eitaa logo
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
372 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
 "مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ  که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قدرتی نیست☁️🌝 " [ ۳۹ کهف ] 📞ارتبــاط: @hoonarman 🔗تــبادݪ: @hoonarman110 #درنشرمطالب‌درنگ‌نکنید...🍃 📌پیام سنجاق شده مطالعه شود•~
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه حتی نظرتون آقای قالیبافه به آقای جلیلی رای بدین جفتشون خوبن ولی باید اجماع صورت بگیره👌🏼☺️
💐 توییت دقایقی قبل دکتر سعید جلیلی: 🔹اکنون که اقبال پرشور شما را دیده‌ام، از هر زمان دیگر مصمم‌ترم تا شانه زیر بار مسئولیت دهم الان وقت درنگ نیست؛ وقت تردید نیست. من روی همه‌ی مردم ایران حساب باز کرده‌ام. 💖 ارسال فوری به عموم مخاطبان
7.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با عرض پوزش از انتشار ویدئو؛ حمله کلامی وحوش ززآ و سلطنت‌طلبان به رای دهنده‌های ایرانی در خارج از کشور! هموطنانمان در خارج از ایران با وجود چنین رفتارهای ناشایست و وحشیگری‌هایی، بر خود لازم می‌دانند که در این انتخابات شرکت کنند، که باید به آنها دستمریزاد و خداقوت گفت.
7.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پنجرۀ متفاوتی از حضور امروز رهبر انقلاب در پای صندوق ۱۱۰ از حیاط بیت رهبری تا محل رأی‌گیری انتخابات ریاست‌جمهوری 🎬 برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media
کلا جمعه ها اعیاد ی هستن! و چقدر سفارش شده در این روز صلوات های بفرستیم. فقط خواستم اعمال امروز رو بهتون یادآوری کنم، والا! 😎😂❤️
کتاب وضعیت بی‌عاری💙 🖋نوشته حامد جلالی 📘 «حلیمه» دختر مسلمانی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته به روایت داستانش می نشیند. تعریف میکند از دل باختنش به رام، پسر یکی از بزرگان آیین مندایی که چشم همه به اوست تا جهان را پر از خیر و برکت کند. داستان از زبان سیزده راوی روایت می شود و همگی در طول هم ماجرای کلی رمان را پیش می برند. رام عاشق حلیمه می شود اما دست تقدیر اجازه نمی دهد این دو به سادگی به هم برسند. اما عشق واقعی آنها ماجراهای دیگری را برایشان رقم می زند. پایان داستان به جنگ تحمیلی ایران و عراق می رسد. اندوهی که این جنگ در دل حلیمه به پا می کند. 🌱_• @eshgss110 _
✧بـَرایَم از ؏ِشق بِخـوان✧
کتاب وضعیت بی‌عاری💙 🖋نوشته حامد جلالی 📘 «حلیمه» دختر مسلمانی که زندگی پر فراز و نشیبی داشته به روای
• ✨تڪہ‌اے از ڪتاب^_^ سر پیچ خیابان، دو نفر جلویم را گرفتند. به‌سمت خیابان پهلوی فرار کردم. دو نفر هم از طرف چهارشیر به‌اصطلاح جلویم سبز شدند. دو دغدغه بود که خیلی ناراحتم می‌کرد؛ اول شب‌نامه‌هایی که نتوانستم به صاحبانش برسانم و دوم حلیمه که لب کارون منتظرم نشسته بود. هرچه التماسشان کردم تا بگذارند به خواهرم اطلاع بدهم گوش ندادند. چشمم را بستند و پرتم کردند توی ماشین. ماشین با سرعت حرکت کرد و بااین‌که به‌اصطلاح چشمم را بسته بودند، سرم را هم زیر گرفته بودند. بالأخره ماشین ترمز کرد و با ضرب پیاده‌ام کردند و داخل ساختمانی رفتیم. از چند در رد شدیم. بی‌انصاف‌ها مرا با چشم بسته می‌بردند. بعد از هر در پایم می‌گرفت پاگرد و زمین می‌خوردم.  🌱_• @eshgss110 ____
_روز32 زیارت عاشورا♥️🌿