. _راستی این زندان همونی نیست که داعشیارو اونجا نگه میداشتن؟ _از وقتی افتاده دست داعش بعضی از اسیرهارو منتقل میکنن اونجا _با حاجی صحبت کن که اگه اجازه داد برم در مورد غویران و شیفت‌ها و فعالیتاشون تحقیق کنم. شماره را گرفت و حالت بلندگو را فعال کرد. چند ثانیه طول نکشید که جواب داد. _سلام... _سلام عباس چه خبر کجایی؟ _حرم... _التماس دعا _محتاجیم... _از صاحبخونه چه خبر(کمیل) با رمزی صحبت کردنش متوجه شدم باید مراعات کنم. _مریضه باید زودتر برسونیمش بیمارستان. _چرا تاحالا نبردینش؟ _یه مشکلی به وجود اومده برا همون...الانم میخوایم ازتون اجازشو بگیریم. _هرکاری لازمه بکنید؛ میتونید دکتر هم ببرید بالا سرش _چشم. _خیلی مراقب باشید دلم میخواد همه تونو سالم ببینم. _کاری ندارید؟ _نه... منو در جریان روند درمانش قرار بدید. فعلا _یا علی گوشی را در جیبش جا داد و با لبخند کنترل شده به کنایه گفت. _جناب دکتر باید به داد مریضمون برسیم تا از دست نرفته... دستی به ریشم کشیدم. _حله داداش...خودم سر تا پاشو میدوزم! راه مسافرخانه را در پیش گرفتیم و بعد از دادن کرایه در یکی از اتاق‌ها مستقر شدیم. لیوان چای را جلویش گذاشتم. در حالی که برای بار چندم نقشه‌ی منطقه را علامت گذاری می کرد آن را برداشت و همانطور داغ سر کشید. _لباس داعش رو آماده کن بزار بغل دستت. فردا میریم سوریه؛ قاطی بچه‌های مدافع حرم. بعدم منت به سرم میزاری لباسای باحالتو تنت میکنی نفوذ میکنی تو دل غویران! حسین: از درد آستینم را کندم و لای دندانم گذاشتم. عرق سرد و نعشگی از یک طرف و تشنگی و گرسنگی از طرف دیگر کلافه‌ام کرده بود. اگر بخت با من یار بود زخمم عفونت می‌کرد و خلاص میشدم و دریای اطلاعاتی که در مغزم بود با من زیر این سقف نمور می‌پوسید. تنها ترسم اطلاعاتم بود که اگر به ذره ای از آن پی می‌بردند... به فاجعه‌ی بعدش نمیشد فکر نکنم. صائب هر از گاهی از دریچه‌ی در نگاهم می‌کرد و از حالم لذت می‌برد. تنها آرزویم مرگ با عزت بود. بدتر از آن، زخم شانه ام زق زق می‌کرد! نگاهی به آن انداختم. پانسمانش را باز کردم و سوراخش را رصد کردم. چیزی نبود که با آن گلوله را بیرون بکشم. خسته سرم را به دیوار سرد تکیه دادم. طولی نکشید که برگشت. با اینکه تشنه‌ی سرنگ لعنتی‌اش بودم ولی اصلا دلم نمی‌خواست دوباره جریانش را در خونم حس کنم. در حالت نیمه هوشیار بودم که مقابلم نشست. در چشمم خیره شد و با لبخند موزیانه‌اش گفت. _أنت قذر أيها الحارس...قذررر ~کثیف شدی پاسدار...کثیففف~ دستش را روی شانه‌ام گذاشت و چنگ زد. دندان هایم را روی هم فشار دادم و سعی کردم آرام باشم. بلند شد و لباسش را تکاندـ _أحمد .. تعال خذه إلى غرفة الاستقبال! ~احمد .. بیا ببرش اتاق پذیرایی!~ پسر چهارشانه‌ای به همراه یک مرد از دستانم گرفتند و درحالی که مرا روی زمین می‌کشیدند بیرون بردند. به دستور صائب مرا معلق در هوا بستند. فشار زیادی روی تمام وجودم سنگینی می کرد. نه از زمین فاصله داشتم نه روی زمین بودم. اینطور آویزان کردن باعث میشد زندانی براحتی عصبی شود. نورا: _عمل که موفقیت آمیز بود؛ وضعیت جسمیش هم قابل قبوله ولی اینکه به هوش نیومده معنی نداره جز اینکه خود بیمار نمی‌خواد بهوش بیاد! جمله‌اش در ذهنم تکرار شد... مگر چقدر سن داشت که انقدر زود از این دنیا خسته شده بود؟! _می‌تونم ببینمش؟ _ایرادی نداره. کنارش نشستم. حالا تازه داشتم متوجه دلبستگی‌ام می‌شدم. در این سه روز از خواب و خوراک افتاده بودم. نگاهم را بین انگشتر و صورتش جابجا کردم. _این ته نامریه که دل یکی رو ببرید و بعد دل بکنید! بعد از آن یک جمله نگاهش کردم و هیچ نگفتم؛ تا وقتی که مهلتم تمام شد. بیرون آمدم. حالم خوب نبود. از حسین خبری نداشتم و این روح مرا آزار میداد. با دیدن کسی که با ویلچر به سمت اتاق محمد میرفت کنجکاو شدم. پشت سرش یک نفر دیگر هم وارد اتاق شد. طولی نکشید که یکباره... به قلـــم: فاطمه بیاتی ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
شبتون پر از شور و عشق💚🌱 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
صبر نکن عالی شی بعد شروع کنی شروع کن تا عالی بشی.. 😃💛 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「🌱♥️🥺」 میخوام همه تلاشمـو بکنم دنیــآ صاحب الزمانـے بشه اینقده اسمتو صدا میزنــم تـا اسمت یه روز جهانے بشه ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
همه گویند به امید ظهورش صلوات کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات🥺💕 اللهم عجل لولیک الفرج🍃 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
امروز چه روزیه؟😁 کی میدونه؟😉
مهم نیست امروز چه اتفاقی بیفته، هیچ وقت از باور اینکه میتونی درستش کنی دست برندار؛ حتی اگه امروز نباشه، فردا یه شانس دوباره هست😉🌱 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
هدایت شده از پشت صحنہ
مژده‌آمدنت‌قیمتِ‌جآن‌می‌ارزد تاری‌از‌مویِ‌تو‌آقا‌به‌جهآن‌می‌ارزد.. میلاد منجی عالم بشریت امام زمان(عج)مبارک🌸✨
عاشق آن نیست که هردم طلب یار کند عاشق آن است که دل را حرم یار کند..🌿🖇 ✨✨✨✨✨✨ @eshgss110 ✨✨✨✨✨✨
غمگین‌تر از‌ غروبِ‌ جمعه، غروبِ نیمه‌ شعبانه.. فکرشو کن کلِ شهر‌ چراغونی بشه، شیرینی و شربت‌ و شادی، ولی کسی که‌ تولدشه‌ نیومده‌ باشه :)